چرا پاکستان صادقانه از صلح افغانستان حمایت نمی کند؟
شورای عالی مصالحه ملی، با نشر خبرنامهی از سفر داکتر عبدالله عبدالله به اسلام آباد خبر داده است. در این خبرنامه که امروز دو شنبه (۷ میزان) به نشر رسیده، آمده است: «در این سفر، رییس شورای عالی مصالحه ملی در پیوند به تلاشهای صلح پایدار، با عزت و عادلانه در افغانستان با رهبران ارشد جمهوری اسلامی پاکستان بحث و تبادل نظر میکند.» داکتر عبدالله در این سفر قرار است با عارف علوی، رییسجمهور پاکستان، عمرانخان نخست وزیر، اسد قیصر رییس مجلس نمایندگان، محمد صادق سنجرانی رییس مجلس سنا، شاهمحمود قریشی وزیر امور خارجه و جنرال قمر جاوید باجوه رییس ستاد ارتش این کشور ملاقات نماید.
در این سفر عبدالله به پاکستان در حالی صورت میگیرد که مذاکرات صلح در روزهای اخیر در قطر هیچ پیشرفتی نداشته است، و همینطور در هفتهی گذشته (جمعه ۴ میزان) رییسجمهور غنی نیز از طریق تماس تلفنی با عمرانخان در مورد پروسه صلح افغانستان گفتگو کرده بودند. چنانچه رییسجمهور غنی، در تماس تلفنی با عمران خان، در مورد پروسه صلح و برقراری آتشبس در افغانستان صحبت نموده بودند و در ضمن نخست وزیر پاکستان را به کابل دعوت کرده بود، که این دعوت از سوی عمران خان در آیندهی نزدیک پذیرفته شده است. در اعلامیهی ارگ ریاست جمهوری از قول عمران خان ذکر شده است: «ما به طور کامل از برقراری آتشبس در افغانستان حمایت میکنیم.»
پاکستان و پروسه صلح افغانستان
عمران خان، در ۷۵مین نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد که به صورت مجازی صحبت میکرد، گفته بود که کشورش نقش خود را برای تسهیلات در روند صلح افغانستان انجام داده است. وی در صحبتهایش گفته بود که رهبران حکومت افغانستان باید از این فرصت تاریخی برای برقراری صلح در این کشور استفاده کرده و طرفها در مذاکرات بینالافغانی برای جستجوی یک راه حل سیاسی تلاش کنند. باآنکه مسوولان و رهبران سیاسی پاکستان همواره از نقش منفی سازمانهای نظامی و استخباراتی شان در جنگ و صلح افغانستان انکار میکند، و همینطور در گفتگوهای رسمی و رسانهای از برقراری صلح و آتشبس در افغانستان حمایت مینمایند، اما در عمل تاکنون پاکستان نقش مثبت در جنگ و صلح افغانستان نداشته است. چنانچه حمایت سازمان استخبارات این کشور از نظامیان طالبان و بهخصوص شبکه تروریستی حقانی به رهبری سراج الدین حقانی که در جنگ افغانستان فعال است و بیشترین حملات انفجاری و انتحاری را در خاک افغانستان انجام داده و میدهند، دلیلی بر این مدعا است. طوریکه گروه طالبان با شبکه حقانی که رهبران آن در وزیرستان جنوبی زندگی میکنند، ارتباطات خیلی نزدیکی دارند، ولی یک گروه نیستند. شبکه حقانی بیشتر از شورای کویته یا دفتر سیاسی طالبان در قطر که اکنون جریانهای اصلی طالبان به حساب میروند، با سازمان استخبارات پاکستان (آیاسآی) در ارتباط است. و همینطور طالبان نیز همواره در وبسایت الاماره از جلالالدین حقانی، بنیانگذار شبکه حقانی به نیکی یاد کرده است.
چرا پاکستان از برقراری صلح در افغانستان حمایت نمیکند؟
پاکستان در مذاکرات صلح ایالات متحده آمریکا با گروه طالبان، در نقش تسهیلکننده و تشویقکننده طالبان برای مذاکره با آمریکاییها، نقش اساسی بازی کرده است و تاکنون بر مبنای همین موضوع، در همسویی با سیاستهای آمریکا در پروسه صلح با طالبان پیش رفته است. اما این مسئله به معنای حمایت از پروسه صلح افغانستان یا برقراری صلح و آتشبس در افغانستان نیست. بلکه این «بچه بدِ آسیای جنوبی» در تلاش این است تا با خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان، همچون گذشته طالبان را به نیابت از ارتش و استخبارات پاکستان در افغانستان به قدرت بازگرداند تا از این طریق منافع خودش را از جنگ و صلح افغانستان ببرد. چرا که پاکستان به مسئله جنگ و صلح افغانستان نگاه استراتژیکی دارد و در تداوم جنگ افغانستان و یا بازگشتِ طالبان به قدرت در کابل، چهار هدف عمده را دنبال میکند. چنانچه از جنبه ژئوپلیتیکی به ایجاد یک دولت همسو و ضعیف، نایده گرفتن خط دیورند، به چالش کشاندنِ قدرت ملی در افغانستان؛ از نظر ژئوکالچر بسط نفوذ ایدئولوژیک در افغانستان؛ از جنبه ژئواستراتژیک دسترسی مستقیم به منطقه آسیای میانه، سیاستِ عمق استراتژیک در افغانستان در برابر هند؛ و همینطور از نظر ژئواکونومیک گشایش راه ترانزیت میان پاکستان و آسیای میانه، امکان دسترسی به منافع نفت و گاز کشورهای آسیای مرکزی و تبدیل افغانستان به بازار کالای مصرفی، از جمله اولویتهای سیاست خارجی پاکستان در قبال افغانستان به شمار میرود.
با اینحساب، پاکستان نه تنها از روند صلح و برقراری آتشبس در افغانستان حمایت واقعی نمیکند، بلکه برعکس در ماههای اخیر با حمایت از گروههای تروریستی و بهخصوص با حمایت و تجهیز شبکه تروریستی حقانی، جنگ افغانستان را شدت بخشیده و حملات تهاجی گروههای تروریستی را بالای نیروهای امنیتی افغانستان به خصوص در ولایتهای شمال و شرق بیشتر نموده است. چنانچه در یک مورد در جریان درگیریهای اخیر در ولایت فاریاب، به نقل از عبدالکریم یورش، سخنگوی قومندانی امنیه این ولایت؛ «یک جنرال بازنشسته پاکستانی مشهور به شیخ، به رهبران طالبان در فاریاب مشوره میدهد.»
آیا پاکستان طرف اصلی جنگ افغانستان است؟
جنگ در افغانستان پس از ۲۰۰۱م، در ظاهر دو طرف اصلی داشت، نیروهای ائتلاف بینالمللی ضد تروریسم به رهبری آمریکا و طالبان با پشتوانهی گروه القاعده. اما به مروز زمان طرف سوم نیز بر این جنگ اضافه شد؛ حکومت افغانستان. از نظر طالبان عامل اصلی به وجود آمدن و دوام این جنگ، حضور نیروهای آمریکایی در افغانستان است. اما رییسجمهور غنی بر این باور است که جنگ فعلی در افغانستان معلول مداخلهی پاکستان است. او بارها گفته است که پاکستان یک جنگ اعلان نشده علیه افغانستان به راه انداخته است؛ یعنی جنگ را به داخل افغانستان صادر میکند. با اینحال، جنگ افغانستان زنجیرهای از منازعات است که به همدیگر وصل شده و در پیوستار حوادث و رویدادها تاکنون ادامه یافته است. طوریکه افغانستان در چند مرحله جنگ را تجربه کرده است که در سه مرحلهی اخیر پاکستان نقش طرف اصلی را در جنگ افغانستان داشته است؛ چنانچه در مرحله جنگ تنظیمهای جهادی با حکومت کمونیستی تحت عنوان جهاد که پاکستان ارباب آن جنگ بود. طوریکه جنرال یوسف، رییس «بیروی افغان» یا بخش ویژه مدیریت جهاد افغانستان در سازمان آیاسآی، در مورد جنرال اختر عبدالرحمان، رییس اسبق سازمان استخبارات پاکستان مینویسد: «جنرال اختر عبدالرحمان طراح جهاد افغانستان بود. این جنرال اختر عبدالرحمان بود که استراتژی جهاد را طراحی کرد. او این استراتژی را موفقانه عملیاتی ساخت و موجب شکست شوروی ابرقدرت شد… پنجاه درصد وقت جنرال اختر عبدالرحمان در تنظیم مسایل مربوط به جهاد افغانستان سپری میشد.»(سپاهی گمنام، ۳۳) پاکستانیها در این مرحله از جنگ در افغانستان چه میخواستند؟ این سوال را نیز جنرال یوسف به خوبی پاسخ داده است؛ «جنرال اختر عبدالرحمان همیشه خطاب به رهبران مجاهدین میگفت: کابل باید بسوزد. آرزوی بزرگ اختر عبدالرحمان این بود که با خروج شورویها از افغانستان و سقوط متحدان آنان، به کابل برود و در آن شهر نماز بگزارد.»(همان، ۴۳)
در آخر جهاد یا مرحلهی جنگ تنظیمهای جهادی علیه حکومت وقت، باآنکه کابل را در آتش سوزاندند و به ویرانه تبدیل کردند، اما وقتی پاکستانیها نتوانستند در کابل نماز شکرانه بخوانند و آن دولتی وابستهی کامل به اسلامآباد را درنظر داشتند، در کابل روی کار نیامد، – با درنظرداشت وضعیت داخلی و عوامل داخلی جنگ که یک مبحث دیگر است – جنگ افغانستان را وارد مرحلهی دیگری ساختند؛ حمایت از تحریک طالبان. چنانچه پاکستانیها در این مرحله از جنگ افغانستان، طالبان را از جهات مختلف حمایت و همکاری کردند. چنانچه برعلاوه حمایت مالی و نظامی، بیشمار سرباز- طلبههای مدارس دیوبندی را نیز در جنگ افغانستان گسیل کردند. در این مرحله جنگ در افغانستان نقش مدارس زیرنظر جماعت العلمای اسلام پاکستان که پیرو مکتب دیوبند است، را نمیتوانیم نادیده بگیریم. چنانچه بدنهی نظامی تحریک طالبان تقریباً همه از مدارس دیوبندی که زیرنظر جمعیت العلمای اسلام بودند، تشکیل شده بود. در طول جنگ طالبان برای تسخیر مزار شریف، کابل و بامیان که با شکستهای سنگین و تلفات بسیار مواجه شدند، در عین زمان مدارس در مناطق سرحدی بلوچستان تعطیل میشد و طلبهها به خط مقدم جنگ در افغانستان فرستاده میشدند. چنانچه احمد رشید، نویسندهی پاکستانی در کتاب «اسلام، نفت و بازی بزرگ بزرگ نو در آسیای میانه» برعلاوه حمایت مالی عربها، از نقش پاکستانیها در جنگ طالبان با حکومت مجاهدین مینویسد: «طالبان بر پاکستان و عربستان فشار وارد نمود که بهخاطر حمله و تسخیر شمال، برای شان کمکهای تازه برسانند. رییس استتخبارات عربستان، شهزاده ترکی فیصل به قندهار در اواسط ماه جون سفر نمود و ۴۰۰ عراده موترهای پکپ و کمکهای مالی زیاد به اختیار طالبان گذاشت. آیاسآی یک بودجه دو میلیون کلداری تهیه دید تا از آن وسایل لوجستیکی آماده شود. افسران آیاسآی به قندهار، به سفرهای رفت و برگشت آغاز کردند تا پلان حمله را آماده گردانند. هزاران افغان و پاکستانی تازه استخدام شده از کمپهای مهاجرین و مدارس، در کنار طالبان در جبهات جنگ قرار داده شد.»(رشید، ۱۰۹)
پاکستان و بازتولید طالبان
پس از پیروزی طالبان و تصرف کابل، تنها کشورهای پاکستان و عربستان سعودی بودند که رژیم طالبان را به رسمیت شناختند. در این مرحله آرزوی دیرینهی پاکستانیها برآورده شده بود و هر وقت میخواستند میتوانستند بیایند در کابل نماز بگزارند. در واقع کابل بخشی از پاکستان شده بود و سیاست عمق استراتژیک پاکستان عملی شده بود. اما القاعده کاری کرد که پاکستان را در یک تنگنا قرار داد؛ دست برداشتن از کابل و رژیم طالبان یا شاخ به شاخ شدن با ایالات متحده آمریکا که سخت در خشم و به دنیال انتقام از القاعده و میزبان آن طالبان بود. بنابراین، پاکستانیها همانطور که از حمایت مجاهدین دست کشید، از حمایت طالبان نیز به ظاهر دست کشید، اما واقعیت اینگونه نبوده است.
به نقل از احمد رشید، طالبان بعداز فروپاشی امارت اسلامی، در زمستان ۲۰۰۱م، به طور مخفیانه به سوی مرز پاکستان فرار نکردند؛ بلکه به صورت گروهی و به وسیلهی اتوبوس، تاکسی، تراکتور، سوار بر شتر و اسب و حتی پیاده به مرز پاکستان رسیدند. برای بسیاری از آنها، این یک فرار نبود؛ بلکه بازگشت به خانه بود. بازگشت به اردوگاههای پناهندگان در بلوچستان، یعنی جایی که در آن رشد کرده بودند و خانوادههای شان هنوز آنجا زندگی میکردند، بازگشت به مدارس مذهبی که روزگاری در آن درس میخواندند، مهمان مساجدی که زمانی در آنها عبادت میکردند. آنهای که خانوادهای نداشتند تا از آنها استقبال کند، به وسیلهی گروههای شبه نظامی پاکستان و جمعیت علما، همراه با پتو، لباسهای نو و بستههای پُر از پول مورد استقبال گرم قرار میگرفتند. مقامات «آیاسآی» برای طالبان دست تکان میدادند. پرویز مشرف، رییس جمهور پیشین پاکستان، بر آن نبود تا طالبانی را که به مدت دو دهه به وسیلهی ارتش این کشور آموزش دیده بودند، ناامید یا دستگیر کند. برای پاکستان، طالبان تجسم آیندهی پاکستان بودند و باید تا زمان موعود پنهان میشدند. طالبان متواری که شامل رهبران ارشد شان هم میشد، در مناطق قبیلهای هم مرز با افغانستان پناه گرفتند. مناطقی که تا به حال برای بقا و فعالیتهای طالبان بسیار حیاتی است. این مناطق قبیلهای مرزی واقع در خاک پاکستان، شامل بلوچستان، ایالت سرحد شمال غربی و مناطق قبیلهای آزاد(فتا) می شود. منطقه فتا از شمال غرب با افغانستان هممرز است که دارای هفت ناحیه قبیلهای میباشد. از نظر استراتژیک برای ادامه جنگ در افغانستان، از اهمیت بالایی برای طالبان برخوردار است.
مشکل پاکستان با افغانستان چیست؟
تاریخ روابط افغانستان و پاکستان از آغاز شکلگیری پاکستان به عنوان یک کشور مستقل تاکنون با فراز و نشیبهای همراه بوده است. تا حالا در هیچ دورهای تاریخی این دو کشور نسبت به همدیگر با دید مثبت و همگرایانه ندیده است. تجربه روابط گذشته دو کشور سراسر واگرایانه و توأم با منازعه بوده است. به عبارت دیگر، گذشته روابط دو کشور را میتوان سراسر واگرایی و شکست دیپلماسی نامید. پاکستان نسبت به افغانستان، نگاه امنیتیدارد. بنابراین، همیشه تلاش نموده است تا در افغانستان حکومتی را روی کار بیاورد که تابع سیاستهای امنیتی پاکستان باشد. چنانچه پیتر مارسدن، در کتاب «طالبان، جنگ، مذهب و نظم نوین در افغانستان» مینویسد: «ضیاء الحق آشکارا خواستار آن بود که در کابل حکومتی بر سر کار آید که زیر کنترول پاکستان باشد. استراتژی پشت سر این هدف از نظر دفاعی برای پاکستان بسیار اهمیت داشت؛ ایجاد یک قدرت استراتژیک در برابر هند از طریق تشکیل یک بلوک اسلامگرا که از پاکستان تا آسیای میانه گسترده باشد.»(مارسدن، ۵۲) و همینطور پرویز مشرف، رییسجمهور پیشین پاکستان نیز در سال ۲۰۰۵م، به صراحت اعلام کرده بود که اگر دولت طالبان به رسمیت شناخته میشد، شاید واقعه یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱م، رخ نمیداد. بنابراین، دو مشکل عمده در مناسبات سیاسی میان این دو کشور وجود دارد؛ یکی مشکل سرزمینی و مرزی که بر محور «خط دیورند» شکل گرفته است. و دیگر اینکه پاکستان به دنبال سیاست عمق استراتژیک در افغانستان در رابطه به هند است.
الف: خط دیورند
افغانستان و پاکستان با ۲۲۴۰ کیلومتر مرز مشترک، در همسایگی همدیگر قرار دارند. این همسایگی و داشتنِ مرز مشترک اما برای افغانستان هزینهی زیادی داشته است. این مرز مشترک که معروف به خط مرزی دیورند است، در سال ۱۸۹۳م، بین بریتانیای آن زمان که هند را تحت استعمار خود داشت و امیر عبدالرحمن خان، پادشاه افغانستان تأیید شد. اما در هیچ مقطعی از تاریخ مورد قبول حاکمان پشتون در افغانستان قرار نگرفته است. مسئله خط دیورند مورد قبول هیچ یک از رژیمهای متفاوتی که تا حالا در افغانستان روی کار آمدهاند، قرار نگرفته است. بنابراین، روابط این دو کشور تحث تأثیر دو عامل اختلافهای مرزی و ادعاهای قومی همواره تیره بوده است. چنانچه درگیری میان پاکستان و افغانستان به دلیل کوتاهی در عمل به مفاد موافقتنامهای توسط اسلامآباد به اوج خود رسیده است که بر اساس آن مقرر شده بود که جنرال پرویز مشرف، رییس جمهور پیشین پاکستان، صلح را در مناطق قبیلهنشین پاکستان بر قرار کرده و از سرایت ناامنی به داخل خاک افغانستان جلوگیری کنند. در سال ۲۰۰۶م، حکومت پاکستان در مناطق وزیرستان، با طالبان توافقنامه صلح امضاء کردند، ولی در داخل آماده جنگ نظامی با این گروه شد. قرارداد آتشبس وزیرستان با توافق میان حکومت مشرف با بزرگان قبایلی که پشتیبانان اصلی القاعده و طالبان هستند، امضاء شد. امضای توافقنامه دولت پاکستان با سران قبایل و طالبان در وزیرستان، در واقع بسیج کردن طالبان افغان در پاکستان بود. این موافقتنامه با ۴۵ قبیله مرزنشین نواحی شمالی ایالت وزیرستان منعقد شده و در آن تصریح شده است که مبارزان القاعده از آن منطقه اخراج شده و گروه طالبان نباید بر هیچ منطقهای از آن نواحی حاکمیت داشته و یا در آن مناطق دست به خشونت و درگیری بزنند. اما از سوی دیگر، دست این گروهها را باز گذاشته بود که آزادانه در خاک پاکستان فعالیت کنند، که در واقع برای جنگ در افغانستان میکردند.
منطفه سرحدی قبایلی آزاد، همان هفت ناحیهی است که در اطراف خط دیورند واقع شدهاند. منطقهی وزیرستان شمالی به مرکزیت میرامشاه، وزیرستان جنوبی به مرکزیت وانا، مناطق باجور، مهمند، خیبر، اورکزی و کورم عبارت از هفت منطقهی مهم در کنار خط مرزی دیورند هستند که ۶۰۰ کیلومتر مرز مشترک با افغانستان دارند. جمعیت مناطق قبایلی آزاد بیش از ۳ / ۱ میلیون نفر برآورد شده است، که بیش از ۴۰ میلیون پشتون در دو طرف خط مرزی دیورند زندگی میکنند. وزیرستان منطقهی خودمختار در پاکستان هممرز با افغانستان است، که پناهگاه اصلی نیروهای طالبان و القاعده محسوب میشود.
ب: سیاست عمق استراتژیک
یکی از عناصر ثابت رفتار استراتژیک پاکستان، اعتقاد به ضرورت عمق استراتژیک در افغانستان بوده است. علیرغم کاربرد وسیع این اصطلاح در گفتمان امنیت ملی پاکستان، بحثهای ملموسی روی معانی واقعی آن، و اخیراً در مورد اهمیت آن وجود دارد. پژوهشگران، حکومت ضیاء الحق را آغازگر یافتن عمق استراتژیک میدانند. در این زمان پاکستان، ایالات متحده آمریکا و عربستان سعودی از مجاهدین افغان در برابر اتحاد جماهیر شوروی حمایت میکردند. در واقع علاقهی پاکستان به عمق استراتژیک در جریان جنگ افغانستان شکل گرفت که در آن زمان ضیاءالحق احساس میکرد که پاکستان با قرارگرفتن در خط اول نبرد، حق داشتن رژیم مورد نظر در کابل برایش محفوظ است. با اینحال، کریستین فییر در کتاب «نبرد تا آخرین نفس» عمق استراتژیک را به عنوان یک مفهوم جغرافیایی توصیف میکند. از نظر او، جنرال میرزا اسلم بیگ، رییس ستاد ارتش پاکستان در زمان دوره نخست صدارت بینظیر بوتو، عمق استراتژیک را؛ نصب یک رژیم دوست و اسلامگرا در کابل تعریف میکرد که تا به احساس ناامنی دایمی پاکستان نقطه پایان گذاشته و یا مانع نفوذ دولتهای متخاصم در مناطق قبایلی در غرب این کشور شود و حکومتهای افغانستان از روابط بسیار عمیق با هند پرهیز کنند. بنابراین، ارتش پاکستان در تلاش برای مهار تهدیدهای مستقیم و غیرمستقیم از ناحیهی افغانستان، از منابع فراوان خود از جمله اسلامگرایان استفاده کرده است.(فییر، ۱۲۹- ۱۴۷)
پاکستان همواره این نگرانی را داشته است که اگر هند پایگاهی در افغانستان داشته باشد، به تنهایی و یا با همکاری افغانستان میتواند اوضاع مناطق سرحدی غرب پاکستان را اخلال کند. پاکستان علیرغم ادعای قبلیاش، پس از حملات یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱م، به طور آشکار حمایتهای خود را از جنگجویانی مانند ملاعمر، رهبر طالبان افغانستان و شبکهی جلال الدین حقانی ادامه داده است. پاکستان به طور پیوسته بالای نیروهای نیابتی خود که در افغانستان میجنگند، سرمایهگذاری میکند؛ چون ارتش پاکستان میخواهد که توانایی و نفوذ هند در افغانستان را محدود سازد. هر چند که نظامیان پاکستان به متهم ساختن هند به اجرای فعالیتهای شوم، حمایت از جداییطلبان بلوچ و تروریستها در مناطق قبایلی تا بمبگذاری اهدافی در خود پاکستان عادت دارند، اما تلاش برای داشتن عمق استراتژیک در افغانستان را انکار میکنند.(همان، ۱۶۴) اما خیلی واضح و آشکار است که سیاست پاکستان در قبال افغانستان، حمایت آگاهانه از طالبان است که از دشمنی این کشور با هند نشأت گرفته است. از آغاز تأسیس پاکستان در ۱۹۴۷م، این کشور رقیب پُرچالش برای هند بوده است. این دو کشور ادعای مالکیت کشمیر را دارند و تا به حال سه بار با هم جنگیده اند. پاکستان برای مبنای سیاستِ عمق استراتژیک در افغانستان، همواره تلاش نموده تا با استقرار حکومت وابسته به پاکستان در کابل، از محاصره شدن توسط هند جلوگیری کند. پاکستان از روابط بین هند و افغانستان پس از سقوط طالبان همواره نگران بوده است؛ زیرا هند حضور چشمگیری در عملیات بازسازی افغانستان داشته، که این امر خیلی مورد تأیید پاکستان نبوده است. بنابراین، عوامل حمایت پاکستان از طالبان و تشدید جنگ در افغانستان به استراتژی و اهدافی همچون؛ تشکیل حکومت تحت الحمایه یا وابسته به پاکستان در کابل، تقویت عمق استراتژیک پاکستان در برابر هند در افغانستان و حل مسئلهی پشتونستان و به رسمیت شناختهشدنِ خط دیورند، برمیگردد. پس تا این مشکلات اساسی میان این دو کشور به طور ریشهای حل نگردد، پاکستان هیچگاه از پروسه صلح در افغانستان حمایت واقعی نخواهد کرد.
عباس عارفی
خبرنامه