در نخستین روزهای ورود طالبان در کابل، زمزمههای انتقال پایتخت به قندهار وِرد زبانها شد، اما خیلی زود سکوت قابل توجهای بر این مسئله مسلط شد، هیچ یک از فرماندهان طالبان در این مورد اظهاراتی نداشته و رسانههای آزاد که حالا سانسور اجباری را تحمل می کننند، نیز واکنشی نداشتهاند.
به نقل از کابل ویس، اما رفتارهای سیاسی طالبان که بیشتر طایفهای و بر مبنای درانی-غلجائی رقم خورده، بیانگر اختلافاتی درونی بر این موضوع است. قندهار که بیشتر پشتونهای درانی در آن حاکماند و از نگاه سابقه زمامداری برای درانیها افتخارآفرین، برای ملا برادر و هواداران نزدیک به ملاهبتالله، شهر مطلوب و معقول برای پایتخت شدن است.
اما اینسو، کابل با تمام امکانات اداری و اکمالاتی موجود خود برای غلجاییهای دامن پهن کرده که در دهههای اخیر خود افرادی مانند داکتر نجیب و محمد اشرفغنی برای این طایفه افتخارآفرین بودهاند، اینها مسائلیاند که عبدالرب رسول سیاف و گلبدین حکمتیار همطائفهایهای غلجایی خود به ویژه گروه حقانی را شیفته آن کرده تا کابل همچنین پایتخت بماند.
کشوقوسهای به وجود آمده درونگروهی طالبان را میتوان با طائفهشناسی پشتونها بیشتر تفسیر کرد، درگیریها و سقوط اکثر نظامهای افغانستان مدیون این نوع نگرش بوده که با احمدشاه ابدالی آغاز، با نسلکشی قبیله سلیمانخیل غلجایی توسط عبدالرحمنخان ادامه یافت و اکنون است که رهبران طالبان تاریخنویسی دارند.
این نوع نگاه طالبان اکنون عملا پای پاکستان بهرهبری عمرانخان که پشتون غلجایی است را در حمایت از حقانی و حلقات مستقر در کابل باز کرده و در آنسو زلمی خلیلزاد که یک نورزی درانی است، برای طالبان درانی لابیگریهایی را آغاز و با اظهارات جدید خود، سعی بر ناکارایی غلجایی دارد، تا به اینصورت زمینه قدرتگیری مجدد درانیها و آنهم با پشتیبانی آمریکا و متحدان اروپائیاش فراهم شود.
چنین جنجالهایی بین درانیها و غلجاییها موجود و تاریخی است که ممکن با وساطت و مصالحت درونیشان حل شود یا نیروی دیگری مثل جبهه مقاومت جایگاه و پایگاه سیاسی هر دو طرف را تهدید کند تا درانی و غلجایی برای نابودی آن متحد شوند.
به هر حال، باید دیده شود که حضور ملا هبتالله و ملا برادر در قندهار میتواند عاملی بر تغییر پایتخت شود.