سیاستمصاحبه و گزارش

مرگ ۱۸ عضو خانواده در یک لحظه و دفن سه کودک در یک گور

مرگ مادر، پدر، همسر، سه فرزند، هفت خواهر، یک برادر و چهار فرزند خواهر در یک آن چه بر سر آدم می‌آورد؟ نور علی، ۱۸ عضو خانواده‌اش را در بمباران نیروهای دولتی در ولسوالی خاشرود ولایت نیمروز به یکبارگی از دست داد. در میان جان‌باختگان، کودکان دو ماه تا ده ساله نیز بودند.

نیمه‌شب شنبه (۲۰ جدی) نیروهای امنیتی افغان با هدف حمله بر یکی از قرارگاه‌های طالبان در روستای منزری در این ولایت دو منزل مسکونی را بمباران کردند اما در نتیجه آن ۱۸ غیرنظامی که همه اعضای یک خانواده بودند، کشته شدند.

دولت پس از این رویداد گفت که در این حمله هوایی ۱۳ عضو “قطعه سرخ طالبان” کشته شدند، دو نفر زخمی و دو نفر از اعضای طالبان که از مردم اخاذی می‌کردند نیز بازداشت شده‌اند.

دو روز پس از آن رئیس جمهور اشرف غنی اما به خاطر کشته‌شدن غیرنظامیان در این رویداد با انتشار بیانیه‌ای ابراز تاسف کرد و گفت طالبان از مردم به عنوان سپر انسانی استفاده می‌کنند.

و اما سرنوشت بازماندگان این حمله چگونه است؟

حمله هوایی نیمروز؛ اشرف غنی ابراز تاسف کرد و گفت ‘طالبان غیرنظامیان را سپر قرار می‌دهند’

حوالی ساعت دوازده (۲۰ جدی ۱۳۹۹) مردم روستا در خوابند. خانواده ۲۰ نفری نورعلی نیز سر به بالین گذاشته و به امید فردایی روشن به خواب رفته‌اند. چه کسی می‌داند کودکان در چه رویایی بودند وقتی کابوس بمباران آن‌ها را به خوابی ابدی فرود برد. آن‌ها هرگز دیگر بیدار نشدند.

نورعلی ۳۰ ساله و برادر ۲۰ ساله‌اش، مطیع‌الله تنها بازماندگان حمله بر خانه‌شان در ولسوالی خاشرود هستند.

نورعلی با همسر و فرزندانش در خانه کوچکی در روستای منزری ولسوالی خاش‌رود زندگی می‌کردند، مادر، پدر، پنج خواهر جوان و یک برادرش نیز در خانه همجوار آنان به سر می‌بردند.

شب رویداد دو خواهر متاهل نورعلی با فرزندان‌شان از جمله یک خواهرزاده دو ماهه او به خانه پدری به مهمانی آمده بودند. همه ۲۰ نفر شب را دورهم جمع شدند، بگو بخند کردند و لحظاتی قبل از بمباران به خواب رفتند.

نورعلی از آن شب سیاه صدای هواپیماهای بدون سرنشین (پهپاد) را به یاد دارد: “دو دفعه هواپیماها از آسمان خانه ما عبور و دفعه سوم شلیک کردند.”

””همه چیز از دست‌مان رفت، به کمک نیاز داریم ””

بمباران مجال نمی‌دهد. مجالی برای گریز، مهلتی برای نجات، زمانی برای داد و فریاد و فرصتی برای خداحافظی. خانه در یک چشم به‌هم زدن بر سر خانواده آوار شد.

پس از بمباران تاریکی و خاموشی مطلقی همه روستا را فرامی‌گیرد. وحشت حمله‌ بعدی و ویرانی خانه‌ای دیگر همسایه‌ها را ساکت و کرخت کرده: “از ترس اینکه دوباره بمباران نشود همه مردم در خانه‌های‌شان خاموش مانده بودند. حتا اریکین(چراغ نفتی)‌ها را خاموش کرده بودند.”

چهل دقیقه پس از بمباران خانه نورعلی، همسایه‌ها به نجات او و خانواده‌اش شتافتند اما با آنچه رو به رو شدند خانه نبود، آوار بود و اجساد. آواری که جان ۱۸ نفر را گرفته و نورعلی و برادرش را زخمی کرده بود.

به رغم زخم شدیدی که نورعلی و برادرش برداشته بودند از وحشت بمباران هیچ کسی قادر نبود آن دو را به بیمارستان انتقال دهد.

“یکی از همسایه‌ها من و برادرم را به خانه‌اش برد. هوا سرد بود و امکانات نبود. شب تا صبح منتظر ماندیم و صبح که شد ما را به شفاخانه/بیمارستان انتقال دادند.”

تا صبح دست و پای نورعلی از حرکت مانده و مطیع‌الله به سختی نفس می‌کشد.

چهره جان باختگان را به سختی می‌شد شناخت. نورعلی تن‌های نحیف فرزندانش؛ دو پسر و دختر کوچکش که زیر آوار از نفس ماندند را هنوز هم به خاطر دارد.

نورعلی کشاورزی معمولی است. او با سختی‌های فراوان توانسته بود خانه‌ای کوچک در روستایی دور افتاده برای خود و خانواده‌اش بسازد.

“به بسیار سختی خانه آباد کرده بودیم. بسیار طول کشید که توانستیم همین زندگی فقیرانه را بسازیم.”

غم از دست دادن خانواده یکسو، درد بی‌پناهی از سویی دیگر: “همه چیز از دست رفت، به کمک نیاز داریم.”

۱۸ کشته غیرنظامی در حمله هوایی نیمروز؛ وزارت دفاع افغانستان می‌گوید طالبان هدف بودند

جان باختگان را در گورستانی در فاصله ۵ کیلومتری روستا دفن کردند؛ سه کودک اما در یک گور.

نورعلی می‌گوید سه خواهرزاده‌اش به حدی آسیب دیده بودند که اعضای بدن‌شان بهم چسبیده و از هم قابل تفکیک نبودند: “ملا گفت یکجا دفن شوند.”

تصور اینکه تصویری از وحشت و ترس را قبل از مرگ در چشمان کودکانش ندیده دل نورعلی را آرام می‌سازد. مرگ آن‌ها به همین جریان خلاصه می‌شود که به خواب رفتند و دیگر بیدار نشدند.

واژه‌ها قادر نیستند غم نورعلی را به تصویر بکشند. “وقتی بمباران می‌شود و خانواده‌تان را از دست می‌دهید… بسیار سخت است…”

نورعلی می‌گوید این نخستین بار بود که روستای کوچک‌شان شاهد چنین حمله‌ای شد.

محمدعوض، پسر کاکای نورعلی هم ساکن ولسوالی خاشرود است و در فاصله ۴ کیلومتری از خانه نورعلی زندگی می‌کند.

او وحشت آن شب را به یاد دارد، صدای بمبارانی که خانه‌ کوچک‌شان را تکان داد.

می‌گوید هواپیماها برای ساعاتی در آسمان روستا در حال گردش بودند و مردم از ترس به خود می‌پیچیدند.

محمدعوض و خانواده‌اش تا سحر بیدار ماندند. او می‌گوید ترسی که آن شب در چشم‌های کودکانش دیده را هرگز فراموش نمی‌کند.

“صبح وقت نماز رفتم به خانه کاکایم. همه مرده بودند. نورعلی و مطیع‌الله زخمی شده بودند، آن‌ها را به شفاخانه/بیمارستان انتقال دادیم.”

بی بی سی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا