مودی، پیروز انتخابات هند شد/سیاست خاندانی شکست خورد

در انتخابات هند که به بزرگترین دموکراسی دنیا شهرت دارد، حزب بهارتیا جنیتا که آقای مودی نخستوزیر کنونی یکی از رهبران آن است، پیروز شد. حزب بر سر اقتدار در دهلی رأی اکثریت قاطع شهروندان این دموکراسی بزرگ دنیا را به دست آورد. نرندرا مودی نخستوزیر کنونی هند برای پنج سال دیگر هم ریاست حکومت پارلمانی جمهوری هند را به دوش خواهد داشت. در آغاز، گمانهزنی بسیاری از رسانهها و صاحبنظران مسایل جنوب آسیا این بود که حزب آقای مودی با یک اکثریت شکننده پیروز خواهد شد. تصور این بود که حزب او نتوانسته است، برخی از وعدههایی را که در عرصهی اقتصادی داشت، عملی کند. تصور این بود که بخشی از شهروندان هند از مودی و حکومت او به دلیل برخی از ناکامیهای این حکومت دلخور شدهاند و در انتخابات به راول گاندی، پسر راجیف گاندی و نواسهی اندراگاندی رأی خواهند داد. اما نتایج رأی شهروندان هند خلاف این گمانهزنیها بود.
راول گاندی و حزب کنگرهی هند هم کمپین خیلی پرشور به راه انداخته بودند، اما مثل انتخابات سال ۲۰۱۴ میدان را به مودی و حزب بیجیپی/بهارتیا جنیتا باختند. حزب کنگره، خودش را میراثدار مهاتما گاندی و جواهر لعل نهرو، رهبران جنبش استقلال هند میداند. حزب کنگره میراث تشکیلات سازمانی جنبش استقلال هند است. جنبش استقلال هند پس از سال ۱۹۴۷ در حزب کنگره تجسم سازمانی و تشکیلاتی یافت و بیش از نیم قرن پس از استقلال بر ساحهی راهبردی سیاست هند مسلط بود. این حزب همیشه در انتخاباتها رأی بالا میآورد. در انتخابات سال ۲۰۱۴ روشن شد که ستارهی بخت و اقبال این حزب رو به افول است. در انتخابات سال ۲۰۱۴ حزب بهارتیا جنیتا، موفق شد که حزب کنگره را شکست داده و اکثر کرسیهای پارلمان را به خودش اختصاص دهد. از همان زمان تا حال آقای مودی نخستوزیر هند است. مودی هم در انتخابات سال ۲۰۱۴ و هم در انتخابات سال ۲۰۱۹ بر تسلط خاندان نهرو بر حزب کنگره میتاخت و این حزب را به خاندانی کردن سیاست، نیپوتیسم و فساد مالی متهم میکرد. طرفداران آقای مودی در هر دو انتخابات موضعشان این بود که رهبران کنونی کنگره، تواناییها و تعهد رهبران بزرگی چون گاندی، نهرو و سردار پتیل را ندارند و آلوده به فساد مالی و اداری شدهاند.
روایتهای کمپین حزب بهارتیا جنیتا و آقای مودی، مورد توجه شهروندان هندی قرار گرفت و این حزب را در سال ۲۰۱۴ پیروز ساخت. این پیروزی در انتخابات اخیر هم تکرار شد. سوال مهم این است که چرا حزب کنگره که میراثدار سازمان و افکار رهبران بزرگ جنبش استقلال هند است و دههها بر سیاست هند مسلط بود، از سال ۲۰۱۴ به این طرف رو به زوال است؟ چرا شهروندان بزرگترین دموکراسی دنیا که از سال ۱۹۴۷ به این طرف هوای حزب کنگره را داشتند، حال از آن رو گرداندهاند و سازمان رقیب این حزب که طرفدار ایدیولوژی ملیگرایی هندو است، رأی میدهند؟ ناگفته نماند که حزب کنگره خودش را تمثیلکنندهی سکولاریزم جمهوری هند میداند و مدعی است که بیش از هر حزب و سازمان سیاسی دیگر در شبه قاره به سکولاریزم تعهد دارد و عدول از آن را بر نمیتابد. در کمپین انتخاباتی اخیر هم راول گاندی حزب ملیگرای بهارتیا جنتیا را متهم میکرد که به سکولاریزم هند زیاد وفادار نیست. ولی به رغم تمام امتیازهایی که حزب کنگره داشت، در انتخابات اخیر شکست خورد و حتا مانورهایی که روی ضعفهای حزب رقیب میداد فایده نکرد.
واقعیت این است که شهروندان هند، از سیاست خاندانی خسته شدهاند. رهبری حزب کنگره پس از درگذشت جواهر لعل نهرو، در اختیار فرزندان و نواسههای او قرار گرفت. اندرا گاندی دختر جواهر لعل نهرو پس از درگذشت پدر، چندین دور نخست وزیر هند بود. پس از ترور او فرزندش راجیف گاندی، سکان رهبری حزب و بعد حکومت هند را به دست گرفت. راجیف گاندی هم ترور شد. در حال حاضر سونیا گاندی بیوهی راجیف گاندی و مادر راول گاندی حزب کنگره را رهبری میکند.
نهرو گاندی کاریزماهایی بودند که بر دل و دماغ صدها میلیون هندی حکومت میکردند. آنان جنبش استقلال جمهوری هند را رهبری کردند. هند در دوران استعمار بریتانیا، مشکلات زیادی داشت. در آنجا تضاد استعمارگر و استعمار شونده بسیار مشهود بود. به رغم تطبیق پروژههای آبادانی توسط بریتانیاییها و ایجاد نظام حکومتداری و قضایی مدرن، اقتصاد هند تحت استعمار بریتانیا، رو به نابودی بود. آمار برخی از منابع دانشگاهی نشان میدهد که هند قبل از استعمار بیستوچند درصد در بازرگانی جهانی نقش داشت. اما با ورود کمپنی هند شرقی و بعد سلطهی مستقیم بریتانیا، سهم هند در تجارت جهانی، روزبهروز کاهش یافت و در سالهای مربوط به جنگ جهانی دوم، به یک درصد تقرب کرد. نظم حقوقیای که بریتانیاییها در آغاز بر هند حاکم ساخته بودند نیز بسیار ظالمانه و مبتنی بر باورهای نژادپرستانه بود. باور بریتانیاییها بر این بود که هیچ انسان عاقل و بالغ هندی راست نمیگوید. این باور اورینتالیستی سبب شده بود که دادگاههای حکومت هند بریتانیایی صرف گواهی کودکان هندی را قبول کنند و بر اساس آن برای بزرگسالان حکم صادر کنند.
جنبش استقلالطلب هند برای نجات این کشور از این ستم و بیداد به راه افتاد. هند در سال ۱۹۴۷ پس از ۲۰۰ سال استعمار و تحقیر به یک جمهوری مستقل و یک دموکراسی کارآمد بدل شد. به همین دلیل بود که تمام شهروندان هندی خودشان را مدیون رهبران حزب کنگره از جمله نهرو میدانستند. شاید همین حس سبب شده بود که هندیها متواتر به رهبران حزب کنگره رأی دهند. ترور اندراگاندی و راجیف گاندی احساس همدردی شهروندان هند را نسبت به رهبران کنگره بیشتر ساخت. اما اکثریت شهروندان هند امروز، پس از سال ۱۹۴۷ و جنجالهای پس از آن به دنیا آمدهاند. هندیهای کنونی به چیزهای دیگر میاندیشند؛ آنان اقتصاد مدرنتر، خط آهن پرسرعت، نظام حملونقل الکترونیک و قاطعیت در برابر دشمنان این کشور را میخواهند. بیشتر هندیها حتماً به این نتیجه رسیدهاند که حزب کنگره به دلیل سیاست خاندانی و اتهامهای سنگین فساد، نمیتواند این خواستها را عملی کند.
واقعیت دیگر این است که دشمنی پاکستان با هند و مشکل اسلامگرایی جهادیست بازتاب خودش را در سیاست داخلی هند نیز داشته است. بازتاب این سیاست را در تقویت ملیگرایی هندو میبینم. روایت جنبش ناسیونالیستهای طرفدار مودی از تاریخ هند با دیگر سازمانها متفاوت است. جریانهای افراطیتر این جنبش به این عقیدهاند که رهبران حزب کنگره در سال ۱۹۴۷ با قبول پاکستان به عنوان یک کشور مستقل تمدن هند را به لحاظ جغرافیایی معیوب ساختند. آنان شهر لاهور و کنارههای رود سند را بخشی از جغرافیای هند باستان میدانند و بر یکپارچهگی تمدن هند تأکید دارد، برای آنان هند پیش از آن که یک کشور یا یک جمهوری باشد، یک تمدن بزرگ است. هر قدر که پاکستان و جهادیستها بر تقدیس موجهای مهاجم غوری، غزنوی، بابری و ابدالی به هند کوبیدهاند، جنبش ناسیونالیستهای مهینپرست هندو در هند، بحث تمدن بزرگ هند را مطرح کردهاند. تقویت این گرایش در سیاست هند هم در انتخاب مجدد نرندرا مودی بیتأثیر نبودهاست.
8am