چرا پاکستان به دنبال یک حکومت مطیع در افغانستان است؟
برای مردم و سیاسیون افغانستان هیچ چیزی بیشتر از صلح اولویت ندارد. همهی طرفهای سیاسی موافق و مخالف حکومت میدانند که رسیدن به صلح که در آن تمامیت ارضی، حاکمیت ملی و جایگاه باعزت افغانستان در میان جوامع ملل حفظ شود، یک اصل در دستیابی به صلح و پایان منازعه چهلساله است. کابل هم با درک حساسیتهای موجود، تلاش میکند در این راستا همآهنگ با احزاب، جریانهای سیاسی و کشورهای منطقه به اجماع و توافق کامل برسد. عناصری در میان رهبری طالبان نیز از جنگ خستهاند و میدانند که تحت فشار روزافزون ایالات متحده در برابر حامی اصلی آنان (پاکستان) دیگر نه توان سربازگیری بیشتر و نه قدرت تمویل لازم فعالیتهای خرابکارانهی آنان وجود دارد. دستههای طالبان روزانه در پی حملات هوایی و زمینی نیروهای ملی و بینالمللی حداقل میان ۵۰ تا ۱۵۰ تن تلفات دارند. تشدید این حملات که با مذاکرات صلح همراه است، بر طالبان هزینههای بشری فراوانی را تحمیل کرده و دستههای طالبان در بسیاری از مناطق افغانستان توان انسجام مجدد را از دست دادهاند. شاید تحت این فشارها آنان نتوانند به تحرکات گسترده که در فصل جدید جنگ متصور است، دست یازند. به عبارت دیگر، این افزایش فشارهای نظامی بر طالبان از سوی نیروهای دفاعی و امنیتی افغانستان و نیروهای بینالمللی است که طالبان را وادار ساخته تا با علاقهمندی فراوان بحثها و مذاکرات صلح را در دوحه دنبال کنند.
اما چرا عمرانخان مدافع طالبان است؟
مهندسی انتخابات پاکستان در پی «کودتای قضایی» در برابر نواز شریف، نخستوزیر پیشین پاکستان، عمرانخان را به پیروزی رساند. او که برای رسیدن به این مقام مدیون نظامیان پاکستان است، همانند هرسیاستمدار ملکی در تاریخ پاکستان مجبور است تا خطوط سیاست خارجی ترسیم شده توسط ارتش را دنبال کند.
عمرانخان به عنوان یک دولتمرد با گذشته و کارنامهی مخالفت با حضور نظامی امریکا در افغانستان و منطقه و با داشتن رابطه نزدیک با گروهها و احزاب تندرو افراطی در پاکستان که در حال حاضر حکومتش به دلیل حمایت نظامیان از همین احزاب و جریانها تحت فشار روزافزون سیاسی و اقتصادی ایالات متحده و جهان قرار دارد، گزینههای ساده پیش رو ندارد. تحت این فشارها است که او تلاش میکند با سخنان بلندپروازانه سیاسی برای همپیمانان سنتی طالبان (گروههای ستیزهجوی اسلامی در مناطق قبیلهنشین در خیبرپختونخواه)، قطع کمک به طالبان و سایر گروههای تروریستی همدست آنان را توجیه کند. علاوه بر آن، مناطق قبیلهنشین که با بیمهری تاریخی حاکمان پنجابی مواجه است و لانه و خاستگاه سربازگیری طالبان و سایر گروههای دهشتافگن جهانی شمرده میشود، در جریان سالهای پسین شاهد افزایش موجی از نارضایتیها بوده است.
سخنان عمرانخان و دم زدن از ایجاد حکومت موقت در افغانستان، در واقع مصرف داخلی دارد و آن تضعیف مقاومت مخالفان وضع حاکم بر ساختارهای فعلی اداری و سیاسی در خیبرپختونخواه و افراطیستیزی در میان اعضا و رهبری جنبش حفاظت از پشتونها است. این جنبش تا اکنون بارها نشان داده که بدون جمعآوری اعانه/خیریه (سنت رایج در راهاندازی کارزار سیاسی در پاکستان) توان بسیج میلیونی مردمان مناطق قبایلی را دارد و بارها نفوذ احزابی چون تحریک انصاف، عوامی ملی و سایر احزاب سیاسی و دینی را در این مناطق به چالش کشیده است.
عمرانخان که از یک طرف گسترش این جنبش را تهدید بالقوه علیه نفوذ حزب تحریک انصاف در این مناطق میبیند و از سوی دیگر تحت فشار نظامیان ارتش پاکستان برای جلب وامهای بیشتر جهانی قرار دارد، برای گریز از این فشارها، وعده رویکارآمدن حکومت جدید و گویا فراگیر را به «برادران خود» در کشور همسایه میدهد. خان این لفاظیها را برای کاهش تنشهای داخلی، قرار گرفتن در میسر اجندای بازیگران صحنه سیاسی و امنیتی پاکستان و جلوگیری از گسترش دامنه فعالیت سیاسی جنبش حفاظت از پشتونها، انجام میدهد.
بدیهی است آنچه در سیاست خارجی در پاکستانِ عمرانخان اتفاق میافتد، دنبالهای از نگاه و کنش تاریخی نظامیان پاکستانی در مناسبات داخلی و فرار از تنگناهای خطرآفرین امروزی آن است. ایجاد «حکومت جدید» و برهمزدن نظم کنونی در افغانستان، برای نظامیان پاکستان پیروزی (حالا از طریق تردستی در مذاکرات یا هرجومرج پس از توافقات صلح) و برای جنبش مترقی و افراطیستیز حفاظت از پشتونها در داخل پاکستان برگشت به عقب و در بهترین حالت، سازش بر سر خواستها و مطالبات آنان با حکومت عمرانخان و نظامیان خواهد بود.
نویسنده: بهار مهر