عبور غنی از انحصار و تلاش برای رهبری بسیج ملی علیه طالبان
پس از تصرف نزدیک به صد ولسوالی در دو ماه پس از آغاز خروج بیقید و شرط نیروهای خارجی از افغانستان، اکنون گروه طالبان برای تصرف برخی از شهرهای کلان افغانستان دورخیز بزرگی برداشتهاند. شهر استراتژیک هرات از چهارسو در محاصره قرار گرفته و از شش روز به اینسو حملات طالبان برای تصرف این شهر روزبهروز شدت میگیرد. در لشکرگاه، جنگجویان طالبان به بخشهایی از شهر پیشروی کردهاند. شهرهای غزنی، قندهار، قلعهی نو، تالقان و میمنه نیز در محاصرهی کامل قرار دارند و جنگجویان طالبان یا به نقطهی صفری دیوارهای امنیتی این شهرها رسیده یا بخشهایی از خطوط دفاعی این شهرها را نیز شکستهاند.
علاوه بر محاصرهی کامل دستکم ۷ شهر و حملات سنگین طالبان برای تصرف این شهرها، برخی از مهمترین شریانهای اقتصادی و عایداتی حکومت نیز در تصرف طالبان قرار دارد. گذرگاه استراتژیک بولدک در قندهار و بنادر ابونصر فراهی، اسلامقلعه، تورغندی، شیرخان بندر، آیخانم و دند پتان در ولایتهای فراه، هرات، کندز، تخار و پکتیا در کنترل طالبان قرار دارد. علاوه بر تصرف ۷ بندر/گذرگاه عمده، طالبان بر شاهراههای استراتژیک کنترل دارند و با تعبیهی ایستهای بازرسی مؤقت و قابل جابجایی، بهصورت رسمی سیستم مالیه بر ترانزیتشان را در شاهراههای کشور اعمال میکنند.
از آغاز موج سنگین حملات طالبان برای تصرف ولسوالیها و سپس چشمدوختن به تصرف شهرها، نیروهای امنیتی افغانستان نتوانسته به این حملات پاسخ متناسب و برابر دهد. نهتنها حملات طالبان بر دهها ولسوالی و تصرف کردن نزدیک به صد ولسوالی از طرف نیروهای امنیتی دفع و این ولسوالیها بازپس گرفته نشد که طالبان اکنون به شهرها چشم دوخته و خطر سقوط چند ولایت استراتژیک در غرب، جنوب و شمال جدی است. بهنظر میرسد مردم و دولتمردان افغانستان بیش از هر زمانی به این نتیجه رسیده باشند که نیروهای امنیتی ملی برای مقابله با پیشرویهای سریعالسیر طالبان، به همراهی یک بسیج ملی و سراسری نیازمند است.
دیروز، رییسجمهور غنی در نشست فوقالعادهی شورای ملی که در دورهی تعطیلات تابستانی نمایندگان مجلس، آن را فرا خوانده بود، بهصورت غیرمستقیم و به تلویح، تعلیق مذاکرات صلح را اعلام و خطاب به مردم، اراکین دولت و قشر سیاسی کشور گفت که زمان اتحاد و شکلگیری یک بسیج ملی برای «شکستن زانوی طالبان» فرار رسیده است. رییسجمهوری که مردم، قشر سیاسی و همهی اراکین و مسئولان دولتی را به پیوستن به بسیج ملی در محور خودش بهعنوان سرقومندان اعلای قوای مسلح افغانستان دعوت میکند، 7 سال انحصار قدرت، بیاعتمادی به شرکای سیاسی و شکستن اعتماد اکثر جناحهای سیاسی نسبت به کار و برنامهی مشترک را در کارنامهی سنگین و قطورش دارد. با چنین کارنامهای، آیا غنی میتواند به محور بسیج ملی در برابر طالبان تبدیل شود؟ چگونه ترمیم ۷ سال کارنامهی سراسر تکروی و انحصار برای غنی ممکن خواهد شد؟ این یادداشت سعی میکند به این پرسش پاسخ دهد.
تعلیق صلح؛ تفنگها را پر کنید
رییسجمهور در نشست فوقالعادهی شورای ملی گفت روند صلح، برنامهی سیاسی اشتباهی بود که بهصورت وارداتی بر جمهوری اسلامی افغانستان تحمیل شد و به جای تحقق صلح، به دموکراسی افغانستان آسیب زد و به طالبان مشروعیت داد. آقای غنی اعلام کرد که افغانستان در معرض یک تجاوز آشکار توسط گروهی قرار گرفته که با خوارج در صدر اسلام قابل مقایسه است و پاسخ این تجاوز، دفاع و جنگ است.
آقای غنی در این نشست با برشمردن ارزشها و دستاوردهایی که در دو دههی گذشته افغانستان به آن دست یافته، خطاب به مردم اعلام کرد که نسبت به حفاظت از این ارزشها توسط دولت افغانستان مطمئن باشند.
رییسجمهور از همهی مردم افغانستان خواست که با شکلدادن یک بسیج ملی در سراسر کشور، در برابر تجاوز طالبان بر افغانستان بایستند و در کنار نیروهای امنیتی ملی، صلح را از معبر میادین جنگ برقرار کنند. آقای غنی اعلام کرد که برنامهی امنیتی حکومت برای بهبود در جبهات جنگ و برگشت وضعیت به نفع دولت در میادین جنگ تدوین شده و اکنون در مرحلهی اجرا قرار گرفته است.
رییسجمهور، برخلاف دیگر سخنرانیهایش، با آرامش و بدون اینکه فریاد زند، مهمترین پیام سخنرانی طولانیاش در جلسهی فوقالعادهی شورای ملی را چنین اعلام کرد: «یا زانو به زانو در میز مذاکرات با طالبان مینشینیم، یا در صورت امتناع این گروه از مذاکره، زانوهایشان را خواهیم شکست.»
هرچند که از مدتها پیش، دستکم در مقام سخن و مواضع سیاسی، روایت رییسجمهور غنی بیش از آنکه به صلح متمایل بوده باشد، معطوف به جنگ بود اما او در جلسهی فوقالعادهی شورای ملی، عملا تعلیق مذاکرات صلح و تمرکز بر جنگ و «شکستاندن زانوی خوارج» را اعلام کرد.
از انحصار به محور بسیج
دعوت رییسجمهور از مردم، اراکین دولت و جناحهای سیاسی به شکلدادن یک بسیج ملی برای مبارزه با طالبان اما با یک پرسش بزرگ و تعیینکننده مواجه است. چگونه مردی که ۷ سال تمام را در انحصار قدرت، تکروی، پشتکردن به متحدان سیاسی و شکستن آخرین امکانهای ایجاد اعتماد سیاسی گذراند، اکنون میتواند گزینهای مورد اعتماد برای قرار گرفتن در محور یک بسیج ملی باشد؟
رییسجمهور غنی، زمانی که داشت برای مبارزات انتخاباتی انتخابات ریاستجمهوری ۱۳۹۳ آماده میشد، موفق شد یکی از وسیعترین و متنوعترین ائتلافهای سیاسی دو دههی اخیر را شکل دهد. حزب وحدت به رهبری محمدکریم خلیلی و حزب جنبش ملی به رهبری مارشال دوستم به همراه شبکهای وسیع و پرکار متشکل از صدها فعال سیاسی، اجتماعی و دانشگاهی، آقای غنی را در این انتخابات همراهی کردند. پس از آنکه آقای غنی به قدرت رسید، نهتنها از ادارهی امور کشور در همراهی و مشارکت سیاسی مؤثر با متحدان سیاسی و انتخاباتیاش خودداری کرد که بر آن شد از هر امکانی برای تضعیف متحدان سیاسی و انتخاباتیاش استفاده کند. شبکهی قدرتمند و پرکاری که او را در انتخابات همراهی میکردند، پس از به قدرت رسیدناش، به بزرگترین مخالفان سیاسی او تبدیل شدند.
در طول دورهی حکومت وحدت ملی و پس از آن در حکومت ائتلافی کنون نیز، رییسجمهور به استثنای موارد نادر، تقریبا با هیچ یکی از متحدان سیاسیاش بهصورت درازمدت کار نکرده است. تجربهی هفت سال حکومتداری رییسجمهور غنی، اکنون تقریبا همهی جناحهای سیاسی را به این نتیجه رساندهاند که اعتماد به کسی که اساسا از بنیاد باوری به کار مشترک ندارد، بیهوده است. چند ماه پیش زمانی که شکلگیری شورای عالی دولت روی میز جناحهای سیاسی مطرح کشور قرار گرفته بود، چند گام مانده به اعلام رسمی تشکیل آن، در نطفه خوابید. رییسجمهور به اعضای این شورا تعهد داد که به واسطهی یک فرمان بخشی از صلاحیتهایش را به شورای عالی دولت واگذار خواهد کرد اما شدت بیاعتمادی رهبران سیاسی به او به حدی بود که نتوانستند به این تعهد رییسجمهور اعتماد کنند. آنها میخواستند انتقال صلاحیتهای رییسجمهور به شورای عالی دولت باید به واسطهی یک لویهجرگه انجام شود تا رییسجمهور نتواند از تاکتیک صدور فرمان برای انتقال صلاحیت ریاستجمهوری و سپس برگشت این صلاحیتها به ریاستجمهوری توسط فرمان دیگری، استفاده کند.
رییسجمهور غنی، فطرتا آدم قاطع، جدی و پرکاری است که هیچ اعتقاد و باوری به کار مشترک با جناحهای مختلف و تأثیرگذار سیاسی برای ادارهی امور کشور ندارد. او صرفا میتواند با کسانی کار کند که هیچ روایت، مطالبه و دیدگاه مستقلی در خصوص چگونگی ادارهی امور کشور نداشته و گوش به فرمان رییسجمهور باشد. تعبیر جمهوریت چندنفره در دورهی حکومت وحدت ملی و جمهوریت سهنفره در حکومت کنونی، صدها مصداق عینی دارد و یک ادعای پادرهوا نیست.
برخلاف آنچه رییسجمهور در سخنرانیاش گفت اکنون زمان سخن گفتن در مورد «سلامت و ملامت» نیست، شهروندان افغانستان و جناحهای سیاسی، با ۷ سال کارنامهی قطوری که از آن خروارها «سلامتی و ملامتی» به جا مانده است، درگیر هستند. مردم و جناحهای سیاسی با این پرسش مواجه هستند که چگونه میتوانند به مردی بهعنوان محور یک بسیج ملی اعتماد کنند که در ۷ سال کارنامهاش جز تکروی، بیاعتنایی به مطالبات مردم و انحصار، هیچ نشانهای از بسیج و مشارکت وجود ندارد؟
راه «محورشدن» از کجا میگذرد؟
با وصف آنکه جنگ به پشت دروازهی شهرها رسیده، صدها هزار نفر در حال فرار و آوارگی هستند و تیغ طالب بر گلوی مردم نشسته اما پای بسیجشدن به محور رییسجمهور غنی همچنان میلنگد. مردم از خود میپرسند وقتی هنوز هم، خیزشهای مردمی توسط اصلیترین افراد حلقهی سیاسی رییسجمهور با طعن و تهدید «ملیشهسازی» تعریف میشود، چگونه میتوان تخم مرغهای خود را به سبد رییسجمهوری گذاشت که پس از گذشتن از پل انتخابات یا یک جنگ مقطعی با طالب، همراهانش را از زین به زیر نکشد؟
هرچند بیاعتمادی به رییسجمهور در میان مردم و جناحهای سیاسی، عمیق و سنگین است اما هنوز هم امکانهایی برای رییسجمهور در راستای تبدیل شدن به محور بسیج ملی مردم افغانستان در برابر طالبان وجود دارد.
رییسجمهور باید فورا و در مقام عمل، مردم و جناحهای سیاسی را بهصورت معنادار و واقعی در امور جنگ، صلح و حکومتداری مشارکت دهد. رهبری جنگ از سطوح ارشد رهبری نهادهای امنیتی تا سطوح پایینتر باید به شبکهای از مسئولان ورزیده، متعهد و صاحبصلاحیت فارغ از قومیت و تعلق سیاسیشان سپرده شود. بساط انحصار صلاحیتهای تمام دستگاه اجرایی حکومت به دو یا سه نفر برچیده شده و اصل کار مشارکتی و مبتنی بر صلاحیت نهادی نهادها و مسئولان روی دست گرفته شود. رییسجمهور باید به معنای واقعی کلمه به مردم اعتماد کرده و صرفا از آنها بهعنوان سپر انسانی و چوب سوخت در جنگ سیاسی با طالبان استفاده نکند. اگر آقای غنی فکر میکند حکومت، حال و آیندهی کشور از آن مردم است، همانطور که از ملت انتظار بسیج ملی در برابر طالبان و جنگ با این گروه را دارد، باید به معنای واقعی کلمه به مردم اعتماد و به آنها تکیه کند.
شبکهای متشکل از رهبران و جناحهای سیاسی، کادرهای ورزیدهی نظامی و حکومتداری، نخبگان ملی و محلی باید بهصورت گسترده در ساختارهای حکومت جابجا شده و صلاحیت و مسئولیت در موازات با هم در دستگاه اجرایی دولت، به معنای واقعی به مردم سپرده شود.
تا زمانی که مردم و جناحهای سیاسی عملا ناظر بر تغییر بنیادین رویکرد، کارشیوه و باورهای رییسجمهور از انحصار به مشارکت نباشند، نمیتوانند در ذیل زعامت او در برابر طالبان بسیج شوند زیرا نمیتوانند به مردی اعتماد کنند که در ۷ سال، جز بر طبل انحصار، عصبیت، تمرکزگرایی افراطی و تکروی نکوبیده است.
واگذاری عملی و واقعی صلاحیت و مسئولیت از یک دستگاه سهنفرهی تصمیمگیری به یک شبکهی وسیع افغانستانشمول و قدرتمند از سراسر کشور، تنها راهیست که میتواند اعتماد مردم و جناحهای سیاسی برای شکلگیری یک بسیج ملی را جلب کند. اگر رییسجمهور غنی از چنین اقدامی و واگذاری صلاحیت و مسئولیت به یک شبکهی ورزیده، شایسته و توانمند از سراسر کشور میترسد، پس صلاحیت زعامت سیاسی بر یک بسیج ملی برای جنگ در برابر یک تجاوز آشکار بر حریم کشور را ندارد.
اطلاعات روز