دیدگاه ها

چرا غنی نخواست قهرمان شود؟

روایت سفیر وحید عمر از ۷۲ ساعت آخر عمر نظم مبتنی بر قانون اساسی سال ۲۰۰۴ و سازش‌نامه‌ی بن، نشان می‌دهد که اشرف‌غنی از بامداد ۱۵ اگوست ربط خود را با وضعیت از دست داده بود و دیگر حکومتی وجود نداشت تا آن را رهبری کند.

بر مبنای این روایت، فروپاشی نهادهای دفاعی، انتظامی و نظامی پایتخت حتا نیروی ویژه‌ی محافظت از ریاست‌جمهوری، قبل از ظهر ۱۵ اگست به مرحله‌ی نهایی رسیده بود و اشرف‌غنی دیگر قدرتی در اختیار نداشت تا آن را تحویل کسی بدهد.

در آن روز پایتخت‌نشینان هم از ساعت ۹ صبح متوجه روندسریع و برگشت‌ناپذیر فروپاشی شدند. این فیلم را پایتخت‌نشینان در خزان سال ۱۳۷۵ هم دیده بودند. در آن روز هم، خطوط دفاعی کابل شکست و حاکمان کنونی وارد آن شدند و در همان ساعات اول ورود شان دکتر نجیب را اعدام کردند. در ۱۷ اپریل ۱۹۹۲ او هم وضعیتی شبیه اشرف‌غنی داشت ولی نتوانست فرار کند. دکتر نجیب پنج سال بعد، بدون محاکمه به دار آویخته شد. چوبه‌ی دار به عمر فزیکی دکتر نجیب‌ پایان داد ولی از دید سیاسی زنده‌اش کرد. این مرگ او را قهرمان ناسیونالیست‌های قومی ساخت و مشروعیت حاکمان تازه به قدرت رسیده‌ی آن زمان را خدشه‌دار کرد.

این فرصت به محمد اشرف‌غنی هم دست داده بود. ا‌و می‌توانست در آخر عمر ” مرگ سرخ مقدس” را تجربه کند، به هوادارانش افتخار ببخشد و به اسطوره‌‌ی کسانی بدل شود که خودشان را ناسیونالیست‌های پشتون می‌دانند. سوال اصلی این است که چرا او نخواست اسطوره شود و به نام زمام‌داری که پای حرفش تا مرگ ایستاد ثبت تاریخ گردد؟ دکتر نجیب شاید نگران دختران خردسالش بود، شاه محمود، شاه شجاع، دوست محمد خان و شیر علی خان، در دوره‌های اول سلطنت شان سن و سال زیادی نداشتند و به امید برگشت دوباره، فرار کردند. اشرف‌غنی فرزندان خردسال نداشت، عمرش را خورده بود و به ریاست دولت که بزرگ‌ترین آرزویش بود نیز رسید. چرا او نخواست مثل داوودخان در ارگ کشته شود، نامش را ماندگار کند و به مشروعیت کسانی که حکومتش را به زور تفنگ سرنگون کردند صدمه‌ی بیشتر بزند؟ آیا عمر او، برایش فرصت برگشت دوباره خواهد داد؟

فردوس کاویش

نوشته های مشابه

1 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا