هجوم اتحاد جماهیر شوروی و رویایی که هرگز تعبیر نشد
در ششم جدی ۱۳۵۸، اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان حمله کرد. افغانستان برای مدت ده سال تحت اشغال نظامی ارتش سرخ بود و پس از ده سال، اتحاد جماهیر شوروی از افغانستان عقبنشینی کرد. پیامد این تجاوز، کشتهشدن و زخمیشدن میلیونها شهروند افغانستان بود؛ همانطور که پس از خروج نیروهای شوروی نیز افغانستان به پرتگاه جنگهای داخلی رفت و کابل، به ویرانهای بازمانده از جنگ تبدیل شد. رهبران اتحاد جماهیر شوروی، اهداف مختلفی را برای حمله به افغانستان در نظر گرفته بودند که البته به آنها دست نیافتند. در این نوشته تلاش شده است تا اهداف اتحاد جماهیر شوروی از افغانستان تبیین شده و میزان موفقیت شوروی در دسترسی به این اهداف بررسی شود. مدعای نویسنده این است که با توجه به شواهد موجود، میزان موفقیت شوروی در پایینترین حد ممکن بوده و حمله به افغانستان، هرگز باعث سود مهم برای شوروی نشده است.
«از همین اکنون میتوان گفت که در افغانستان، یک رژیم کمونیستی ثابت و خودمختار روی کار نخواهد آمد» این کلمات را اولیور روآ، افغانستانشناس فرانسوی، در سالهای ۱۹۸۴ نوشته است، پنج سال پس از حملهی اتحاد جماهیر شوروی و زمانی که هنوز ارتش سرخ در افغانستان حضور نظامی دارد. روآ به خوبی به یکی از اشتباهات استراتژیک رهبران شوروی اشاره میکند و نشان میدهد که رویکارآمدن رژیم کمونیستی، با توجه به ساختار اجتماعی افغانستان، ناممکن است. پیشبینی روآ پنج سال بعد با خروج نیروهای شوروی و پس از آن سقوط دولت داکتر نجیب، به واقعیت بدل میشود. پیشبینی روآ هر چه باشد، از یک حقیقت مهم حکایت میکند و آن هم اینکه رهبران اتحاد جماهیر شوروی، در حمله به افغانستان دچار اشتباه محاسباتی شدهاند و اهدافی را در افغانستان تعیین کردهاند که قابل دسترسی نیست، مطمئنا که شوروی از حمله به افغانستان اهداف متعددی داشته است که یکی از آنها گسترش ایدئولوژی کمونیسم یا همان (صدور انقلاب اکتبر) بود که این هدف به واقعیت بدل نشد. نهتنها این هدف که اهداف دیگر شوروی هم در حد رویا باقی ماند. در ادامه به اهداف دیگر شوروی اشاره میشود.
• رقابت با بلوک غرب و ایدئولوژی سرمایهداری: مهمترین چارچوبی که برای تحلیل اقدامات شوروی سابق به کار برده میشود، چارچوب رقابت دو بلوک شرق و غرب در دوران جنگ سرد است. در سالهای جنگ سرد، آنچه سیاست خارجی کشورهای مختلف را تبیین میکرد، رقابت دو بلوک شرق و غرب بود، لذا حملهی شوروی به افغانستان نیز با همین چارچوب تبیین میشود، شوروی به دنبال گسترش حوزهی نفوذ خود بود، رهبران شوروی فکر میکردند که باید (انقلاب بلشویکی اکتبر) را به جهان گسترش بدهند، لذا از احزاب کمونیستی در سرتاسر جهان حمایت میکردند. با توجه به اینکه در سالهای ۱۹۷۹ حزب خلق بر روی کار بود، و از سویی خطراتی از ناحیهی اسلامگرایان این حزب را تهدید میکرد، لذا رهبران اتحاد جماهیر شوروی تصمیم گرفتند که برای حمایت از رژیم کمونیستی حاکم، به افغانستان حمله کرده و بهعنوان حامی ارتش این کشور عمل کنند.
• هراس از نزدیکشدن حفیظالله امین به امریکا:
یکی از مواردی که بهعنوان عامل حملهی شوروی به افغانستان شمرده میشود، هراسی بود که برای رهبران شوروی مبنی بر نزدیکشدن حفیظالله امین، رییس حکومت وقت افغانستان، به وجود آمده بود. ملاقاتهای پیدا و پنهان امین با سفیر امریکا و همینطور رفتارهای خودسرانهی امین، باعث شده بود که این تصور برای شوروی بهوجود بیاید که امین در پی نزدیکی با رقیب شوروی، یعنی امریکا است. این هراس باعث شد تا در اولین ساعات حملهی شوروی، امین توسط گارد امنیتیاش که نیروهای شوروی بودند کشته شده و ببرک کارمل، بهعنوان رییس دولت معرفی شود. این اتهام به امین، در پیامی که در روز ششم جدی از طریق رادیو توسط کارمل خوانده شد نیز محسوس بود، آنجا که کارمل، حفیظالله امین را مزدور امپریالیسم غربی معرفی کرد.
• دسترسی به منابع خلیج فارس و اقیانوس هند:
یکی از اهدافی که پای اتحاد جماهیر شوروی را به افغانستان کشانید، چشمداشت به آبهای گرم اقیانوس هند و منابع نفتی خلیج فارس بود. شوروی میخواست از افغانستان بهعنوان مسیری برای گذر به سمت پاکستان و پس از آن هند، و همینطور مسیری برای گذر به سمت ایران استفاده کند. به همین جهت بود که از اولین روزهای حملهی اتحاد جماهیر شوروی، ایران و پاکستان کمر به حمایت از مجاهدین بستند تا شوروی را در خاک افغانستان زمینگیر کنند (البته حمایت این دو کشور از مجاهدین دلایل دیگری هم داشت). لذا دسترسی به این منابع هم جز اهداف اتحاد جماهیر شوروی از حمله به افغانستان بود.
• تقویت حزب مارکسیستی حاکم:
یکی از هراسهایی که در میان رهبران اتحاد جماهیر شوروی مطرح شده بود، تضعیف و سقوط جمهوری دموکراتیک خلق و رویکارآمدن رژیمی اسلامی بود. مجاهدین اسلامی هر روز به بسیج نیرو در روستاها میپرداختند و با تبلیغات خود پیشروی میکردند. از سویی اختلافات درونحزبی میان شاخهی خلق و پرچم موقعیت حکومت را با خطر مواجه کرده بود، این هر دو عامل باعث میشد تا دولت وقت افغانستان که متمایل به شوروی و ایدئولوژی مارکسیستی بود، با خطر سقوط مواجه گردد. لذا رهبران اتحاد جماهیر شوروی تصمیم گرفتند برای تقویت موقعیت دولت حاکم، به افغانستان حملهی نظامی کرده و قدرت نظامی دولت را تقویت بخشند.
• منحرفکردن افکار عمومی داخلی:
یکی از مشکلاتی که شوروی با آن دستوپنجه نرم میکرد، اقتصاد ضعیف آن بود. اتحاد جماهیر شوروی که نظام اقتصادیاش را نظام اقتصاد دولتی تشکیل میداد، با مشکلات متعددی در زمینهی رشد اقتصادی و رفاه مواجه شده بود و افکار عمومی رهبران حکومت را مورد انتقاد قرار میدادند. حقیقت این است که اقتصاد دولتی شوروی توانایی تامین نیازهای دولت و جامعه را نداشت، به همین جهت بود که روزبهروز گراف رشد اقتصادی شوروی پایینتر میآمد؛ به گونهای که به باور برخی تاریخنگاران روابط بینالملل، اتحاد جماهیر شوروی در طول سالهای جنگ سرد، کشوری قدرتمند و نهچندان ثروتمند بود. این مسأله باعث شد تا رهبران اتحاد جماهیر شوروی برای منحرفکردن افکار عمومی به سمت دشمن خارجی، تصمیم حمله به افغانستان را بگیرند.
• هراس از نفوذ ایرانِ پسا انقلاب در افغانستان:
نزدیک به یک سال پیش از حملهی اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان، در همسایگی غربی این کشور، انقلاب اسلامی ایران رخ داده بود و از سویی انقلابیون ایران، به فکر (صدور انقلاب) و صدور ایدئولوژی اسلام سیاسیشان بودند. این عامل باعث شد تا اتحاد جماهیر شوروی برای جلوگیری از نفوذ ایران، به افغانستان حمله کرده و نفوذ خود بر این کشور را تحکیم ببخشد.
• هراس از نزدیکی چین به امریکا:
چین در سالهای ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۵ استراتژیهای مختلفی در عرصهی سیاست خارجی در نظر گرفت. از رهاشدن از وابستگی به شوروی گرفته، تا رفتن به سمت اتکای به خود و پس از آن انزواطلبی و سپس تنوع جهتگیری، این تغییرات سریع در سیاست خارجی چین، احتمال نزدیکی این کشور را به بلوک غرب و امریکا افزایش میداد، لذا رهبران شوروی برای داشتن نفوذ بیشتر بر چین و جلوگیری از نزدیکی این کشور به امریکا، تصمیم گرفتند تا به افغانستان حمله کنند.
گرچند عوامل دیگری نیز برای حملهی اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان مطرح شده است، اما بیگمان موارد ذکرشده از مهمترین اهدافی است که رهبران شوروی برای حمله به افغانستان در نظر گرفته بودند. اما اتحاد جماهیر شوروی در برآوردهکردن اهداف خود ناکام ماند. این حمله نهتنها به سود شوروی تمام نشد، بلکه با گیرماندن این کشور در منجلاب افغانستان و یک جنگ ناتمام، زیانی بزرگ بر اقتصاد شوروی و همینطور وجهه و پرستیژ بینالمللی آن وارد کرد. حمله به افغانستان چنان ضربهای به اتحاد جماهیر شوروی وارد کرد که در فروپاشی آن، نقشی مهم داشت. شوروی با حمله به افغانستان، نتوانست در رقابت با امریکا برنده شود، بلکه این امریکا بود که با حمایت از مجاهدین و جنگجویان چریکی، ارتش سرخ را در افغانستان زمینگیر کرد. همینطور شوروی بهدلیل شکستهای خود در افغانستان، نتوانست بر کل این جغرافیا مسلط شده و به سمت پاکستان و یا ایران برود، به همین دلیل هم نتوانست بر چین نفوذ پیدا کند. از سویی حمله به افغانستان باعث شد تا ایران برای حمایت از مجاهدین مصممتر شده و بتواند توسط مجاهدین، استراتژی صدور انقلاب خود را به گونهی بهتری در بیرون از مرزهای خود عملی کند، قدرتمندشدن احزابی که دفترشان در ایران بود، نشانهای از موفقیت ایران در صدور انقلابش تلقی میشود. همینطور نتوانست افکار عمومی داخلی را منحرف کند، بلکه بهدلیل حمله به افغانستان و مصارف هنگفت، بر مشکلات اقتصادی جامعه افزود و میزان نارضایتی از دولت افزایش یافت. همچنان اتحاد جماهیر شوروی نتوانست باعث تقویت حزب حاکم شود، نهتنها باعث تقویت نشد، بلکه با حملهی خود بهعنوان نیروی اشغالی، بر ارادهی مخالفان و مجاهدین افزود و در نتیجه، باعث سقوط جمهوری دموکراتیک شد. تنها امری که شوروی در آن موفقیت نسبیای داشت، کشتن حفیظالله امین و منتقلکردن قدرت به جناح پرچم بود، که این موفقیت هم در درازمدت به سود شوروی تمام نشد. باری، حملهی اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان، دو بازندهی قطعی داشت، یکی مردم افغانستان و دیگری اتحاد جماهیر شوروی.