غنی، عوامفریبترین رئیس جمهور
وقتی کارکرد رئیس جمهورغنی در حوزه سیاست در
نزدیک به پنج سال گذشته را ارزیابی کنیم،عریان ترین نقطه در آن پپولیسم یا عوام
فریبی بوده است. رئیس جمهور همواره با ارایه ارقام و تعهد ات خیالی تلاش کرده است
تا ذهنیت عوام را به گونه مسیر دهد که در لایه های تکان دهنده ترین سیاست
توتالیتاریستی و قومی، رنگ و بوی آشتی پذیر و همه شمول تبلور یابد.
غنی با حذف پسوند
احمدزی از نامش تلاش کرد تا گونه نماییای نبود تعصب قومی در میان افکارعامه را
جاگزین برنامه های سیاسی قوم گرایانه کند و حتی برای پخته پزی این موضوع از وجود
برادر خونیاش حشمت غنی احمدزی در برابر دوربین رسانه ها انکار کرد، اما برخلاف در
چهار اطراف اش در ارگ افرادی را جا زد که جز سیاست دو آتشه قومی دیگر اصلی را نمی
شناختد.
در وسط
این همه برخی الگو های سست و خود باخته، با سواد کم از اقوام دیگر را نیز زبان
سیاستش قرار داد، شاه حسین مرتضوی به عنوان الگوی هزاره که با تنفر وحشت ناک قوم
هزاره روبرو گشته است قربانی بزرگ ناخود بینی خودش و زرنگی انتزاعی رئیس جمهور
بوده و آقای چخانسوری از جمله افراد کم سواد و منزوی در حوزه مسولیتش، وظیفه پالش
کاری اشتباهات زنجیره ای رئیس جمهور غنی را بر عهده داشتهاند.
اما برخلاف افرادی
مانند امرخیل، رئیس دارالانشای کمیسون انتخابات، که برگه برنده رئیس جمهور در دور
دوم انتخابات ریاست جمهوری 2014 و کمیشنران قبلی کمیسون انتخابات که به اتهام تقلب
و فساد گسترده در کمیسون انتخابات از کار کنار زده شده بودند را، بدون پی گیری اصل
شفافیت و پاسخگویی، در زیر گلویش به عنوان مشاورین دست اول به کار گماشت و افراد
مثل آقای سادات، معین وزارت اطلاعات و فرهنگ، که به عنوان الگوی تملق و چاپلوسی
شهره است را بدون اصل شایستگی در پست های بلند قرارداد، حالا از کاکای سالخورده اش
به عنوان سفیر در مسکو چیزی نمی گویم و این باشد به عنوان مشت نمونه خروار.
رئیس جمهور حد اقل در
پنج سال کاریاش جز دو یا سه مصاحبه با رسانه های داخلی آن هم برخی فرمایشی انجام
نداد زیرا تلاش کرد تا با پرسش های سختگیرانهی روزنامه نگاران که از دل واقعیت
های تلخ و پپولیسم پنج ساله در حوزه کاری حکومت اش بیرون شده بود روبرو نگردد و در
برابر نقد های واقع گرایانه رسانه ها به گونه عقده آمیز مجموعه این نقد ها را در
یک صحبت با افسران قوای امنیتی به باد گنده تشبیه کرد، در حالیکه در گفتگوی اخیرش
با تلویزیون طلوع آگاهانه یا ناآگاهانه در یک قسمت گفت: «من رئیس جمهوری هستم که
خواب را از چشم مردم ربوده ام»، شاید این زیبا ترین واقعیت در میان ده ها صحبت
رئیس جمهور باشد، صحبتی که در زمان کمپاین انتخاباتی و ادای سوگند بر مقدس ترین
کتاب (قران) به مردم کرده بود.
رئیس جمهور مژده تغییر
در دسترخوان مردم را داده بود در حالکیه این دسترخوان هر روز و هرروز کوچک و کوچک
تر شد.
رئیس جمهور مژده شکل
دهی دومیلیون شغل به مردم را داده بود در حالیکه میلیون ها باشنده این سرزمین از
شدت فقر و گرسنگی با قبول هزاران خطر از این سرزمین فرار کردند و صدها تن آنها
قربانی اصلی آب های مدیترانه شدند، اما با آن هم رئیس جمهور تلاش کرد تا افغان های
مهاجر از اروپاه را با ترغیب قوانین سختگیرانه مهاجرت اروپا به کشور برای قربانی
شدن بازگرداند.
رئیس جمهور تعهد کرده
بود برای مردم امنیت میآورد اما برخلاف قول خودش از شدت ناامنی و کشتار واقعاً
خواب از چشم مردم ربوده شد.
رئیس جمهور به قران
سوگند خورده بود که قانون اساسی این سرزمین را پاس می دارد اما جز سه یا چهار ماده
این قانون، دیگر همه قانون اساسی را زیرپا و نقض کرد.
رئیس جمهور تعهد کرده
بود که سیاست خارجی این این سرزمین را مسلکی می سازد اما نامسلک ترین و ناکارا
ترین افراد را در حلقه دپلماسی این کشور بر مهم ترین کشورها تحمیل کرد.
رئیس جمهور تعهد کرده
بود که اصل شایستگی را در اولویت قرار می دهد اما برخلاف ناشیسته ترین ها را بهنام
جوان سازی در محور سیاست کادری اش قرار داد.
حالا در این میان،
سرنوشت میلیون ها افغان نقطه تمرکز من به عنوان یک نویسنده منتسب به قوم پشتون است
تا روایت های جعلی از قهرمانیهای قوم گرایانه که برای برخی هم زبانانم جذاب و
اسطوره یی خوانده می شوند. در حالیکه قاعده های حاکم سیاست فاشیسم در میان برخی
سیاست مداران سنتی و پست مدرن غیرپشتون هم نماد تداوم جایگاه و قدرت شان در میان
لایه های مریض این جامعه، زنجیره سست سیاست قومی در افغانستان را متورم ساخته است.
درمیان این همه، من و
شاید اکثریت خاموش این جامعه مهم ترین اصل بازی به خون 45 هزار سرباز این سرزمین
نه از یک قوم بلکه از هر قوم و زبان که رئیس جمهور با گردن بلند آن را اعتراف کرد،
سرنوشت ده ها هزار فرد ملکی نه از یک قوم بلکه از همه اقوام که در بازی سیاست
انحراف آمیز هر روز جان می دهند و سرنوشت میلیون ها شهروند افغان نه از یک قوم
بلکه از همه اقوام، از ابهام آینده و عمق سیاست فاجعه آمیز یک گروه کوچک و انحصار
گرا در این سرزمین است.
هدف من از روایت مخصتر
رویکرد های رئیس جمهور غنی از تقابل افغانستان در سخت ترین شرایط جنگ و صلح به
عنوان مقدم ترین و مهم ترین اصل زندگی شهروندان افغان برای آینده سرنوشت شان است.
زمانیکه جلسات تنش آلود شورای مصالحه را من به عنوان یک خبرنگار پی گیری می کنم و بزکشی بزرگ بر سر تعریف و جازدن افراد در بیلانس سازی بقای سیاست و قدرت را در درون آن که از تکرار کسل کننده ارباب سیاست تبارز می کند، برای من و مثل من صدها هزار شهروند این سرزمین عذاب دهنده است.
بالاخره یک لیست طویل 250 نفری برای ملاقات 25
طالب به دوحه می روند، به گونهای که یک طالب ضرب ده هیات افغانی رقم خورده است و
این نماد باخت بزرگ تیم عاشق بر قدرت در حوزه سیاست جنگ و صلح افغانستان است، نه
روایت از ثبات بعدی و صلح ارزشمند این سرزمین.
زمانیکه رئیس جمهورغنی
بدون هیچ محاسبه ای و یا برخلاف همه محاسبه ها برتدویر لویه جرگه مشورتی صلح یک
جانبه تصمیم می گیرد که در آن نه داکترعبدالله به عنوان 50 در صد شریک قدرت اش و
نه احزاب و جریان های پرنفوذ سیاسی شرکت می کنند، شوک دهنده و معنی دارد است. در
حالیکه نه این گفتگو ها در دوحه میان هیات افغانی و طالبان مذاکره است و نه طالبان
آماده گفتگوی مستقیم با حکومت به نام حکومت اند، تا حکومت از دل این جرگه مشوره
بگیرد و برای گفتگو های صلح از آن به عنوان یک طرف مستقل وبه نام حکومت استفاده
کند.
در میان روایت های صلح
افغانستان و آینده نظام سازی در این کشور فقدان زبان مشترک و برنامه قابل اقناع در
چانه زنی های مذاکرات بعدی با طالبان برای مردم دو نکته بزرگی است که از دل سیاست
توتالیتاریستی و پپولیستی رئیس جمهور به نام مردم بر مردم تحمیل می شوند و اگر این
روایت با تفسیر لجوجانه و جنون آمیز سیاسی گره بخورد محاسبه تکرار و تکرار تلخ تر
از سناریوی صلح دهه 90 در افغانستان بعید نخواهد بود.
نویسنده: محمدنصیر فیاض