القاعده، از بن لادن تا ایمن الظواهری!
وزده سال پس از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، ایمنالظواهری، رهبر القاعده، هنوز نتوانسته به سطحی از سوءشهرتی برسد که سلف وی، اسامه بن لادن، در هر خانه و خانواده بدان رسیده بود. دلیل کمتوجهی به ظواهری تا حدی این است که ایالات متحده به ظواهری در حدی اهمیت نداده که او در کانون توجه قرار گیرد. از زمان رویکارآمدن ظواهری در سال ۲۰۱۱، ایالات متحده جدا از پول بزرگی که برای اطلاعات درباره محل اقامت وی مد نظر گرفته است، نسبت به القاعده بیتفاوت بوده است. درحال حاضر فقط ۲۵ میلیون دالر جایزه برای سر وی از طرف حکومت امریکا تعیین شده است که بیشتر از پاداش برای سر هر تروریست دیگری در جهان است. برخی از تحلیلگران تروریسم حتا ادعا میکنند که زندهی ظواهری بیش از مردهی ظواهری به القاعده آسیب رسانده است.
با اینحال، این نتیجهگیری با مسیری که این گروه اخیرا پیموده، همخوانی ندارد. درست است که القاعده پس از ۲۰۰۱ نتوانسته است حملهای شبیه حمله ۱۱ سپتامبر را تکرار کند، اما این معیار سادهلوحانهای برای ارزیابی موفقیت این گروه است. به جای تکرار ۱۱ سپتامبر، القاعده روابط خود را با گروههای تروریستی محلی در مناطقی در آفریقا، خاورمیانه و آسیای جنوبی حفظ کرده است و هرچند ظواهری را نمیتوان هم بهلحاظ محبوبیت در بین جهادگرایان اسلامی و هم بهلحاظ بدنامی جهانی همتراز بن لادن قرار داد، اما رهبر کنونی القاعده به اندازه رهبر سابق این گروه برای ایالات متحده خطرناک است.
واقعیتهای اساسی غیرقابل انکار درباره ظواهری این است: ظواهری پیر است و در سخنرانیهای پرخموپیچ و طولانی خود، حرف تکراری زیاد میزند. ظواهری در مقایسه با بن لادن، در استراتژی عملیاتی خود خویشتندار و در سبک مدیریتی خود متصلب ظاهر شده است. ظواهری تلاش کرده است القاعده در میان گروههای جهادی، نقش پایدارتر و کمتر نمایشی داشته باشد. از نظر او القاعده باید از طریق حفظ وحدت و سیاستورزی محتاطانه، جلودار جریان جهادی در جهان باشد. اما این رویکرد او خصوصا برای گروههای جوان جهادگرایان جذاب نبوده است. منتقدان القاعده شکاف بین القاعده و جبهه النصره (گروهی که زمانی متحد اصلی وابسته به القاعده در سوریه بود) را نشانهی بیلیاقتی ظواهری در رهبری میخوانند. در دوره پس از مرگ بن لادن، دولت اسلامی ظهور کرده و توانسته است خودش را بهعنوان پیشگام جهاد جهانی جا بزند. دولت اسلامی همچون تازهفرزند بلوک جهادگرایان جهان، از نیاکان خود پیشی گرفته است. این نهتنها بهدلیل اشتباهات مدیریتی ظواهری، بلکه بهدلیل ناکامی وی در توسعه ایدیولوژی جهادی بوده است که بتواند با ایدیولوژی دولت اسلامی که بر بهدستآوردن قلمرو و خشونت شدید تمرکز دارد، برابری کند.
اما ضعفهای ظاهری ظواهری در نتیجه به نفع القاعده شده است؛ بهویژه در جهانی که دولت اسلامی (داعش) در کانون توجهات قرار دارد. برای مثال، بیزاری ظواهری از دولتسازی، موضعی است که القاعده را محافظت کرده فضای کافی را برای این گروه بهمنظور تجدیدنیرو فراهم کند، درحالیکه علاقهی دولت اسلامی به دولتسازی، این گروه را به هدف اصلی و فوری تلاشهای ضدتروریستی ایالات متحده مبدل کرد و با شدتگرفتن حملات ایالات متحده علیه دولت اسلامی، انسجام وابستگان القاعده و متحدان این گروه بهبود یافت. هرچند القاعده در ابتدا بهدلیل فرار شماری از جنگجویانش و از همگسیختگی و انشعابات سازمانی زیر فشاری زیادی قرار گرفت، اما رهبران القاعده توانستند از فرصت استراتژیک پیشآمده برای تمرکز بر سیاستهای داخلی و مسائل محلی خود استفاده کنند. شاید از همه مهمتر این است که ظواهری از فرار رهبران ارشد القاعده از جمله سیفالعدل و ابومحمد المصری جلوگیری کرد. اطاعت مستمر عدل از ظواهری قابلتوجه است، زیرا او قبلا تا حدی مستقل و حتا منتقد تصمیمگیری بن لادن بود.
فراخوان ظواهری برای وحدت و بیعلاقگی کلی وی به گرفتن دست بالا در خشونتورزی، القاعده را قادر ساخت تا خود را در مقابل هواداران و افرادی که میتوانند جذب این گروه شوند، بهعنوان جبهه جهادی قابلاطمینانتر در مقایسه با دولت اسلامی نشان دهد. ظواهری بهجای اینکه دلمشغول رقیب خود شود، با برجستهکردن گرایشهای تکفیری دولت اسلامی و تمایل بیش از حد داعشیها به خشونت شدید، برند جهادی القاعده را مجددا احیا کرد. به این ترتیب، گروهی که مسئول حملات ۱۱ سپتامبر است، تحت رهبری ظواهری به طرز باورنکردنی توانست خود را بهعنوان سازمانی میانهرو در اقلیم جهادی سنیمذهب تثبیت موقعیت کند.
خویشتنداری ظواهری ــ دستکم در مقایسه با دولت اسلامی ــ تلاشهای گروههای منطقهای وابسته به القاعده برای ایجاد ارتباطات محلی را تقویت کرد. وقتی دولت اسلامی پس از پیشرویهای اولیه به دستوپا افتاد و سپس با واکنش مردمی روبهرو شد، گروههای وابسته القاعده به کارگردانی ظواهری خودشان را بهعنوان یک بدیل جهادی دلپذیرتر معرفی کردند. جنگجویان وابسته به القاعده بهعنوان بخشی از این تلاشها، بهطور پیوسته در مناطقی از سومالیا، سوریه و یمن و همچنین آفریقای غربی خود را در سطح محلی قابلاطمینانتر عرضه کرده و در برخی موارد ابتکارعمل را از دست وابستگان دولت اسلامی گرفتند.
تحلیلگران استدلال میکنند که ظواهری القاعده را در جنگهای داخلی محلی درگیر کرده است، تا جایی که وابستگان این گروه دیگر نمیتوانند تمرکز خود را بر حملات فراملی حفظ کنند. اما مسیر کلی که القاعده تاکنون پیموده، خلاف این را نشان میدهد. ظواهری القاعده را از بحث دیرینه «دشمن نزدیک» و «دشمن دور» جهادگرایان دور کرده است. در عوض او راهی را برای ایجاد موازنه و همآمیزی بین اهداف فراملی و الزامات محلی وابستگان منطقهای القاعده یافته و در عین حال تلاش کرده است خطرات ناشی از تلاشهای ضدتروریسم ایالات متحده را مدیریت کند.
ظواهری عملیاتهای فراملی را به وابستگان القاعده در یمن و سوریه واگذار کرده است (حتا اگر این به معنای عملیاتهای کمتر و کوچکتر باشد) و او، به گفته یک مقام ارشد ضدتروریسم ایالات متحده، بر «استراتژیک و صبور»بودن تأکید دارد. در منطقه ساحل عاج، ظواهری به جماعت نصر الاسلام والمسلمین، گروه وابسته به القاعده، اجازه داده است اهداف منطقهای خودش را دنبال کند. و در جنوب آسیا، ظواهری میخواهد که وابستگان محلی القاعده از رهبری ارشد این گروه میزبانی و از طالبان افغانستان حمایت کنند.
ظواهری همچنین در خصوص روابط پیچیده القاعده با ایران، واقعبین ظاهر شده است. این البته خیلی دور از انتظار بود. ظواهری تا سال ۲۰۱۰ اظهارات تندی در مورد ایران داشت. اما طی دهه گذشته ــ و به ویژه طی چند سال اخیر ــ دیدگاه وی نسبت به ایران نرمتر شده است. این تغییرجهتِ بهموقع به القاعده امکان داده است که از رهبری خود محافظت کرده و برخی از کمکهای مادی را، اگر نه مستقیما از ایران، ولی دستکم از طریق مسیرهای تدارکاتی که از خاک ایران میگذرد، به دست آورد.
شاید مهمترین پیروزی استراتژیک ظواهری این باشد که او توانسته است رابطه القاعده را با طالبان افغانستان حفظ کند. این رابطه بهرغم فشارهای عظیم نظامی بینالمللی و امریکایی بر طالبان برای قطع رابطه با القاعده، تاهنوز دوام آورده است. سازمان ملل اخیرا گزارش داده است که در ماههای اخیر، ظواهری شخصا با رهبران ارشد طالبان افغانستان برای حصول اطمینان از ادامه حمایت آنها، مذاکره کرده است. این گفتوگوها به نظر میرسد موفقیتآمیز بوده است. طالبان بهرغم تعهداتشان نسبت به ایالات متحده بهعنوان بخشی از توافقنامه صلح فبروری ۲۰۲۰، نه علنا اعلام قطع رابطه با القاعده کرده است و نه اقدام مشخصی برای محدودکردن فعالیت این گروه در افغانستان انجام داده است.
با وجود رهبری یکنواخت ظواهری ــ که تلفات القاعده را به حداقل رسانده و درعینحال فرصتی برای بازسازی این گروه فراهم کرده است ــ القاعده همچنان با چالشهای جدی روبهرو است. یکی این است که چه کسی پس از رفتن ظواهری القاعده را رهبری خواهد کرد.
جانشین ظواهری درست مانند نسل قبلی رهبران القاعده، با یک معضل اساسی روبهرو خواهد بود؛ و آن از نظر بسیاری از اعضای القاعده ضرورت کشاندن تروریسم به غرب، در پاسخ به تلاشهای ضدتروریسم ایالات متحده و متحدین امریکا است. بسیاری از رهبران القاعده احتمالا انجام یک حمله بزرگ را بهعنوان مدرکی برای اثبات جایگاه القاعده بهعنوان جنبش جهادی غالب میدانند. آنها معتقدند که این کار، در خدمت به اهداف استراتژی کلان بن لادن مبنی بر نیشزدن و ریختن خون ایالات متحده واقع میشود.
اما برخی رهبران دیگر القاعده، بهنظر میرسند از هزینههای یک عملیات تروریستی کلان آگاهند و درسی که بهنظر میرسد ظواهری با جدیت آموخته این است که تواناییهای ضدتروریسم ایالات متحده همچنان با قدرت خود پابرجاست و این واقعیت میتواند آزادی فعالیت القاعده را محدود و در همانحال حمایت از این گروه را برای برخی از وابستگان و متحدانش هزینهبر کند. آنها همچنین بهنظر میرسد به این نتیجه رسیدهاند که انتقال سریع رهبری ــ مانند دوره بین سال ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۵ ــ به طور بالقوه میتواند منجر به فروپاشی القاعده شود.
اما درحال حاضر ظواهری همچنان در رأس القاعده قرار دارد؛ و این رهبر نرمگفتار و ملایم، صرفنظر از اینکه آیا حمله دیگری به سبک حملات ۱۱ سپتامبر در شرف وقوع است یا خیر، همچنان بهعنوان نیرویی که باید جدی گرفته شود باقی میماند.
فارن پالسی
مترجم: جلیل پژواک