اجتماعیبرگزیده هاسیاست

نامه سرگشاده یک معلم به غنی،عبدالله، صالح و دانش!

جنابان عالی می‌دانم که روز و روزگارتان خیلی خوب و طبق میل‌تان سپری می‌شوند. می‌دانم که در این هوای سرد، خانه‌های‌تان گرم، نان‌تان عالی، فکرتان جمع، غذاهای‌تان متنوع، بادی‌گاردهای مجهز، دیوارهای استنادی، خانه‌های مفشن با دیکور جذاب، زمینه تحصیلات برای فرزندان مهیا و در یک کلام می‌توان گفت که همه چیز بر وفق مرادتان می‌گذرد.

اما خبر از حال ما معلمان دارید؟

آیا می‌دانید که معلمان این سرزمین به چه شکلی زندگی تحقیرآمیز دارند؟

آیا آگاهی دارید که معلمان بدبخت‌ترین آدم‌های این وطن است؟

فکر نکنم که خبر داشته باشید که یک معلم 6000 افغانی معاش دارد. اگر می‌داشتید اقدام می‌کردید. شاید هم بدانید که چه حقیرانه زندگی می‌کنند:با این 6000 افغانی منِ معلم با 5 عضو خانواده در یک ماه چه کنم؟

1- قیمت یک بوری آرد 1730 افغانی؛

2- قیمت یک پیپ روغن 1400 افغانی؛

3- قیمت یک بوری برنج 2300 افغانی؛

4- قیمت یک سیر بوره 350 افغانی؛

5- قیمت یک کیلو چای 300 افغانی؛

6- قیمت 4 کیلو گاز 220 افغانی؛

7- قیمت دو عدد روپ کلان 160 افغانی؛

8- قیمت یک سیر کچالو 150 افغانی؛

9- قیمت یک سیر پیاز 120 افغانی؛

10- قیمت یک شامپو 80 افغانی؛

11- قیمت نمک 40 افغانی؛

12- قیمت گوگرد 30 افغانی؛

13- کرایه موتر الی مکتب ماه 1500 افغانی؛

14- کرایه خانه 3000 افغانی؛

15- بل برق 600 افغانی؛

17- بِل آب 500 افغانی؛

18- پول دوا 1000 افغانی؛

19- فیس مکتب 2 فرزندم 1200 افغانی؛

و غیره مواد ضروری.

در مجموع تقریباً 15000 افغانی که خیلی در مصرف خود صرفه‌جویی کنم، ماهوار نیاز دارم؛ اما با این 6000 افغانی کدام مصارف را تحت پوشش قرار دهم.وقتی به دکان بروم که یک بوری آرد کار دارم، به طعنه و سخن کنایه می‌گوید که شما پول ندارید، آیا این را خریده می‌توانید. هیچ کس قرض هم نمی‌دهد.

به یاد ندارم که روزی میوه‌ی تازه به فرزندان خود برده باشم. وقتی فرزندانم میوه‌ها در بازار می‌بینند، می‌گویند پدر جان این‌ها چه اند؟ماه‌ها می‌گذرد، گوشت خریده نمی‌توانیم. در سال، ماه یک‌بار یک سیر نخود و یک سیر لوبیا خریداری می‌کنم که فرزندانم خوشحال می‌شوند.من که معلم هستم، اگر به دزدی بروم، چگونه فرزندان وطن را تربیت کنم؟

من اگر راه‌زنی کنم، چگونه آینده‌سازان این سرزمین را درس بدهم؟ این را از صدق دل می‌گویم، وقتی سر درس هستم، تمام فکر و ذکرم به قرض‌داری‌هایم است. بعضی روزها شده است که حتا شاگردان می‌پرسند، استاد چرا این قدر حالت گرفته است؟در ختم و خیرات هیچ‌گاه شرکت نمی‌کنم، اگر بروم خانه حاضری‌ام قید می‌شود که در آن صورت از معاش کاسته شده و به بدبختی‌ام فزوده می‌شود.

نمی‌دانم این پیامم به چه کسی برسد؛ ولی از درد دل و از عمق وجودم نوشته کردم. امید که به مقام عالی ریاست‌جمهوری، معاونیت محترم اول و دوم برسند تا در زمینه اقدام عملی نمایند.

صفحه فیس بوک فیض الله شریفی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا