طالبان به هیچ وجه شایستگی حکومت را ندارد/ سکوت در برابر این خواسته طالبان خود ظلم است و ریشه اصلی جنگ
تصور کنید تمام سگ ها، گربه ها، شیران و درندگان دنیا را یک جا جمع کنیم و آنها را به جان هم بیندازیم تا همدیگر را پاره پاره کنند و بدرند! این درندگان بالاخره یک زمانی خسته می شوند و دست از کشت و کشتار یکدیگر بر می دارند. داستان چهل سال جنگ افغانستان اما از این هم تلخ تر است. سال های سال است نقطه نقطه و وجب به وجب این سرزمین با خون رنگین شده است و هنوز هم خون بی گناهان این سرزمین ریخته می شود.
این روزها جنگ و خونریزی در افغانستان به اوج خود رسیده است و طالبان با هدف تصرف جغرافیای بیشتر جسورتر از گذشته خون بی گناهان را در این سرزمین می ریزند. اصرار طالبان به رسیدن به قدرت و حکومت از طریق زور و سرنیزه خود ظلم است و براساس نص صریح قرآن سکوت در مقابل ظلم خود مواخذه در آخرت را به دنبال دارد.
براساس آیات مبارکه قرآن در هر جامعه یی که ظلم برقرار باشد، ناامنی و جنگ و خونریزی حاکم می شود و مردم آن سرزمین رنگ عدالت و رشد و ترقی و رفاه را نمی بیند. تا کی می خواهیم تنها سر خار را بزنیم در حالیکه ریشه اش در خاک است و دوباره رشد می کند. باید ریشه را خشکاند. حل هر بحرانی مستلزم راه حل ریشه ای ست. ریشه بحران افغانستان ظلم است: اینکه یک قوم خاص همچنان اصرار به تداوم حکومت داشته باشند ظلم است و این خود سبب بی عدالتی و تبعیض و جنگ شده است.
اینکه افغانستان نزدیک به دویست و هشتاد سال یا بیشتر است رنگ آرامش و رفاه را ندیده همین اصرار یک قوم خاص به حکومت کردن است حتی از طریق سرنیزه! نگاهی به تاریخ دویست و نود ساله حکومت یک قوم خاص نشان می دهد که به هیچ وجه موفق نبوده اند. اگر این قوم خاص قدرت «مدیریت بهتر، حکومت داری بهتر، شایستگی بهتر، تقوای بیشتر، علم بیشتر و عملکرد بهتر» دارد خوب مشکل حل است و ما هم می گوییم این قوم خاص شایسته حکومت کردن را دارد. شواهد و مستندات تاریخی اما چیز دیگری را نشان می دهد: نزدیک به دویست و نود سال که از حکومت یک قوم خاص می گذرد افغانستان همچنان درگیر جنگ و ناآرامی بوده است.
به دیگر اقوام هم فرصت حکومت کردن داده شود
اینکه یک قوم خاص پس از دویست و نود سال همچنان خود را مستحق حکومت کردن در افغانستان می داند و علی رغم عملکرد بسیار ضعیف همچنان بر این امر اصرار دارد، خود یک ظلم بزرگ در حق ملت افغانستان که از تنوع قومی فراوان برخوردار است، می باشد. نوبتی هم که باشد باید به دیگر اقوام برای حکومت کردن نوبت داد. این خواسته با توجه به تمام قوانین ملی و بین المللی خواسته زیادی نیست. تمامی اقوام یک کشور حق دارند حق حاکمیت داشته باشند. این روند باید تغییر کند و برای یک بار هم که شده یک قوم دیگر غیر از یک قوم خاص در افغانستان حاکم گردد.
مقایسه حکومت دویست و نود ساله قوم خاص با حکومت دیگر اقوام
اثرات حکومت یک قوم خاص را اکنون همگان به چشم می بینند: فقر، جنگ، بدبختی، کشت و کشتار، وابستگی، مهاجرت و فرار از کشور و ده و ده ها معضل دیگر! از سویی هم نگاهی به تاریخ حکومت اقوام دیگر نشان می دهد که عملکرد به مراتب بهتری داشته اند. کسانیکه با تاریخ «بلخ، غزنی، هرات، بامیان، کابل، بدخشان، غور و برخی مناطق دیگر افغانستان» آشنا هستند به روشنی اذعان می دارند که در حکومت قومی دیگر غیر از قوم خاص افغانستان شاهد رشد و ترقی و پیشرفت علمی بوده است. پس با استناد به نوع عملکرد و گواهی تاریخ باید بگوییم اینک به دیگر اقوام افغانستان هم باید فرصت حکومت کردن داده شود. بیایید در یک فضای باز عملکرد حکومت ها در افغانستان را مقایسه کنیم و با استدلال درست به این نتیجه برسیم که خودخواهی و تکبر و رسیدن به قدرت حتی با زور سرنیزه باید کنار گذاشته شود. حتی عقل و فطرت، دین و قوانین بین المللی هم حکم نمی کند که یک قوم برای همیشه بر یک سرزمین حکومت کند.
چه کسی گفته طالبان باید حکومت کنند
اصرار طالبان به رسیدن به قدرت یک خواسته نامشروع هست آن هم با توجه به گذشته سیاه امارت اسلامی. حتی اسلام هم این نوع حکومت را قبول ندارد. اسلام می گوید هرکسی که باتقواتر است باید حاکم باشد و تمام مسلمانان وظیفه دارند از چنین حکومتی که زمامدارش باتقواست و برای گسترش عدالت تلاش می کند اطاعت کنند. طالبان مملو از تبعیض، آدم کشی، مظلوم کشی، خرابکاری، جنگ، ویرانی، وابستگی، تنفر و ده ها و ده ها صفت منفور دیگر است پس به هیچ وجه شایستگی حکومت بر مسلمانان و افغانستان اسلامی را ندارد. طالبانی که با فریاد الله اکبر آدم می کشد به هیچ وجه حق ندارد داعیه اسلامی و مسلمان بودن داشته باشد چه برسد به حکومت! سکوت در برابر این خواسته طالبان خود ظلم است که مواخذه و پرسش در قیامت را برای تک تک ما به همراه خواهد داشت.
فهیمی بزرگمهر