انتقام جنسی! در جنگ هزاره جات
تکان دهنده ترین قسمت جنگ که توسط یک خبرنگار پوشش داده شده است.
«پروانه» با صدای لرزان و در حالیکه از ترس تمام صورتش را پوشانیده بود، می خواست صدایش شنیده شود. «ساعت ۱۱ شب بود که نیروهای امنیتی عقب نشستند و طالبان وارد سیغان شدند. ما شایعات و خبرهای بدی شنیده بودیم. چند ساعت بعد پدر سراسیمه خانه آمد و به من و دیگر زنان خانه گفت که فقط یک لباس بردارند چون همه باید فرار کنید».
سیغان ولسوالی بامیان و هم مرز با تاله و برفک است که ساکنان محل، تاله و برفک را پایگاه اصلی طالبان در منطقه می دانند. اکثریت بافت جمعیتی مرکز سیغان تاجیک هستند و قریه های هزاره ها نیز در اطراف مرکز پراکنده اند.
وقتی والی جدید بامیان آقای زهیر ایجاد سه کمیسیون توسط طالبان در سیغان را به ما اطلاع داد، باورم نمی شد! از خود می پرسیدم که مگر ما به کدام سال ها برگشته ایم!
کمیسیون اول طالبان از هر «کله» زنده انسان، مبلغ ۸۰۰۰ افغانی طلب می کرد و نامش را «حشر شرعی» گذاشته بودند!
کمیسیون دوم امر بالمعروف می کرد و به زنان اجازه بیرون شدن از خانه را نمی داد.
و اما کمیسیون سوم با همکاری ملای سیغان که سالها در کنار دیگر مردمان سیغان زندگی کرده بود، به جمع آوری لیست و اطلاعات در مورد دختران جوان و مجرد و «بیوه های نیروهای امنیتی» می پرداخت.
شوهر «نظیفه» که یک طفل کوچک شیرخواره داشت، برای کار به ایران رفته بود. نظیفه با عصبانیت همراه با ناراحتی و ترس می گفت که طالبان پسران جوان زیادی را مسلح ساخته و از مناطق روستایی خود به اینجا کشانیده اند. وی افزود که طالبان قصد دارند دختران جوان را به جنگجویان جوان و با زور نکاح کنند و بیوه های نیروهای امنیتی را برای رهبران خود تصاحب کنند! در افغانستان یا پاکستان!
نظیفه می گفت هنگامی که نیروهای امنیتی دولتی به دستور والی سابق بامیان عقب نشستند، او از پنجره خانه اش در بالای تپه ای خشک و سوزان عقب نشینی آنان را تماشا می کرد و بدنش سرتاپا از ترس می لرزید.
«پدرم ۱۲۰۰۰ افغانی قرض کرده و یک کرولا را کرایه کرد تا من و طفل شیر خوارم را به کابل برساند!»
«عاطفه» که دوماه می شود با «نعمت الله» ازدواج کرده است می گوید: یک لباس و بقچه کوچک را با عجله به دست گرفته و با پرداخت ۸۰۰۰ افغانی به یک کرولا به سمت میدان وردک حرکت کرده است تا خود را به کابل برساند! «در راه چک پوست های طالبان ما را از موتر پیاده کردند و ۲۱ نفرمان را به زور در یک زرنج کوچک بار زدند! در چک پوینت دیگر طالبان، ما را مجبور کردند که در کراچی گک های یک چرخه بشینیم! گرد و خاک همه جا را گرفته بود! مردان با موها و ریش های دراز همه جا بودند و دستوراتی می دادند!»
نعمت الله که پس از فرستادن عروس دو ماهه اش در سیغان مانده بود تا از اموالشان محافظت کنند می گفت که برخی از افراد طالبان و کته سرهایشان با ما سخن نمی گفتند! زیان ما را بلد نبودند! آنها به طالبان محلی تاله و برفک دستوراتی می دادند! اما زیان ما را نمی فهمیدند!
نعمت الله در اتاق کوچک و نوی که برای شب زفاف آماده کرده بود، روی تشک قالیچه ای کنار عروس دو ماه اش که روز قبل از کابل برگشته بود، نشسته بود! حس امنیت و اطمینان عاطفه را از اینکه در کنار شوهرش نشسته است، از لبخندهای پنهانی و زود گذری که در گوشه لبانش بعد از هر نگاه به سمت نعمت الله، نقش می بست، درک کردم!
نعمت الله قصه می کرد که یک طالب وحشی با موترسیکل به خانه ما آمد. از من پرسید که چه قرابتی با مسولین دولتی دارم و اسلحه ها را کجا پنهان کرده ایم. و سپس بدون اینکه بفهمد من چه می گویم، با قنداق کلاشنیکوفش به شانه و شکمم کوبید! او می گوید که جنگجوی طالب از من خواست که خانه ولسوال را نشان دهم! سپس وارد خانه ولسوال شد و گفت که صندوق لباس های خانم ولسوال را به وی نشان دهم! طالبان برای اینکه بدانند در خانه های مردم چند دختر و زن جوان زندگی می کند، ابتدا لباسهای آنان را پیدا می کنند و تلاش می کنند تا بدانند که چند زن و دختر جوان در آن خانه زندگی می کند!
صبح روز بعد از ورود طالبان، ملایی که سالها همسایه شان بود و سالها در سیغان زندگی کرده بود، در مسجد مردان و بزرگان سیغان را جمع کرده و به آنها گفته بود که لیست و اطلاعات دختران جوان و بیوه های نیروهای امنیتی را هر چه زودتر آماده کرده و به دست طالبان بسپارند! این ملای طالب، بعد از یورش نیروهای مردمی برای آزادسازی سیغان، با طالبان یکجا فرار کرده است.
و اما چرا لیست دختران جوان و بیوه های نیروهای امنیتی!؟
طالبان جنوب که فرهنگی بسیار کهنه و بدوی دارند، زنان را «مال بر روی زمین» می دانند. با مجبور ساختن دختران جوان به ازدواج با جنگجویان جوان و بی سواد طالبان، در واقع طالبان در مال و زمین سیغان شریک می شوند و به راحتی می توانند بافت جمعیتی سیغان را به نفع خود تغییر دهند. بیوه های نیروهای امنیتی نیز یا به عقد فرماندهان مسن تر و یا به پاکستانی ها فروخته می شود تا هم از انتقام احتمالی در آینده در امان باشند و هم از نیروهای امنیتی «انتقام جنسی» گرفته باشند! در حمله عبدالرحمان به مناطق هزاره نشین مرکزی نیز چنین اتفاقاتی رخ داده بود! عبدالرحمان دستور قتل عام و به «غنیمت گرفتن زنان و اموال» ساکنان مناطق مرکزی را صادر کرده بود.
در مرکز سیغان اما اکثریت یا تاجیک های سنی مذهب است. بنابراین طالبان مثلن با هم مذهبانشان مدارا کرده و فقط می خواستند به اجبار دختران جوان را به نکاح سربازان جوان شان در آورند.
نظیفه می گفت که طالبان و جنگجویانشان جنایتکارانی هستند که برای جنایت علیه بشریت تربیت شده اند تا با ایجاد وحشت زمین ها و زنهای دیگران را از خود کنند. پنجابی های جوان را آورده اند که دختران ما را برای خودشان ببرند!
پروانه که ۱۸ سال اش را تمام کرده و برای امتحان کانکور آمادگی می گرفت، اولین دختر باسواد خانواده بود. او آماده می شد که افتخاری برای خانواده و روستای خشک و سوزانشان باشد! وقتی با صدای لرزان و گلوی بغض کرده از ترس اش می گفت و اینکه چگونه در تاریکی شب فرار کرده، در روان زخمی من، غم بزرگ دیگری حک می شد! می گفت که برخی از «همشیره ها و دوستانش» شبانه کابوس می بینند و بحث های ترسناک و گریه آور تنها موضوع صحبت بین دختران جوان سیغان شده است!
به بامیان که رسیدم، با عجله زیر شاور رفتم. وقتی آب سرد به پوست بدنم تماس پیدا کرد، درست مثل این بود که بر روی آهن گداخته آب سرد بپاشی! دستانم را به دیوار تکیه دادم و بلند گریستم.
نوشتهای از مسعود حسینی، خبرنگاری که در ولسوالی سیغان ولایت بامیان برای تهیه گزارش رفته بود.
ذکریا رادمنش