4 بتی که باید در افغانستان شکسته شود
فرانسیس بیکن نویسنده و متفکر معروف انگلیسی قرن شانزدهم میلادی در انگلستان در مورد اینکه چرا ما از نظر شناخت و تعامل با اطراف دچار خطا می شویم، معتقد است که انسانها در زندگی خویش چهار بت دارند که این بت ها عملا دست و پای عقل ما را در شناخت درست خود و محیط مان بسته و چشم ما را در دیدن حقایق و واقعیتها می بندد. او معتقد است که تفکر ما عموما در مقابل این بتها مطیع و پرستنده می شود. بیکن این بت ها را به ترتیب «بت غار، بت قبیله، بت بازار، تماشا خانه» نام گزاری می کند. نامگزاری این بت ها بیشتر استعاری اند و بر خلاف اسمی که بیکن روی آنها گذاشته است، توضیح آنها ممکن است با نام این بتها متفاوت باشد.
«بت غار»، حاصل محدود بودن اندیشۀ ما و ناتوانی در درک و تجربه جهانی غیر از جهان تنگ خویشتن است. باورهایی که ما به دلیل تجربیات محدود مان در زندگی خود به آن مبتلا شده ایم، تبدیل به بت شده و ما در مقابل آن مطیع و خاضع می شویم. نمونه تسلط این بت در زندگی ما بسیار است. همانند کودکی که چون در خانه شاهد قوی بودن پدرش است، فکر می کند که پدرش قدرتمندترین ترین انسان روی زمین است. اغلب ما افغانها به چیزهایی دلمان خوش است که در دنیای واقعی، هیچ تغییری در زندگی ما نیاورده و عملا بود و نبود آن برای ما و جامعۀ ما هیچ فرقی ندارد. از نمونههای مشهور آن، افتخار به تاریخ پنج هزار ساله، چندین بار فتح فلان مملکت توسط یک پادشاه و جنگ با فلان امپراتورها است که عملا چه این افتخارات را داشته باشیم و چه نداشته باشیم، هیچ تاثیری در زندگی واقعی امروز ما ندارد. آیا ملتهایی چون استرالیا، امریکا و کانادا که تنها چند صدسال از عمر آنها میگذرد، از این منظر ضرری کرده اند؟ ایا کشورهایی چون سوئیس، چین و هند که در تاریخ خود پادشاهان کشورگشا و فاتح نداشتهاند، حالا وضعیتی فلاکتبار تر از ما دارند؟
اما متاسفانه چون ما به این بت معتقد شدهایم، به نوعی آن را مقدس شمرده و آن را می پرستیم. اگر کسی بیاید این عقاید ذهنی ما را زیر سوال ببرد، ناگهان جوش و خروشی در ما راه می افتد و با ایجاد هیاهو سعی می کنیم که جلوی زیر سوال رفتن بتهایی که برای خود درست کرده ایم را بگیریم.
بت قبیله، باورهایی است که ما صرف به خاطر اینکه عدۀ زیادی از اطرافیان ما به آن باور دارند، ما نیز به آن باورهای هرچند غلط، بها داده و به آن معتقد می شویم. شاید چندین بار دیده ایم که به خاطر دست کم گرفتن یا اهمیت دادن موضوعی از سوی اطرافیان، ما نیز قویدل می شویم و آن باور هرچند غلط، در ذهن ما نیز تقویت می شود. ما فکر می کنیم که ممکن نیست که اینهمه آدم اشتباه کنند. از این رو به راحتی تن به آن باور نادرست می دهیم و بر اساس آن باور غلط زندگی می کنیم. در حالی که در دنیای واقع، اشتباه، اشتباه است ولو اینکه میلیاردها نفر به آن باور داشته باشند. نمونه این بتپروری در جامعه افغانستان کم نیست. متاسفانه اغلب ما حاضریم که حقایق مسلم دینی و واقعیت های اثبات شده و عینی علمی را به پای بت قبیلۀ مان قربانی کنیم و هرگز نتوانسته ایم از دایره تفکرات قبیلوی و قومی خویش پا را فراتر بگذاریم. اگر کسانی پیدا شوند که این بت را بشکنند، با مخالفت سرسخت مواجه شده و مطرود جامعه می شوند.
با وجودی که بیش از دو صد سال از ورود مبحث ناسیونالیسم و جا افتادن آن به عنوان اصلی ترین مساله وحدت بخش در سطح ملی، در میان کشورهای جهان می گذرد، افغانستان از معدود کشورهایی است که در آن بحث ملت سازی و ملیگرایی به دلایل گوناگون پا نگرفته و اکثر مردم این کشور نه تنها ملی نمی اندیشند، بلکه نتوانسته اند پا را از گلیم قوم و قبیله فراتر بگذارند. ملت یک واحد بزرگ انسانی است که عامل پیوند آن فرهنگ و آگاهی مشترک آن مردم است. عامل دیگر در این پیوند، سرزمین مشترک است. در افغانستان به تقلید از دیگر کشورها، شعارهای ما عموما ملی است، اما وقتی پای عملی کردن این شعارها پیش بیاید، چشمها جز منافع شخصی و خانوادگی و فراتر از آن قوم و قبیله فراتر نمی بیند.
رد پای مقدسسازی ها و بتسازیهای ذهنی ما را می توان در حوادث اخیر به وضوح مشاهده کرد. چنانکه اگر کسی بیاید و عملکرد بزرگ قومی یا رهبر دلخواه ما را نقد کند، ما هیچگاه به دنبال این نمیگردیم که آیا نقد و بررسی آن شخص بر اساس واقعیتهای تاریخی است یا نیست، همینکه شاهد فروریختن بت ساخته شده در ذهن مان از سوی کسی می شویم، بدون سنجش واقعیتها، احساسات مان غلیان کرده و بدور از هر گونه تعقل و انصافورزی، فرد ناقد را شایسته هر نوع مجازات می دانیم.
اگر شخصی در آزمونی به خاطر تلاش شخصی اش اول نمره شود، عدۀ زیادی پیدا می شوند که آن را پای قبیله و قومش می گذارند و موفقیت شخصی را به کل یک قبیله تعمیم می دهند. یا اگر بزرگ قبیلهای دچار لغزشی شود، ما بلافاصله آن اشتباه را به پای تمامی قوم و قبیلهاش می نویسیم. غافل از اینکه در متون دینی ما و همینطور در قوانین مدنی کشور، به طور صریحی اشاره شده است که هر کسی مسئوول عملکرد خویش است و نه خدا و نه قانون کسی را به جای فرد دیگر مجازات نمی کند.
برای گذر از این وضعیت اسفبار، باید بتهای درونی مان را بشکنیم و دنیای وسیع تری را تجربه کنیم تا بلکه بتوانیم مسایل کوچک و بی ارزشی را که خود برای ذهن خویشتن ساخته ایم، حل کرده و به مسایل بزرگتر و مهم تر فکر کنیم. برای رسیدن به این وضعیت، هم دلیری لازم است و هم تلاش و انگیزه. این دو موضوع فقط در سایه رشد آموزش و پرورش ما میسر است.
خامه پرس