پاکستان، مشکل چند ساله بایدن و واشنگتن
یکی از چالشهای فراوانی که پیش روی دولت بایدن قرار دارد، پرداختن به روابط ناکارآمد ایالات متحده و پاکستان خواهد بود. هر کسی که با چگونگی تعامل اسلام آباد و واشنگتن در طول ۷۴ سال گذشته آشنا باشد به استعارههای کهنه و تکراری متوسل میشود: سواری بر موج سینوسی، روابط پرتنش بین مادر شوهر و عروسش! چنین کلیشههایی بیانگر این واقعیت هستند که رابطه ایالات متحده و پاکستان به ندرت پایدار بودهاست و معمولاً یا به شدت کاهش یافته و یا به طور ناپایداری افزایش مییابد. چالش دولت جدید یافتن راهی برای ایجاد روابط کارآمدمدآمد با پاکستان خواهد بود، روابطی که عاری از نوسان بین قلههای اشتیاق و عمق بدگمانی باشد.
چارچوب این رابطه بسیار تعیینکننده خواهد بود. دلیل اصلی بیثباتی در روابط ایالات متحده و پاکستان این است که همیشه تحت سلطه آنچه دیپلماتها «ملاحظات سیاست خارجی» مینامند، بودهاست: این ملاحظات در طول جنگ سرد، مقابله با کمونیسم بود؛ و از ۱۱ سپتمبر، در مورد مقابله با تروریسم و حمایت از جنگ در افغانستان بود و برای پاکستان بیشتر در مورد رقابت سالیانه و تقابل گاه و بیگاهش با هند بودهاست. اگر یک مشارکت اقتصادی و فرهنگی بنیادین و قوی وجود داشت، این چشماندازهای استراتژیک قطع شده میتوانست قابل کنترل باشد، اما چنین مشارکتی وجود نداشتهاست. و هر دو طرف با تمرکز بر همپوشانی ناچیزِ منافع ژئوپلیتیک، تمایل به کسب منفعت، حداقل در کوتاه مدت، داشتهاند.
در حال حاضر، رابطه ایالات متحده و پاکستان، هنوز هم تا حد زیادی بر اساس افغانستان تنظیم شدهاست، خصوصاً با علم به اینکه واشنگتن وارد مرحله نهاییِ شمول نظامی خود شدهاست. در میان مدت، احتمالاً چین روابط دوجانبه را تعریف میکند. سوال مهم این است که آیا پاکستان در استراتژی هند-آرامِ ایالات متحده قرار میگیرد و اگر پاسخ این سوال مثبت است، چگونه این اتفاق رخ خواهد داد؟ و آیا پاکستان به عنوان یک عضو زودآسیبسیبآ و یک رقیب بالقوه در بازی جدید با چین دیده خواهد شد؟
بازی نهایی افغانستان
در حالی که دولت بایدن سیاست خود را در مورد افغانستان به طور کامل تدوین نکردهاست، اما نشان دادهاست که احتمالا با تأکید بیشتر بر حفظ دستاوردهای دو دهه گذشته از روند صلح جاری حمایت خواهد کرد. با این حال، بعید به نظر میرسد که تیم جدید تعهد خود را برای عقبنشینی نیروهای آمریکایی که در هسته اصلی توافق نامه طالبان و ایالات متحدهاست، کاملاً رد کند. هرچند ممکن است بازی نهایی افغانستان طولانی شود، اما جریان دارد، به این معنا که در نهایت این رابطه دوباره از نو شکل خواهد گرفت.
پاکستان هنوز هم نقش مهمی، هم در دستیابی به توافق سیاسی و هم در اجرای آن خواهد داشت. اگر دولت بایدن به دنبال به تأخیر انداختن مهلتِ می ۲۰۲۱ برای خروج نهایی و کامل نیروهای آمریکایی باشد، چنانچه گروه مطالعات دوجانبه افغانستان توصیه میکند، برای القاء این مفهوم به طالبان، به کمک پاکستان نیاز دارد. اگر ایالات متحده بر کاهش خشونت و امتیازات سیاسی توسط طالبان در مذاکرات دوحه، چیزی که گروه مطالعات افغانستان نیز خواستار آن است، اصرار بورزد، حضور پاکستان نیز ضرورت خواهد داشت.
در صورت شکست مذاکرات، ایالات متحده با انتخاب انصراف تک جانبه از افغانستان یا حفظ حضور نظامی خود در برابر مخالفتهای تازه طالبان روبرو خواهد شد. در هر صورت حضور پاکستان حیاتی خواهد بود. ایالات متحده در صورت عقبنشینی، اطمینان حاصل خواهد کرد که ملزومات ضد تروریستیاش هنوز هم برآورده میشوند یا خیر، چیزی که دست کم به استفاده از حریم هوایی پاکستان نیاز دارد. در صورت ادامه جنگ هم ایالات متحده برای تأمین نیروهای خود و دریافت پشتیبانی هوایی که برای بقای رژیم حیاتی است، به همان فضای هوایی نیاز خواهد داشت. به هر روی، پاکستان مانند سال ۲۰۰۱ از قدرت نفوذ بر ایالات متحده برخوردار خواهد بود.
واشنگتن با هر سرعتی که بخواهد از روابط پرتنش خود با پاکستان دور شود، با دشواری روبرو خواهد بود تا زمانی که یک حل و فصل سیاسی جامع برای مناقشات افغانستان حاصل و حداقل تا حدی اجرایی شود. اما ایالات متحده برای همکاری با پاکستان (که هم اهداف پاکستان و هم اهداف ایالات متحده را برآورده کند) بهای گزافی پرداخت نخواهد کرد، و بعید است که مصارف کورکورانه میلیارد دالریِ پس از ۱۱ سپتمبر برگردد. واشنگتن معتقد است که نتیجه کمی از این سرمایهگذاریها به دست آوردهاست و در دوره همهگیری کنونی، اولویتهای بالاتری برای بودجه وجود دارد.
استراتژی هند- اقیانوس آرام
با این وجود، بازی آخر افغانستان توسعه مییابد، و چارچوب گستردهتر برای روابط ایالات متحده با جنوب آسیا توسط استراتژی هند-آرام قالبریزی میشود. چنانچه انتصاب کرت کمپبل به عنوان هماهنگ کننده هند و اقیانوس آرام در شورای امنیت ملی نشان میدهد، استراتژی هند- اقیانوسیه که توسط دولت ترامپ بارور شد، ادامه خواهد یافت.
پاکستان یک کشور بسیار مهم در رقابت ژئوپلیتیکی در حال ظهور با چین در آسیای جنوبی است. این کشور یکی از معدود متحدان چین است؛ خانهی اقتصادی چین و پاکستان (CPEC) است، نمونه برجسته طرح یک کمربند و یک جاده (BRI) است؛ هدف سرمایه گذاری عظیم چین (حداقل ۴۰ میلیارد دالر تحت CPEC) است؛ و البته از مزایای حمایت چین در شورای امنیت سازمان ملل متحد برخوردار است. در طول دهههای گذشته پاکستان از همسویی قدیمی خود با واشنگتن به یک همسویی بینالمللی با پکن رسیدهاست، و این بازتاب یک واقعیت اساسی ژئوپلیتیک است: هم پاکستان و هم چین هند را تهدید میدانند، در حالی که ایالات متحده هند را یک شریک میداند.
برای دولت بایدن، سوال این خواهد بود که آیا باید به سادگی این واقعیت ناخوشایند را که پاکستان قبلاً به خیمه چین نقل مکان کردهاست را بپذیرد یا بکوشد با چین در پاکستان رقابت کند؟ گرچه ممکن است گرایش شدید اسلام آباد به سمت پکن از سوی واشنگتن به عنوان راهی آسان برای خروج از یک رابطه ناکارآمد مورد استفاده قرار گیرد، اما هزینههایی وجود دارد: پاکستان یک کشور دارای تسلیحات هستهای است که ششمین ارتش بزرگ جهان را دارد. این قدرت جنگی، بیش از آن است که به سادگی گرفتار شدن در دستان رقیب را توجیه کند. به علاوه، ایالات متحده در طول تاریخ نقش مهمی (هرچند بیصدا) در تنشزدایی درگیریهای هند و پاکستان داشته است. اگر ایالات متحده به طور کامل از نفوذ خود در اسلام آباد به نفع ایجاد نفوذ در دهلی صرف نظر کند، تواناییاش در ایفای آن نقش کاهش مییابد. از آنجایی که چین علاقه چندانی به پذیرش این مسئولیت نشان نمیدهد، و با توجه به اینکه چین درگیریهای مرزی خود را با هند دارد و از سوی دهلی به عنوان یک میانجی صادق درک نخواهد شد، احتمال این که چرخه تنش ها فزاینده خارج از کنترل شود محتملتر است.
به طور خلاصه، واشنگتن به کسب منافع امنیتی خود در پاکستان ادامه خواهد داد، هم به لحاظ منافع محدود خودش (به عنوان مثال، بازی نهایی افغانستان) و هم به لحاظ منافع عمومی گستردهتر برای جلوگیری از جنگ هستهای. و این دلیل قانعکنندهای برای حفظ حداقل رابطه امنیتی است – حداقل آموزش نظامی حرفهای و شاید کمک امنیتی برای اهداف مشترک واقعی. آموزههایی از دهه از دست رفته روابط ایالات متحده و پاکستان (۱۹۹۰ تا ۲۰۰۱) وجود دارد که در آن ایالات متحده به دلیل نگرانیهای مشروع در مورد گسترش سلاحهای هستهای کمکهای امنیتی را قطع کرد، اما در نهایت از کنارهگیری کامل و مسیری که پاکستان در واکنش به آن پیش گرفت پشیمان شد؛ مسیری که تا حدی منجر به حملات ۱۱ سپتمبر شد.
امنیت اقتصادی
دولت نخست وزیر عمران خان توسعه اقتصادی را به عنوان موضوع محوریِ دولت خود قرار دادهاست و الگوی کلی را از کشوری تحت سلطه نگرانیهای امنیت ملی به کشوری متمرکز بر موضوع امنیت اقتصادی، تغییر دادهاست. این تغییر روند، تا حدی نشاندهنده تمایل روزافزون در سراسر آسیای جنوبی و مرکزی برای افزایش ارتباط اقتصادی است، و پاکستان در این میان برای اتصال شمال به جنوب (به عنوان مثال، چین و آسیای میانه با پاکستان متصل هستند) به جای اتصال شرق به غرب (که مسئله بحث برانگیز تجارت از مرز هند و پاکستان را به میان میکشد) تلاش میکند.
هرچند برخی از این استدلالها به وضوح توجیهی عطف به ماسبق برای CPEC است، اما یک شناخت دیرهنگام نیز وجود دارد که پس از نزدیک به دو دهه مقابله با تروریسم، پاکستان باید بر ایجاد فرصتهای اقتصادی برای رشد طبقه متوسط و جمعیت جوانان در حال رشد خود تمرکز کند. CPEC علی رغم موفقیتهایی که در تولید انرژی و زیرساختها به دست آورده، بعید به نظر میرسد که فرصتهای شغلی را به میزان قابلتوجهی افزایش دهد- چنانچه قسمتهای دیگر در BRI ، CPEC بیش از تولید شرکتهای اقتصادی پایدار در مورد صادرات مازاد ظرفیت اضافی (از جمله نیروی کار) هستند. در حقیقت، مفهوم مناطق آزاد اقتصادی CPEC اصلی در حال دفن شدن در سکوت هستند.
شک و تردید روزافزون در مورد CPEC فرصتی را برای ایالات متحده ایجاد میکند، اگرچه کمکهای گسترده برای توسعه، هم بعید و هم احتمالاً پوچ است. سرمایهگذاری خصوصی آمریکایی که توسط برنامههای موجود دولتی مانند برنامههای توسعه مالی جدید (DFC) و شبکه بلو دات پشتیبانی میشود، میتواند به پاکستان کمک کند تا اقتصادی را متمرکز بر رشد صادرات هدایت کند. از برخی جهات، اصول این بازار مثبت است: جمعیت جوان رو به رشد؛ نخبگان انگلیسی زبان با گرایش و تحصیلات غربی؛ و یک بخش خصوصی با استعداد و کارآفرین. اما در عین حال، چالشهای بزرگی وجود دارد که باید بر آنها غلبه شود، از جمله فساد، میراث مداخلهگرایانه ناپویا، و دیوانسالاری که با درگیریهای سیاسی بیپایان متحجر شدهاست. اساسا، اقتصاد پاکستان به اصلاحات عمیق نیاز دارد و اگر پاکستان تصمیم بگیرد که در این مسیر قدم بگذارد، ایالات متحده میتواند یک شریک مفید برایش باشد.
منطقه دیگری که ایالات متحده در آن منابع قدرت دارد، قدرت نرم است. علیرغم روابط سیاسی مسئلهدار سه دهه گذشته، نخبگان مشتاق پاکستانی هنوز به آمریکا گرایش دارند. تمایل به آموزش عالی آمریکا همچنان وجود دارد و حتی دسترسی رسانههای اجتماعی دولت آمریکا نیز تحت تأثیر رکودهای سیاسی نیست. واشنگتن به طور چشمگیری در برنامههای دیپلماسی عمومی خود در پاکستان سرمایهگذاری کردهاست و این مبادلات آموزشی و فرهنگی زمینه را برای ارتباطی فراهم میکند که کمتر بر موضوعات امنیتی متمرکز باشد.
خلاص شدن از شر روایتهای تکراری و کهنه
اگر پاکستان و ایالات متحده بخواهند یک رابطه جدید ایجاد کنند، خلاص شدن از شر برخی از روایتهای عمومی که روابط را محدود میکنند، ضرورت دارد.
از طرف پاکستان، کنار گذاشتن این ایده که واشنگتن در رویکرد خود نسبت به اسلام آباد کاملا “معاملهای” است تا “استراتژیک” مفید خواهد بود. واقعیت این است که همه روابط بینالملل درجاتی از معاملات را شامل میشوند و همسویی کاملا استراتژیک بسیار نادر است؛ و با توجه به دیدگاههای کاملاً متفاوت ایالات متحده و پاکستان درباره هند و چین، یک همسویی کاملا استراتژیک قطعاً بین آنها امکانپذیر نیست. اما ممکن است منافع ملی آنها آنقدری همپوشانی داشته باشد که به هر یک از طرفین امکان ایجاد یک رابطه کارآمد را بدهد که نه کاملاً معاملهای باشد و نه استراتژیکِ صرف.
برای واشنگتن تشخیص این نکته مفید است که آنچه اغلب به عنوان دورویی پاکستان برچسب خوردهاست، نتیجه تلاش برای همکاری در غیاب همسویی استراتژیک، به ویژه در مورد افغانستان بودهاست، جایی که دو کشور غالبِ دو دهه گذشته را از اهداف متناقض برخوردار بودهاند. و از نقطهنظر پاکستان، به نظر میرسد که برخی اقدامات آمریکا، مانند تحسین دموکراسی پاکستان هنگام انجام عملیاتهای یک جانبه ضد تروریسم در خاک پاکستان نیز، بوی ریاکاری دارد.
روزهای روابط فشرده ایالات متحده و پاکستان، که در آن جنبههای نظامی و اطلاعاتیِ همکاری حاکم بود، احتمالاً برای همیشه به پایان رسیدهاست. تصور اسلام آبادی که به طور فزاینده با پکن همسو و در عین حال به واشنگتن نزدیک باشد، دشوار است. اما یک رابطه کارآمد در صورتی که “اصولی ” باشد و بر منافع مشترک، به ویژه منافع اقتصادی و فرهنگی، تمرکز داشته باشد، شدنی و ممکن به نظر میرسد.
خبرنامه