چرا استعفای خلیلزاد درست ترین کار بود؟
زلمی خلیلزاد فرستاده ویژه آمریکا برای افغانستان روز دوشنبه استعفا داد و بجای او «توماس وست» معاون خلیلزاد سکان دار این سمت گردید. از چند جهت این استعفا بهترین اقدام ممکن برای آمریکا بود؛ مهم تر از همه این است که با سقوط دولت پیشین و روی کار آمدن طالبان، عملا نقش زلمی خلیلزاد دیگر اضافی و بدرد نخور بود.
سقوط دولت و سرانجام نرسیدن تلاش ها برای مذاکرات صلح نه تنها یک شکست حرفه ای برای خلیلزاد محسوب می گردد، بلکه او از نقش خود نیز ممکن است سرخورده شده و اراده ادامه کارش را دیگر نداشته باشد.
اتفاقی که تقریبا دو ماه پیش در افغانستان افتاد، سران آمریکا را بر این داشت تا به دنبال شخص دیگری برای تعامل با رهبران فعلی افغانستان باشند. زیرا ارتباط خلیلزاد با پروسه صلح شکست خورده از یک طرف و خروج پر هرج و مرج نظامیان خارجی و عملیات تخلیه از کابل از طرفی دیگر، میراث خلیلزاد را در افغانستان لکه دار کرده که سبب می شود همکاری های معنا دار با سران طالبان را برای خلیلزاد دشوار کند.
بنابراین طبیعی است که برای رویارویی با واقعیت های جدید در افغانستان شخص دیگری این مسئولیت را از سوی دولت آمریکا به عهده بگیرد.
حقایقی که گفته شد یکی از دلایلی است که آمریکا اهرم نظامی و میدانی خود را علیه طالبان از دست داد؛ تنها اهرمی که آمریکا برای فعلا علیه طالبان در دست دارد، اهرم مالی است. به دنبال سقوط دولت پیشین، آمریکا تمامی دارایی های نقدی بانک مرکزی افغانستان را مسدود کرد و با فشار به نهایت های تحت نفوذش مانند بانک جهانی و صندوق بین المللی پول از آنها خواست تا کمک های مالی شان را به افغانستان به حالت تعلیق در آورند.
این اقدام ماکیاولی وار (سیاست مدار ایتالیایی قرن 15 میلادی؛ برخی ها او را پدر علم سیاست دنیا می نامند) آمریکا سبب شده تا همچنان سلطه نسبی خود را برای تحت تاثیر قراردادن مسیر آینده افغانستان و طالبان حفظ کند.
ظاهرا آمریکا هم اکنون تنها با اهرم فشار اقتصادی به دنبال تحقق خواسته های خود از طالبان در افغانستان است.
زمانی که همه چیز در افغانستان تغییر کرد، این کشور دیگر مانند چند ماه گذشته آن اهرم فشار لازم را ندارد. این امکان حتی وجود دارد که اگر بازیگران منطقه در یک هماهنگی مناسب حمایت های لازم را به افغانستان برسانند، نقش آمریکا در افغانستان و منطقه به حاشیه برود.
بنابراین نقش فرستاده جدید آمریکا برای افغانستان چالش برانگیز است؛ او باید سیاست هایش را طوری تطبیق دهد که نه آمریکا به حاشیه رانده شود، و نه آنطور به طالبان فشار وارد کند تا طالبان مجبور به روی آوری به سوی کشورهای منطقه گردد و دیگر برایشان گفته ها و خواسته های آمریکا مهم نباشد.
شاید آمریکا بخواهد از راه های دیگری به طالبان نزدیک شود و اشتیاق آنها را برای حفظ رابطه شان با آمریکا به نحو دیگری تحریک کند؛ برای مثال آمریکا می تواند در پروژه خط آهن «پاکستان- افغانستان- ازبکستان» سرمایه گذاری کند؛ پروژه ای که سال گذشته توسط سه کشور به توافق رسید.
این کوریدور اقتصادی علاوه بر کشورهای یاد شده، منافع مشترک جئوپولتیک نیز برای کشورهای روسیه، چین و آمریکا نیز به دنبال دارد، و این به نفع آمریکا است که میدان را به رقبای خود یعنی چین و روسیه در این پروژه وا نگذارد. این زمانی احتمالا رخ می دهد که آمریکا بخواهد فشار بیش از حدی به طالبان وارد کند.
با خروج زلمی خلیلزاد از صحنه، هم اکنون این بار به دوش توماس وست معاون خلیلزاد افتاده است تا بتواند منافع آمریکا را در دوران پسا جنگ افغانستان و با واقعیت های جدید در کشور دنبال کند.
«آندرو کوربیکو»، تحلیلگر سیاسی مسایل آمریکا و اوراسیا ساکن مسکو