مصاحبه و گزارش

جایگاه منطقه‌گرایی در سیاست خارجی افغانستان: انفکاک و یا هم‌گرایی؟

لورد رابرتسون وایسرای سابق هند، افغانستان را یک کشور منطقه‌ای (REGIONAL COUNTRY) و منطقه‌ی حایل (BUFFER ZONE) یاد می‌کرد که محل تلاقی چندین حوزه امنیتی و سیاسی است. این بدین معنا است که ثبات و امنیت افغانستان جاده‌ی دو طرفه است که خیر و شر منطقه را تعیین می‌کند. روی این ملحوظ است که این جغرافیا من‌حیث منبع ثبات و یا هم ناامنی منطقه و فراتر از منطقه دانسته شده و موقعیت آن نهایت حساسیت‌برانگیز بوده که حضور غیر متناسب و یا هم‌زمان یک و یا چند بازیگر سیاسی – نظامی در این کشور باعث تشدید جنگ‌های نیابتی می‌شد و پای قدرت‌های بزرگ را برای متوازن‌سازی یک‌دیگر به این خاک می‌کشانید که متاسفانه در این بازی‌ها افغان‌ها کم‌تر صاحب، مجری و جهت‌دهنده‌گی بودند و زیادتر من‌حیث گیرنده و یا هم نظاره‌گر منفعل نقش بازی می‌کنند.

اما ریشه‌ی اصلی این کاستی‌ها برمی‌گردد به نبود یک دولت ملی فراگیر، مسلکی و قوی که بتواند صاحب و مالک این خاک گردیده و در لابه‌لای این بازی‌ها منافع ملی افغانستان را جست‌وجو و تامین کند. تطبیق این کار نیاز به نهاد‌های ملی و مسلکی و یک سیاست خارجی پویا دارد.

سیاست خارجی ادامه سیاست داخلی و انسجام ملی دولت‌ها به اساس تعاملات دوجانبه و چندجانبه برای حفظ و بسط منافع خارجی‌شان با دولت‌ها و یا واحد‌های سیاسی دیگر در نظام بین‌الملل می‌باشد. هر قدر انسجام ملی و نهادی‌های ملی کشور‌ها قدرت‌مند، بی‌طرف و مسلکی باشد به همان اندازه کشور‌ها می‌توانند در تعاملات‌شان با واحد‌های سیاسی دیگر در نظام بین‌الملل دست بالا داشته و منافع‌شان را بهتر تامین کنند و الّا برعکس آن نیز متصور است.

اما کشور‌ها نظر به قدرت ملی و جایگاه‌شان در نظام بین‌الملل (دولت‌های ضعیف و شکننده، قدرت‌های میانه و قدرت‌های بزرگ) برای تامین و حفظ منافع ملی‌شان در تعاملات بین‌المللی دست به ائتلاف‌سازی، چندجانبه‌گرایی به اساس اصول و ارزش‌های لیبرال و غیرلیبرال می‌زنند و منطقه‌گرایی یکی از روش‌ها و ابزارهایی است که حکومت‌ها منافع حیاتی خارجی‌شان را در یک منطقه خاص جغرافیایی تامین می‌کنند.

اما منطقه‌گرایی به زبان ساده به رویکرد و روشی گفته می‌شود که دولت‌ها و یا واحدهای سیاسی‌ای که وجوه مشترک فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و ژیوپولتیک داشته و در یک جغرافیا واقع شده‌اند برای حفظ و بسط و گسترش روابط سیاسی، امنیتی و اقتصادی‌شان دست به اقدام دست جمعی برای دفع تهدیدات مشترک و دست‌رسی به فرصت‌های مشترک می‌زنند.

افغانستان، محل تقاطع حداقل چهار نظام امنیتی هر یک نظام امنیتی فارس (ایران)، فدراتیف روسیه و آسیای مرکزی، شبه‌قاره هند و آسیای جنوبی و بالاخره چین و آسیای غربی بوده که در ادبیات ژیوپولتیک به این ساحات به عنوان زون‌های فشار (COMPRESSION ZONES) و یا مناطق لغزش (SHATTER ZONES) و یا هم خطوط گسل (FAULT LINES) یاد می‌گردد.

روی این ملحوظ است که به اثر نبود یک دولت – ملت قوی و آسیب‌پذیری‌های اقتصادی و امنیتی هم‌چون کشور‌ها یا باید تحت چتر حمایت نظامی و اقتصادی یک قدرت بزرگ و یا هم سیاست متوازن‌سازی و در نهایت انزوا و بی‌طرفی مطلق و یا هم نسبی‌شان را در مسایل حساس منطقه‌ای و بین‌المللی حفظ نمایند تا از گزند رقابت‌های قدرت‌های بزرگ و کوچک در خاک‌شان به امان بمانند.

از سوی دیگر افغانستان به شکل تاریخی دچار یک بحران هویت جغرافیایی بوده که یک تعداد از نقشه‌های جغرافیای سیاسی جهان این کشور را مربوط جنوب آسیا، یک تعداد دیگر آسیای مرکزی و بعضی دیگر هم افغانستان را جز شرق میانه و حتا آسیای غربی می‌دانند. اما افغان‌ها از جایگاه و جغرافیای خود یک تعریف خاص حماسه‌گرایانه و بر مبنای احساسات ملی یعنی قلب آسیا دارند.

این خودشناسی جغرافیای زیادتر ریشه در ادبیات حماسی، لشکرکشی‌ها و موقعیت مهم این کشور از نقطه نظر ژیوپولتیک دارد. اما تعریف، مکانیسم فعالیت و ویژه‌گی‌های این‌که «قلب آسیا» بودن به چی معنا است، نزد افغان‌ها و حتا خارجی‌ها و خصوصاً منطقه تعریف واضح و مشترک نداشته بلکه زیادتر یک خوانش ژیوپولتیک و امنیتی بوده تا این‌که تمدن – فرهنگ‌محور و یا هم سیاسی – اقتصادی باشد. اساس این تعریف روی این استوار است که افغانستان منبع ثبات و رفاه و یا هم بدامنی و یا بی‌ثباتی منطقه می‌تواند باشد. روی این ملحوظ ثبات سیاسی و امنیتی افغانستان به شکل تاریخی با منطقه و همسایه‌های این کشور گره خورده است.

۱- بستر تاریخی روابط سیاسی و اقتصادی افغانستان و منطقه

کشور‌هایی مثل افغانستان را مناطق حایل، حاشیه‌ی ابر قدرت‌ها، ساحات فشار و یا خطوط لغزش در ادبیات جغرافیای سیاسی می‌نامند. این مترادف‌سازی جبر جغرافیایی (GEOGRAPHICAL DETERMINISM) نبوده و هم‌چنان قیاس‌گرایی تاریخی (HISTORICAL ANALOGIES) نیست. بلکه واقعیت‌های میدانی و عینی در نظام بین‌الملل و تعاملات ژیوپولتیک می‌باشد. متأسفانه در شرایط امروزی با وجود پیش‌رفت‌ها در تکنولوژی و پروسه جهانی شدن این مترادف‌سازی خیلی‌ها هم قرین به حقیقت می‌باشد.

افغانستان از شکست و ریخت‌های جغرافیایی و سیاسی امپراطوری‌های فارس و مغول با درایت و هوشیاری احمد شاه ابدالی عرض اندام نموده و با لشکرکشی‌ها و جهان‌گشایی‌های متعدد او بدل به یک امپراطوری کوچک گردید. پس اساسا از بدو ایجاد و پیدایش افغانستان یک جغرافیایی مشخص تمدنی نبوده بلکه جغرافیایی است که از بقایا و حاشیه‌های منطقه‌ای دو امپراطوری بزرگ به وجود آمده است.

تاریخ دیپلماسی افغانستان تا زمان حاکمیت غازی امان‌الله خان اساساً یک تاریخ دادوستد منطقه‌ای خصوصاً با امپراطوری‌های هند برتانیایی، فارس و روسیه تزاری بوده و افغانستان من‌حیث یک دولت – ملت تعاملات کم‌تر با جهان فراتر از مسکو، بخارا، دهلی و تهران – مشهد – اصفهان داشت. تنها دو کشور فرامنطقه‌ای که باب دیپلماسی با افغانستان را با مقاصد ژیوپولتیک و رسیدن به آب‌های گرم باز کرد. امپراطوری عثمانی و آلمان نازی تحت قیومیت هتلر بود که هر دو ماموریت ناکام ماند.

اما منطقه‌گرایی در سیاست خارجی افغانستان را می‌توان در بستر تاریخی به چهار مرحله تقسیم کرد:

الف: مرحله اول – سیاست خارجی تحت کنترل انگلیس (امیر شیر علی خان الی دوره امان‌الله خان غازی)

در این مرحله حاکمان افغان به صورت مستقیم خودشان و یا هم اعضای فامیل و فرستاده‌های خاص‌شان تنها با وایسرای هند در دهلی روی تمامی مسایل و روابط خارجی در تماس بوده و در صورت نیاز در مورد روابط‌‌شان با امپراطوری‌های فارس و روسیه تزاری پیش از هر گونه اقدام یک جانبه مشورت و رای‌زنی می‌نمودند و به اساس معاهدات که بین طرفین در حداقل دو جنگ افغان – انگلیس به امضا رسیده بود افغانستان و حاکمان افغان مکلف بودند تا در موارد خاص سیاست خارجی و تعاملات خارجی‌شان مخصوصاً با مسکو و تهران با دهلی مشورت و رای‌زنی کنند و تحت قیومیت و با مشورت آن‌ها سیاست خارجی‌شان را پیش ببرند.

در این مرحله افغانستان دارای یک نهاد مستقل برای پیش‌برد سیاست خارجی نبوده و اکثراً مراودات و تعاملات خارجی با تبادل نامه‌های رسمی میان شاه و وایسرای و یا نماینده‌‌های او انجام گردیده و در بعضی موارد فرستاده‌های ویژه که از دربار شاه و اغلب اعضای خانواده و فامیل او بودند برای مذاکرات به دهلی و یا شهرهای دیگر فرستاده می‌شد. در این دوران تعاملات خارجی افغانستان تنها با تهران، مسکو، دهلی و تا حدودی بعضی از کشور‌های دیگر هم‌چون ترکیه، فرانسه و آلمان البته با مشورت و نظارت انگلیس صورت می‌گرفت.

ب: مرحله دوم – استقلال افغانستان و بیرون آمدن از انزو ( امیر امان‌الله خان الی حاکمیت کمونیستان)

امیر امان‌الله خان را می‌توان امیر دیپلمات افغان نامید. او بعد از کسب استقلال افغانستان به فکر سیاست افغانستان باز شده و با کشور‌های منطقه و اروپایی روابط دیپلماتیک ایجاد کرد و حداقل به ۱۲ کشور اروپایی و غیر اروپایی سفر کرد. سفر‌های شاه امان‌الله خان و متعاقب آن امرا و حاکمان مابعد او زیر سایه‌ای دو جنگ جهانی صورت گرفته و زیادتر هدف اقتصادی و تجارتی و در بعضی موارد کمک‌های نظامی داشت.

امان‌الله خان افغانستان را از انزوا کشیده و این کشور را در نقشه جهان من‌حیث یک کشور مستقل و آزاد به جهانیان معرفی کرد. بعد از او نادر خان و ظاهر شاه هم زیر سایه جنگ سرد بی‌طرفی افغانستان را حفظ نموده اما کوشش نمودن تا از جو موجود جهانی به نفع منافع اقتصادی و سیاسی افغانستان استفاده کنند. اما از این کار چنان که باید و شاید، نتوانستند به شکل اساسی بهره ببرند.

اما با وجود تقلا‌های متعدد این دو حاکم افغانستان هنوز درگیر مشکلات منطقه‌ای و همسایه‌های خود بود. استقلال هندوستان و تقسیم این کشور به کشور‌های کوچک دیگر مثل پاکستان باعث درد‌های جدید سیاسی و امنیتی برای افغانستان شد. افغانستان در این دوران درگیر قرض‌های هنگفت اتحاد جماهیر شوروی سابق برای تمویل پلان‌های پنج ساله سردارداوود خان و داعیه پشتونستان‌خواهی او که نهایتاً منجر به سقوط رژیم شاهی به دست مسکو و هم‌پیمانان افغان او در حزب خلق و پرچم بود. افغانستان زیر سایه جنگ سرد بعد از سال‌ها سیاست بی‌طرفی و توازن قدرت‌ها دست‌خوش بازی‌های ژیوپولتیکی گردید که تا هنوز این نزاع‌ها در جغرافیای آن به یک شکل و یا شکل‌هایی ادامه دارد.

ج. مرحله سوم – سیاست خارجی افغانستان تحت سایه جنگ سرد با محوریت مسکو و سوسیالیسم (سردار داوود خان الی حاکمیت داکتر نجیب‌الله)

در دهه هشتاد افغانستان عملا بدل به میدان رقابت‌های طرفین جنگ سرد گردید. عامل اساسی این کار سیاست‌های نا سنجیده سردار داوود خان و تجاوز اتحاد جماهیر شوروی سابق به افغانستان بود. حکومت خلق و پرچم عملا یک دولت تحت حمایت شوروی سابق و کشور‌های اقماری کمونیسم بود. در این دوران افغانستان به مسکو، کشور‌های بلوک شرق و آسیای مرکزی ملحق گردیده و سیاست‌های خویش را مطابق و با مشورت رهبری سیاسی و نظامی این کشورها عیار می‌نمود. اکثریت دادوستد‌های سیاسی – اقتصادی – نظامی افغانستان با این کشور‌ها با محوریت مسکو بود. هم‌چنان اکثریت کدرهای رهبری سیاسی و نظامی افغان دانش آموخته مسکو و یا هم پایتخت‌ها دیگر کشور‌های سوسیالیستی بوده و به زبان روسی بلدیت داشتند.

تمامی این چرخش‌ها بیان‌گر اهمیت و تاثیر گذاری همسایه‌های شمالی افغانستان و مسکو را در عرصه سیاست و اقتصاد و امنیت افغانستان بیان می‌کرد. در این دوره سیاست خارجی افغانستان عملا مسکو محور و در مشورت سیاسی و نظامی با اتحاد جماهیر شوروی انجام تدوین و تطبیق می‌گردید.

د: مرحله چهارم – سیاست خارجی منطقه‌ای با محوریت امریکا و ناتو روی مبارزه با تروریسم (حامد کرزی تا حال)

فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق و متعاقب آن سقوط حکومت کمونیستی در افغانستان به رهبری داکتر نجیب‌الله راه را برای جنگ‌های داخلی و نیابتی به حمایت منطقه در خاک افغانستان باز کرده و افغانستان الی حوادث یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ دست خوش جنگ گروه‌های مختلف برای تصاحب قدرت گردید. در این دوره اساسا سه بازیگر اصلی اسلام آباد، تهران و کشور‌های آسیای مرکزی توام با نقش نه چندان دهلی و مسکو بود.

اما حوادث یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ و به تعقیب آن مداخله نظامی ایالات متحده امریکا و ناتو این کشور را یک بار دیگر در محراق توجه و سیاست‌های جهانی مبارزه علیه تروریسم قرار داد. اما این بار بلوک غرب به رهبری ایالات متحده امریکا و ناتو عملاً افغانستان را زیر چتر حمایت اقتصادی و نظامی خود قرار داده و سیاست‌های این کشور غرب محور و در حول سیاست‌های بزرگ امریکا و متحدانش تا امروز می‌چرخد. دلیل آن واضح و مبرهن است و آن این که حمایت مالی و نظامی وابسته‌گی‌های سیاسی را می‌آورَد. اما این وابسته‌گی سیاسی نباید به قیمت تصادم با منطقه و همسایه‌های افغانستان باشد.

با خروج نیروهای خارجی و کاهش حضور امریکا در افغانستان این نفوذگذاری کم گردیده و افغانستان یک‌بار دیگر روی به منطقه کرده و سیاست‌هایی که منطقه‌گرا باشد را دنبال خواهد کرد.

۲- جایگاه منطقه‌گرایی در سیاست خارجی افغانستان – گذشته، حال و آینده

افغانستان یک کشور منطقه‌ای است که منطقه و همسایه‌های دور و نزدیک این کشور همیشه بالای تعاملات داخلی و مناسبات خارجی‌شان من‌حیث کتلست، مانع و سایه عمل کرده است.

این اثرگذاری همسایه‌گان و منطقه بالای دادوستد‌های داخلی و مناسبات خارجی افغانستان چند لایه، پیچیده، اقتصادی و امنیتی و در بعضی موارد تاریخی و پیچیده است. در گذشته‌های دور تعاملات و مناسبات سیاسی و تجارتی افغانستان تنها محدود به هند برتانیایی و شهرهای بزرگ آن، امپراطوری فارس و شهر‌های آن، خان‌نشین‌های آسیای مرکزی مثل بخارا، خیوا، سمرقند همراه با پترزبورگ و مسکو بود. مراودات افغانستان به امپراطوری‌های متعدد چین کم‌تر و در حد تعاملات تجارتی و بعضا سیاحان چین بود. این وضعیت تا امارت شیر علی خان ادامه داشت و نهاد محور نبوده و زیادتر دربار محور و در بهترین حالت با فرستادن فرستاده‌های ویژه مراودات و دادوستد‌ها میان کابل و قندهار و پایتخت‌های این دولت‌ها تامین می‌گردید.

هدف اصلی این مناسبات میان کابل و پایتخت‌های این قدرت‌ها به خاطر حفظ تمامیت ارضی، حاکمیت شاهان افغان، دریافت کمک‌های اقتصادی و نظامی و بالاخره حل و فصل منازعات مرزی، تجارتی و در بعضی موارد سیاسی و جنایی بود. پس برای حاکمان افغان مراکز قدرت و نظام بین‌الملل برای مراودات خارجی فراتر از دهلی، مسکو، تهران و خان نشین‌های آسیای مرکزی نبود.

اما با روی کار آمدن امارت شیر علی خان و متعاقب آن حاکمیت امیر امان الله خان روابط خارجی افغانستان بسط و گسترش یافته و این کشور با امپراطوری عثمانی و آلمان نازی، فرانسه و دیگر دول اروپایی روابط بر قرار کرده و روی تعاملات سیاسی – نظامی – اقتصادی موافقت نامه‌ها امضا نموده و هم‌چنان به این حکومت‌ها سفیر فرستاد.

افغانستان من‌حیث یک منطقه حایل از دو جنگ جهانی من‌حیث یک کشور بیطرف بهره برد چون که قدرت‌های بزرگ مصروف جنگ‌ها در داخل جغرافیای خودشان گردیده و این فرصت را برای کشور‌های همچون افغانستان که قربانی سیاست‌های چون بازی بزرگ، پالیسی پیشروی (فارورد پالیسی) و یا مسابقه اشباح (معادل روسی بازی بزرگ) بودند تا از این فرصت برای خودسازی و انکشاف داخلی خود استفاده نموده و از مداخلات نیابتی قدرت‌های بزرگ جهانی و منطقه‌ای به دور بمانند.

اما کودتای ۷ و ۸ ثور افغانستان را دوباره به محراق نبرد‌های نیابتی جنگ سرد آورده و زمینه را برای تجاوز اتحاد جماهیر شوروی سابق و مداخلات قدرت‌های منطقه‌ای و جهان فراهم ساخت. افغانستان یک‌بار دیگر میدان جنگ‌های نیابتی راولپندی، مشهد و ریاض گردید.

پسا یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ و حضور نظامی امریکا و ناتو در افغانستان حکومت افغانستان تحت رهبری حامد کرزی سیاست توازن را پیش گرفته و کوشش مینمود تا منطقه و امریکا را در یک توازن سیاسی و نظامی نگهدارد که در این امر تا حدود هم موفق بود. حکومت انتقالی افغانستان اعلامیه روابط همسایه‌گی خوب را در کابل با همسایه‌های افغانستان امضا نموده و متعاقبا درشهر دوبی نیز جلساتی در مورد اجماع منطقه‌ای برگزار گردیده که طی آن اعلامیه‌ها و توافقاتی نیز به دست آمد. اما این توافقات بین سالها ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ با افزایش تنش‌های میان ایران – روسیه و ایالات متحده امریکا شکست کرده و در سال‌های پسین آن عملاً اجماع منطقه‌ای نسبت به افغانستان از هم پاشید.

رییس جمهور غنی در حکومت خود کوشش نمود و تا حال نیز کوشش دارد تا اجماع منطقه‌ای را احیا نموده و به زعم خودش افغانستان را مبدل به یک سمبول و منطقه همکاری‌های منطقه‌ای نماید و این کشور را مبدل به پل انرژی، ترانزیت و تجارت منطقه نماید. در این راستا پروژه‌ها و قدم‌های مثل «کاسا یک‌هزار»، تاپی و دهلیز راه لاجورد و امثالهم نیز برداشته شد اما تا هنوز بشکل اساسی هیچ کدام از این پروژه‌ها تطبیق و جنبه عملی نگرفته اند.

با این حال آینده سیاست خارجی افغانستان با خروج نیرو‌های خارجی از افغانستان با منطقه نهفته است. هیچ دیدگاه و برنامه سیاسی و اقتصادی که افغانستان را مبدل به نقطه وصل جنوب آسیا و آسیای مرکزی نماید بدون همکاری همسایه‌ها و اجماع منطقه‌ای امکان ندارد. این امر الزامیت یک سیاست خارجی منطقه‌گرا را نسبت به هر زمان دیگر واضح و آشکار می‌سازد.

۳- افغانستان و سازمان‌های همکاری منطقه‌ای – همکار و یا رقیب

همسایه‌گی افغانستان یعنی آسیای جنوبی و شبه قاره هند، آسیای مرکزی و فدراتیف روسیه و بالاخره ایران و کشور‌های خلیج بلند ترین تعداد سازمان‌های گوناگون همکاری‌های اقتصادی – مالی و امنیتی – نظامی و یا هم سازمان‌های همکاری‌های سیاسی و دیپلماتیک را دارد. به ساده گی می‌توان گفت که این منطقه بلند ترین میزان سازمان‌های گوناگون همکاری‌های مختلف را دارد. در حقیقت این جغرافیا از تعدد نهاد‌ها همکاری‌های منطقه‌ای غیر موثر رنج می‌برد.

افغانستان در یک تعداد از این سازمان‌ها عضو و در یک تعداد دیگر آن ناظر می‌باشد. سازمان‌های چون سارک به خاطر رقابت‌های بین هند و پاکستان تقریبا مفلوج بوده در حالیکه نهاد‌های دیگر چون کریک (CAREC) و سازمان شانگهای (SCO) یا اقتصادمحور بوده و یا هم بنا به حضور امریکا در خاک افغانستان به این کشور زیادتر من‌حیث یکی از اقمار ایالات متحده نگریسته و تعهد جدی برای بازی کردن در قضایای افغانستان را ندارند.

بنا یک تعداد از این سازمان‌ها همکار و یک تعداد‌شان رقیب و حتا مخالف انکشاف در افغانستان بنا به ملحوظات مختلف سیاسی و ژیوپولتیک می‌باشند که این کار را برای بدل‌سازی افغانستان من‌حیث نقطه وصل تجارتی، انرژی و ترانزیت آسیا و اروپای شرقی دشوار می‌سازد.

۴- منطقه‌گرایی در سیاست خارجی افغانستان پسا خروج امریکا و ناتو

با خروج نیروهای امریکایی و ناتو منطقه و کشور‌های همسایه افغانستان روز به روز نقش فزاینده و اهمیت ویژه‌ای را در سیاست خارجی افغانستان پیدا کرده و منطقه‌گرایی نقش عمده و یکی از اولویت‌های سیاست خارجی افغانستان را تشکیل خواهد داد.

رهبری سیاسی و نظامی امریکا فعلاً معضل افغانستان را اساساً یک مشکل منطقه‌ای دانسته و خواهان اجماع سیاسی و امنیتی برای خروج با عزت امریکا و اعاده صلح به این کشور است.

حکومت افغانستان و هم‌چنان منطقه نیز خواهان خروج مسوولانه نیروهای خارجی از افغانستان بوده و نمی‌خواهند دهه ۹۰ و یک جنگ جدید داخلی در این کشور آغاز گردد. بدین لحاظ منطقه و کشور‌های همسایه افغانستان روی خروج نیرو‌های خارجی، مبارزه با تروریسم و آغاز گفت‌وگو‌های بین‌الافغانی توافق دارند. این‌جا است که منطقه‌گرایی دوباره جایگاه خاصی را در سیاست خارجی افغانستان پسا خروج امریکا پیدا کرده و حکومت افغانستان خواهان عجین شدن بیش‌تر افغانستان در ساختارها، مکانیسم‌ها و زیربنا‌های امنیتی، اقتصادی و سیاسی منطقه‌ای می‌باشد.

۵- منطقه‌گرایی با رویکرد ژیوپولتیک و امنیتی

سرنوشت افغانستان با جغرافیای آن گره خورده است. متاسفانه با وجود پیش‌رفت‌ها در تکنولوژی، پدیده جهانی شدن، تبدیل‌شان جهان به یک دهکده باز هم جبر جغرافیا بالای سرنوشت افغانستان حاکم است. روی این ملحوظ است که حاکمان افغانستان و حکومت افغانستان نیاز به یک رویکرد منطقه‌گرایی در سیاست خارجی خود برای متوازن‌سازی حداقل چهار سیستم امنیتی – ژیوپولتیک (فارس، هند و پاکستان، فدراتیف روسیه و چین) که در افغانستان تلاقی می‌کنند دانسته که مبنا و اساس آن را محاسبات جیواستراتژیک و امنیتی تشکیل میدهد.

منطقه‌گرایی با رویکرد ژیوپولتیک به معنای حفظ ثبات، امنیت و منافع امنیت ملی افغانستان با پیدا نمودن و هم‌سویی با منافع مشترک این چهار حوزه امنیتی – ژیوپولتیک است. این بدین معنا است که فرصت‌ها و چالش‌های که در هم‌گرایی منطقه‌گرایی و همسویی منافع امنیتی افغانستان به همسایه‌ها و منطقه کمک می‌کند باید برجسته ساخته شده و به اساس یک برنامه مدون و طویل‌المدت پایدار تعقیب و ترتیب گردد.

اساساً منطقه‌گرایی امنیتی و ژیوپولتیک مبنای آن همکاری‌های امنیتی – اطلاعاتی – نظامی میان منطقه و افغانستان و جذب و هم‌سویی افغانستان در ساختار‌ها و مکانیسم‌های امنیتی و نظامی منطقه‌ای برای دفع تهدیدات مشترک و هم‌چنان توسعه همکاری‌های امنیتی و نظامی برای اعتمادسازی و توسعه روابط است.

پس با این روش در سیاست خارجی خود ما ریشه‌های بیرونی بحران و جنگ افغانستان را خشکانیده و به آن به اساس یک معضل سیاست خارجی نگریسته و با استفاده از قدرت نرم و اعتماد سازی این ریشه‌های خارجی جنگ افغانستان را از طریق یک دیپلماسی پویا و درازمدت روی یک فرمول دادوستد امنیتی – نظامی می‌پردازیم.

۶- منطقه‌گرایی با رویکرد اقتصادی و تجارتی

آینده اقتصادی – امنیتی افغانستان وابسته به ساختار‌ها و سازمان‌های سیاسی – امنیتی و اقتصادی – مالی منطقه می‌باشد. جغرافیای افغانستان محور و محراق کاروان‌های تجارتی خط ابریشم و نقطه وصل آسیا با اروپای شرقی و شرق میانه بوده است.

راه حل دایمی و دراز مدت برای خودکفایی اقتصادی – مالی افغانستان مهار و ادغام ظرفیت‌های موجود و بالقوه اقتصادی و مالی این کشور با ساختار‌های تجارتی و مالی و نهاد‌های اقتصادی منطقه‌ای برای مبدل‌سازی افغانستان من‌حیث نقطه وصل و شاهراه تجارت، انرژی و ترانزیت است. این کار نیاز به یک دیپلماسی اقتصادی – تجارتی در محراق ماشین سیاست خارجی افغانستان دارد. بدین ملحوظ افغانستان می‌تواند با یک دکترین سیاست خارجی اقتصاد و تجارت محور با حفظ الزامات ژیوپولتیک و امنیتی افغانستان به تحکیم و گسترش روابط تجارتی و مالی با کشور‌های همسایه، نهاد‌های مالی و تجارتی منطقه‌ای و سازمان‌های اقتصادی منطقه‌ای بپردازد. این تجربه را کوریای جنوبی در دهه هفتاد و هشتاد میلادی با موفقیت انجام داد و حالا بسیاری از کشور‌ها با الهام از این تجربه یک سیاست خارجی تجارت محور (MERCANTILIST FOREIGN POLICY) را دنبال می‌کنند.

۷- منطقه‌گرایی با رویکرد فرهنگی، زبان و تاریخ مشترک

افغانستان در امتداد حداقل چهار حوزه تمدنی (فارس، شبه قاره هند، روسیه و چین) است و کشور امروزی افغانستان موزاییکی از نژاد‌ها، فرهنگ‌ها و مردمان همین چهار حوزه تمدنی می‌باشد. بنا مشترکات مردمان این سرزمین چی از نظر زبان، فرهنگ و تاریخ به مراتب بیش‌تر و زیادتر نسبت به اختلافات‌شان است. این در جهان مشترکات در جهان دیپلماسی یک سرمایه بزرگ برای دادوستد دیپلماتیک بوده و از آن می‌توان در تعاملات و مناسبات دو جانبه و چند جانبه با دولت‌های که در این حوزه‌های تمدنی قرار دارند استفاده نمود. عمل‌کرد این مشترکات در تعاملات سیاست خارجی من‌حیث ابزار سیاست خارجی دوطرفه و هم‌مانند شمشیر دو لبه است که نکات مثبت و منفی خود را دارد.

افغانستان باید روی اشتراکات فرهنگی، تاریخی و زبانی خود برای تعقیب یک سیاست خارجی پویا سرمایه‌گذاری نموده و آن من‌حیث یک مخرج مشترک و ست فرعی از یک ست مجموعی از ابزار سیاست خارجی این کشور به خاطر تامین منافع منافع امنیت ملی و اقتصادی خویش استفاده کند. این سرمایه‌گذاری و ابزارسازی مشترکات فرهنگی الزاماً صرف به معنای سرمایه‌های هنگفت نبوده بلکه استفاده بهینه از قدرت نرم موزاییک نژادی و تنوع فرهنگی و تاریخی افغانستان به خاطر تعقیب اهداف سیاست خارجی است.

۸- فرصت‌ها و چالش‌ها فرا راه سیاست خارجی منطقه‌گرا

خروج نیروهای خارجی و کاهش حضور امریکا فرصت را برای سیاست‌گذاران افغان برای چرخش سیاست خارجی و قراردادن منطقه‌گرایی در محراق سیاست خارجی افغانستان فراهم می‌کند. افغانستان بعد از حادثات الم‌ناک یازدهم سپتامبر به یک حالت تصنعی و نیونورمال (نورمال جدید) زیر چتر حمایت نظامی و مالی غرب و امریکا قرار گرفته که تقریباً از منطقه برید و می‌خواست زیر چتر حمایتی امریکا سیاست مستقل را بدون در نظر داشت ملاحظات همسایه‌هایش پیش ببرد. اما به کاهش حضور امریکا و ناتو این چتر دیگر وجود نخواهد داشت و افغانستان دوباره به آغوش سیاسی – اقتصادی – نظامی منطقه که بستر تاریخی سیاست خارجی و امنیتی آن است برمی‌گردد. بنا افغانستان دوباره به یک سیاست کلاسیک متوازن‌سازی و پیش‌برد منافعش در لابلای منافع همسایه‌گان و منطقه می‌باشد.

اما با کاهش حضور امریکا و خروج ناتو از افغانستان این چانس نیز وجود دارد که این خروج مسوولانه صورت نگیرد، یک خلای خطرناک استراتژیک به وجود می‌آید که می‌تواند منجر به باز شدن فصل جدیدی از جنگ‌های داخلی و افغانستان مبدل به یک سوریه و یا لیبیا دیگر گردد. این سوریه‌سازی و یا لیبیاسازی جنگ افغانستان در صورت ایجاد این خلا و مداخلات کشور‌های منطقه و حمایت نظامی گروه‌های تحت حمایت‌شان خیلی محتمل است.

اما منطقه‌گرایی در سیاست خارجی افغانستان به چی معنا است و چگونه تطبیق باید گردد؟ جواب این سوال هم ساده و هم پیچیده است.

اولین قدم در راستای تعیین منطقه‌گرایی من‌حیث محور اصلی سیاست خارجی افغانستان تثبیت رویکرد است. آیا دولت افغانستان خواهان یک سیاست منطقه‌گرایی با رویکرد ژیوپولتیک و امنیتی برای خشکانیدن ریشه‌ها و محرک‌های خارجی جنگ و بی‌ثباتی در افغانستان است و یا خواهان یک سیاست منطقه‌گرایی مرکانتلستی ( اقتصادی و تجارتی) برای تامین عواید و انکشاف اقتصادی افغانستان است. بعضی نظریه پردازان و دیپلماتان پیشین به این فکر اند که هر گونه سیاست منطقه‌گرایی در دکترین سیاست خارجی افغانستان باید چند جانبه-چند پهلو-چند بعدی باشد تا تمامی زوایای امنیتی-سیاسی-اقتصادی و فرهنگی را در نظر بگیرد. اما این روش تمرکز و اولویت‌های واضح نداشته و در بسیاری موارد کامیابی و ناکامی آن قابل پیمایش نمی‌باشد بدین ملحوظ سخت است تا از دست‌آورد‌ها و کامیابی آن مطمین شویم.

چارچوب سیاست منطقه‌گرایی با رویکرد ترکیبی ژیوپولتیک و تجارتی ظرفیت بالقوه بدیل کمک‌های خارجی و بدل‌سازی افغانستان به چار راه تجارتی-ترانزیت- انرژی را دارد. دستگاه سیاست خارجی افغانستان بر مبنای این سیاست می‌تواند روی چهار بازیگر: الف. همسایه‌های نزدیک. ب. همسایه‌های دور که مرز مشترک با افغانستان ندارند. ج. سازمان‌های همکاری‌های منطقه‌ای جنوب آسیا، آسیای مرکزی، آسیای شرقی و شرق میانه و بالاخره د. تفاهم با سه قدرت بزرگ اقتصادی که در همسایه‌گی افغانستان قرار دارند، هر یک چین، هند و روسیه و تا حدودی ایران روی همکاری‌های دراز مدت اقتصادی – امنیتی – سیاسی تا در انکشاف اقتصادی و تجارتی افغانستان نقش ایفا کنند.

با این رویکرد و جهش در سیاست خارجی افغانستان ما می‌توانیم بدیل کمک‌های مالی و اقتصادی امریکا و ناتو و هم‌چنان چتر امنیتی و ثبات سیاسی‌شان را در کوتاه تا میانه‌مدت در منطقه جست‌وجو کنیم.

افغانستان نمی‌تواند من‌حیث یک جزیره امن با چتر حمایتی اقتصادی و امنیتی امریکا و ناتو برای ابد بدون تعاملات سازنده با منطقه باقی بماند. افغانستان تافته جدا بافته و جدا از منطقه نیست. ضرب‌المثل مشهور انگلیسی است که می‌گوید شما نمی‌توانید والدین و همسایه‌گان خود را تغییر بدهید و باید با آن‌ها کنار بیایید.

پس افغانستان چاره‌ای جز یک دورنمای واضح و سازش با همسایه‌گانش و منطقه ندارد و آینده سیاسی – اقتصادی – و امنیتی افغانستان با منطقه نهفته است.

هشت صبح

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا