کودکان خردسال قربانیان اصلی جنگ و منازعه در افغانستان و منطقه
استفاده از کودکان در جنگ، کاملا خلاف قانون بشردوستانهی بینالمللی یا (IHL) است، مطابق این قانون، کودکان زیر هجده سال نه تنها نباید بهعنوان قوای مسلح استفاده شوند، بلکه نباید از طرف شبهنظامیان غیرمسئول در جنگ، منازعه و خصومتها مورد استفاده قرار گیرند.
فیلم مستندی که توسط شبکه الجزیره نشر شد، نشان میدهد که شاخهی خراسان گروه اسلامی داعش در افغانستان و پاکستان، کودکان بالای سه سال را در افغانستان آموزش نظامی میدهند تا به جنگجو تبدیل شوند. به هرحال، این کودکان تنها جنگجو نیستند، بلکه قربانیان اصلی منازعهی جاری در منطقه نیز هستند. چنانچه گزارش جدید یوناما نیز این مسأله را واضح میسازد. گزارش نشان میدهد که تنها در سه ماه اول سال ۲۰۱۹ به تعداد ۱۵۰ کودک کشته و ۴۳۲ کودک دیگر زخمی شدهاند. به عبارت دیگر، تاریخ طولانی منازعه در افغانستان به خوبی نشان میدهد که خطر جنگ بیشتر متوجه کودکان میباشد و آنان توسط گروههای افراطی مانند طالبان و گروه موسوم به دولت اسلامی(داعش) بهعنوان سرباز استفاده شدهاند. بنابراین سربازگیری اطفال بخشی از منازعهی جاری در کشور بوده است.
در تاریخ معاصر افغانستان، استفاده از کودکان بهعنوان سرباز به دههی هشتاد میلادی برمیگردد؛ زمانی که اتحاد جماهیر شوروی با تاسیس سازمان دموکراتیک جوانان، کودکان بین سنین ۱۰ الی ۱۵ سال را بهعنوان سرباز و جاسوس تربیت میکردند. آبشخور این مساله بیشتر دیدگاه لنین بود که فکر میکرد جوانان نیروی اصلی در شکلدادن انقلاب هستند. از سال ۱۹۷۹ الی ۱۹۸۶ حدود ۲۵ الی۳۰ هزار جوان افغان به هدف تحصیل در شوروی فرستاده شدند. بعدا همین کودکان بهعنوان جاسوس و سرباز توسط اتحاد جماهیر شوروی گماشته شدند. در میان سالهای ۱۹۸۰ زمانی که مجاهدین در مقابل شوروی میجنگیدند، سربازان کوچک را که سن آنها بین ۸ الی ۱۵ سال بیشتر نبودند، بازداشت کردند. این کودکان قبلا در شوروی راجع به جاسوسی، ترور و مقابله با فرماندهان جهادی آموزش دیده بودند. این اطفال نه تنها توسط شوروی بهعنوان قوای جنگی استفاده گردید، بلکه مجاهدین افغانستان نیز آنان را استخدام کردند تا در مقابل شورویها در کابل و ولایتها به جنگ بپردازند.
براساس گزارش انستیتوت خاورمیانه در جریان چندین دهه جنگ که از آغاز حملهی شوروی در سال ۱۹۷۹ آغاز گردید، حدود ۱.۸ میلیون انسان کشته شده، ۱.۵ میلیون نفر معلول گردیده و در این میان ۳ صدهزار طفل نیز جانهایشان را از دست دادهاند و درطول این سالها حدود ۷.۵ میلیون نفر مهاجر و آواره شدهاند. بعد از خروج نیروهای شوروی از افغانستان در سال ۱۹۸۹، منازعه از حالت جهاد که به هدف بیرون راندن شورویها از افغانسان صورت میگرفت، به جنگهای داخلی و خانهجنگی میان گروهها و احزاب دخیل در جنگ تغییر یافت. بنابراین اغلب طالبان و همچنان افراد ضدطالب امروز، در واقعیت امر سربازان خردسالی میباشند که در گذشتهها استخدام شده بودند. در گزارش دیدبان حقوق بشر که در سال ۲۰۰۵ به نشر رسید، نشان میدهد که در اوایل دههی ۹۰ هزاران نفر کشته، زخمی، شکنجه و ناپدید شدند که در این میان یک تعداد قابل ملاحظهی آنان اطفال بودند. در جنایات که در این دهه صورت گرفت، تقریبا تمام احزاب جهادی در آن دست داشتند. در این میان اما تجاوز به زنان و کودکان یکی از قضایای بسیار جدی بود. بهطور نمونه یکی از این جنایات که گزارش پروژهی عدالت در افغانستان آن را مستند کرده، قتل عام افشار در سال ۱۹۹۳ بود که اکثریت قربانیان آن کودکان و زنان بودند.
بعد از سال ۲۰۰۱ زمانی که ما وارد چرخهی دیگر منازعه میشویم، نحوهی استفاده از کودکان توسط گروهای تروریستی مانند طالبان، مشخصا استفاده از آنان بهعنوان سرباز و حملهکنندهی انتحاری تغییر شکل مییابد. در این میان کودکان قربانی اصلی جنگ و تروریزم میشوند. بر اساس گزارش یوناما در سال ۲۰۱۶ از مجموع ۱۱هزار و ۴۱۸ غیرنظامی که کشته و زخمی شدند، حدود ۳ هزار و ۵۱۲ نفر آن کودکان بودند. گزارش یوناما نشان میدهد که در طول سال ۲۰۱۶ میزان تلفات کودکان به ۶۵ درصد رسید.
استفاده از کودکان در جنگ، کاملا خلاف قانون بشردوستانهی بینالمللی یا (IHL) است، مطابق این قانون، کودکان زیر هژده سال نه تنها بهعنوان قوای مسلح استفاده نشوند، بلکه نباید از طرف شبهنظامیان غیرمسئول در جنگ، منازعه و خصومتها مورد استفاده قرار گیرند. کنوانسیون حقوق اطفال در سال ۱۹۸۹ و همچنان پروتوکول الحاقی آن درسال ۲۰۰۰ از دخیل بودن کودکان در منازعات مسلحانه مشخصا روی ضرورت حمایت کودکان در منازعات مسلحانه تاکید میکند. علاوه بر آن یک سلسله قوانین و اعلامیههای دیگری مانند قانون اساسی، قانون جزا، قانون مبارزه با قاچاق و اختتاف، اعلامیه جهانی حقوق بشر، حقوق مدنی و سیاسی، همگی از کودکان حمایت و محافظت میکند.
جنگ و منازعه بهطور قابل ملاحظهای باعث رنج انسانی در افغانستان شده است. زخمهای جنگ و خشونتِ ناشی از آن هنوز میان فامیل قربانیان و بازماندگان آن بهخصوص آنهایی که کودکانشان را از دست دادهاند، قابل رویت است. اما تاثیرات جنگ روی کودکان در سراسر کشور بسیار روشن است. شاید کسی نتواند برای اوضاع وخیم اطفال و معیوبین که در خیابانهای این کشور کارهای شاقه انجام میدهند و یا گدایی میکنند کاری انجام دهد، ولی میتواند وضعیت آنان را بهدرستی نشان دهد. حکومت فعلی افغانستان نه صدای خود را راجع به تلفات کودکان بلند میکند و نه از استخدام آنان در انجام حملات انتحاری در کشور جلوگیری میتواند. بهجای آن نهادهای مانند یونیسف، کمیته سویدن و حمایت اطفال، برنامهها و اقداماتی برای دسترسی مساوی در جهت تعلیم و حمایت کودکان در معرض خطر و متاثر از جنگ دارند و در این میان تعدادی از این نهادها اقداماتی نسبتا بهتری راجع به آموزش و حمایت اطفال انجام دادهاند.
با وجود گفتوگوهای متعدد میان ایالت متحده امریکا و نمایندگان طالبان، ولی هنوز هم آیندهی صلح باثبات همچنان مبهم، غمانگیز و ناامیدکننده بهنظر میرسد. حکومت افغانستان و حامیان جهان آن باید در خصوص استخدام کودکان توسط گروههای مسلح و سازمانهای بینالمللی توجه جدی کنند. زیرا کودکانی که زیر نفوذ مستقیم طالبان، داعش و گروهای افراطی بزرگ میشوند، بینهایت خطرناک و افراطی بار میآیند. اگر این روند ادامه یابد، ممکن در آینده ما با نسلی خشونتطلب، افراطی و دهشتافگن در بخشهای مختلف کشور، بهخصوص در ساحهی تحت تسلط شورشیها مواجه شویم.
محمد زمان