تلاش دیرهنگام رئیس جمهور برای جبران اشتباهات گذشته!
فضای سیاسی در افغانستان پر التهاب است. موضع جدید دولت امریکا به رهبری بایدن در رابطه به روند صلح افغانستان بر گمانهزنیها در باب جنگ و صلح در این کشور افزوده است و همهچیز خبر از رویدادهای جدیدی میدهد که قرار است بازی دراماتیک صلح با طالبان را در شکل و قاعده جدید بار دیگر شتاب ببخشد.
کابل بیش از هر زمانی در تلاطم سیاسی است. دولت افغانستان که به بازنگری توافق صلح امریکا – طالبان توسط دولت بایدن چشم دوخته بود، با طرح تقسیم قدرت زلمی خلیلزاد که اشرف غنی کاغذ پارهاش خواند و نامه وزیر خارجه امریکا که امرالله صالح آن را همردیف بمب، دسیسه و غوغا خواند، غافلگیر شده است. در این میان، رییس جمهور افغانستان برای ایستادن بر موضع اخیرش در برابر طرح تقسیم قدرت خلیلزاد و موضع جدید دولت امریکا این روزها در پی چارهاندیشی برآمده است. در این نوشته، به این نکته پرداخته میشود که چارهاندیشی نابهنگام آقای غنی چقدر میتواند درد بیپناهی سیاسی او را در این وهله پرآشوب درمان کند و گفتوگوهای صلح افغانستان را در مسیر درست قرار دهد. آقای غنی از زمان به قدرت رسیدن در سال ۲۰۱۴ تاکنون، هیچگاهی چنین تنها و بیپناه نبوده است. این بیپناهی او و نزدیکانش را حتا معاون اولش به تنهایی امام حسین در دشت کربلا تشبیه کرده است. سوال اما اینجا است که این تنهایی و بیپناهی از کجا میآید؟ آقای غنی که ۷ سال قبل، در آغاز دور اول ریاست جمهوریاش، حمایت خارجیها به شمول تعهد مالی کشورهای کمککننده و حمایت نظامی ناتو و امریکا، دلبستهگی افغانها به دانش و تجربهاش و همکاری و همراهی نسبی کشورهای منطقه در تامین صلح و ثبات در افغانستان را به همراه داشت، چرا امروز خود را در دشت کربلا میبیند؟
بی بی سی در مطلبی در این مورد می نویسد آقای غنی سرخورده از حمایت خارجیها و احتمالاً پشیمان از اشتباهات وحشتناک خود، در ماههای اخیر در صدد جلب حمایت کانونهای سنتی قدرت در افغانستان برآمده است. او با وجود اینکه در طول زمان ریاست جمهوریاش دیوار بیاعتمادی میان خود و بسیاری از رهبران قومی – سیاسی افغانستان را از دیوار ارگ بالاتر برده بود، بار دیگر از سر ناگزیری دست به دامان همین چهرهها شده است. محمد محقق از جمله چهرههای سیاسی که رابطه پر تنش با آقای غنی داشت، در پی یک سازش در همین اواخر به عنوان مشاور ارشد سیاسی او منصوب شد. آقای محقق اندکی قبل یا بعد از منصوب شدنش در این سمت، در یکی از مصاحبههایش با یک رسانه داخلی، رهبران مجاهدین را به درخت تشبیه کرده بود و گفته بود هرکسی درخت را با تکیه به زورش بیش از حد کش کند، نافش میرود. واضح است که در سالهای اخیر هیچکسی به اندازه آقای غنی در صدد کش و قوس با رهبران مجاهدین نبوده است. چند ماه قبل، نظامالدین قیصاری، فرمانده اسبق نیروهای خیزش مردمی در ولایت فاریاب نیز از طرف دولت به کابل دعوت شد. آقای قیصاری قبلاً یکبار توسط نیروهای امنیتی دستگیر و زندانی شده بود. نیروهای دولتی همچنان به تاریخ ۲۵ قوس ۱۳۹۸ مجهز با سلاح سبک و سنگین بر خانه آقای قیصاری در شهر مزار شریف حمله نموده بودند تا او را دستگیر کنند. آقای غنی به تاریخ ۱۹ حوت در ارگ ریاست جمهوری با مارشال دوستم دیدار و گفتوگو کرده است. آقای دوستم پس از دو سال از جوزجان به کابل برگشته است. همین دوری مارشال جدید افغانستان از مرکز قدرت خود نشان دیگری از کش و قوس آقای غنی با رهبران مجاهدین است. آقای دوستم که معاون نخست آقای غنی در دور اول ریاست جمهوری او بود، به عوض ماندن در مقام معاون ریاست جمهوری، به دست غنی از کابل رانده شد و مدتی را در ترکیه در تبعید به سر برد. حالا پس از این همه سال دیدار غنی با مارشال دوستم و اصرار بر گرفتن او در آغوش خود در ارگ ریاست جمهوری، بدون شک بیربط به حکایت «رفتن ناف» که آقای محقق روایت کرده بود، نیست.
آقای غنی که هفت سال قبل با تکیه بر کرسی ریاست جمهوری، خود را تک بازیگر شطرنج قدرت میدید، حالا باید قاعده بازی را از نو مرور کند. توهم همهچیز دانی او که دیگران را سرباز بیارزش تخته شطرنج میدید، تفرقه و تعصب قومی را به شدت افزایش داد، قدرتطالبان را بیشتر ساخت، نیروهای امنیتی را در سطح بیپیشنیهای قربانی کرد، فساد را بیشتر ساخت، ثبات کشور را در معرض تهدید جدی قرار داد و همهچیز را به سوی آشفتهگی سوق داد.
محمد اشرف غنی هفت سال قبل وقتی حمایت مالی و نظامی متحدان بینالمللی افغانستان را داشت و چشم امید مردم افغانستان پس از یک دوره طولانی رهبری ضعیف آقای کرزی به او دوخته شده بود، به جای جبران فرصتهای از دست رفته و پیشه کردن درایت در رهبری با پاسخ به انتظارهای مردم افغانستان، تلاش برای اتحاد و همبستهگی، تقویت جبهه ضد طالب در سطح ملی، مبارزه جدی، موثر و صادقانه با فساد، راهاندازی یک دیپلماسی فعال برای تقویت موضع افغانستان در سطح بینالمللی و وارد شدن به بحث صلح از راه اقتدار و مشروعیت، دل نگران توازن قومی در زندانهای کشور شد، با طالبان مدارا پیشه کرد، سیاست قومی را بر هر چیزی ارجحیت داد، در امر مبارزه با فساد بازی سیاسی – قومی کرد، انرژی و وقت دستگاه اجرایی دولت را صرف رقابتهای داخلی نمود و در آخر هم جمهوریت را به چهار فرد اطراف خودش خلاصه کرد.
توهم همهچیز دانی آقای غنی برای افغانستان بسیار سنگین تمام شده است. گروه طالبان امروز به لطف او با یک افغانستان چند پارچه و ضعیف روبهرو است. رهبران سیاسی – قومی به آقای غنی اعتماد ندارند. متحدان بینالمللی از او ناامید شدهاند و دستآوردهای مردم افغانستان در دو دهه گذشته با مخاطرات جدی روبهرو است.
دست بردن آقای غنی به دامان کانونهای سنتی قدرت و نزدیک شدن به رهبران سیاسی – قومی آشکارا از سر ناچاری است. آقای غنی خیلی دیر به فکر چارهاندیشی افتاده است. سرقوماندان اعلی قوای مسلح اگر هفت سال قبل با ایجاد اعتماد در سطح ملی و با بسیج کردن جبهه ضد طالب در کنار اردوی ملی به تقویت موضع نیروهای امنیتی افغانستان میپرداخت، نیروهای امنیتی کشور گوشت دم تیغ طالبان نمیشدند. خود آقای غنی در نشست مجمع جهانی اقتصاد در سال ۲۰۱۹ در داووس سویس گفت که از زمان به قدرت رسیدن او ۴۵۰۰۰ تن از نیروهای امنیتی افغانستان کشته شدهاند. این رقم بسیار درشتی است. پس از ۲۰۱۹ نیز رقم تلفات نیروهای امنیتی بسیار بالا بوده است. اکنون، پس از رفتن هزار راه غلط، سرقوماندان اعلی ظاهراً چاره جبران اشتباهات را در آغوش کشیدن رهبران قومی – سیاسی میبیند. بعید به نظر میرسد که این چارهاندیشیهای نابهنگام ره به جایی ببرد. رهبری خیالپردازانه که با از دست دادن فرصتهای کلان برای تامین ثبات و حفظ دستآوردهای مردم افغانستان ۷ سال را ضایع کرد، با چارهاندیشیهای کوتاهمدت و فرصتطلبانه ره به جایی نخواهد برد. آنچه جای نگرانی دارد، این است که افق آینده برای مردم افغانستان تاریک و مهآلود است، قربانیهای مردم افغانستان انگار برای هیچ بوده است و انگار ما این همه سال به دور خود چرخیدهایم تا پس به نقطه اول برسیم. در میان عوامل متعدد ناکامی ما، در مورد یک عامل مهم اما نمیتوان تردید کرد و آن رهبری بد آقای غنی است.