علی(ع) ماندگار ترین چهره در تاریخ! ( قسمت ۵)
امام علیه السلام در بستر شهادت چه می گفت؟
نفرین بر قاتل علی!
ای دشمن خدای! پسر ملجم مراد
بر چهرهٔ سیاه تو نفرین و مرگ باد!
چون فرق حق نشانه گرفتی بپای عرش؟
با تیشهی نفاق شکستی ستون داد
(چکاوک)
خطبه (70)
امام(ع) در سحرگاه نوزدهم رمضان سال 41 هجری (سحر گاهی که ضربت خورد)، فرمودند:
همانگونه بنشسته، پیش از سحر
که چشمان من خواب بردی به بر
گرامی پیمبر بدیدم به خواب
بگفتم که از امتت در عذ اب
چه رنجی کشیدم من از دست شان
فقط دشمنی کرد با من کسان
رسولم بفرمود؛ عالی جناب
به نفرین شان خشم خود باز تاب
دهد بهترین ها خدایت تو را
به ایشان مسلط شود زشت ها
خطبه (149)
در بستر شهادت
من اینک وصیت کنم بر شما
نیارید ماننده ای بر خدا
محبت نبی را و پس عترتش
اطاعت نمودن یکی سنتش
کتاب خدا، شیوه ی احمدی
بود عروه ی محکم و سرمدی
علی بود دیشب شما را امام
کنون عبرتم مر شما را تمام
و فردا به پهلوی تان نیستم
بدانید شاید که من کیستم؟
نامه (23)
گوشه ای از وصیتنامه ی علی(ع) در لحظه های شهادت، رمضان سال 41 هجری
بخوانم به پرهیز از شرک تان
عمل طبق قرآن و دستور آن
چنان چون چراغان و چون دو ستون
نگردد مبادا خموش و نگون
نباشید آنگه سزاوار عار
همی دین و دنیای تان استوار
که همراه تان بودمی روزِ چند
و امروز هم مایه ی علم و پند
جدا می شوم از شما روز بعد
بود زندگی تیز پاتر ز رعد
اگر زنده ماندم مرا اختیار
که با ابن ملجم نمایم چه کار؟(1)
وگر مُردمی مرگ نیکو همین
بود عفو و بخشش یکی بهترین
مرا رستگاری بود همچو مرگ
مهیا همی بوده ام ساز و برگ
چنان عاشقی کاو به دلبر رسد
و یا تشنه ای کاو به کوثر رسد
که ایزد مرا بهتر از آن چه هست
روان سوی دلدارمی شاد و مست
…………………….
(1)- عبدالرحمن ابن ملجم مرادی، شقی ترین شخص تاریخ، از خوارج نهروان بود که سحرگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان منادی حق ونماد عدالت و تقوا را در محراب مسجد کوفه هنگام نماز صبح به شهادت رسانید.
(جز قاتل شقی تو ای حجت خدا
کافر کسی ندید که شق القمر کند)
نامهی (47)
وصیت نامهی امام(ع) پس از ضربت خوردن در مسجد کوفه، در سحر نوزدهم ماه رمضان 40 هجری توسط عبدالرحمن ابن ملجم مرادی از خوارج نهروان که لعنت خداوند بر او و همدستانش باد.
به فرزند و بر خانمانم بود
به هر مؤمنی این وصیت شود
به تقوا سفارش کنم ابتدا
به پرهیزگاری و ترس از خدا
به دنیا پرستی میارید روی
اگر چند آید شما را به کوی
نه از رفت دنیا گهی غصه ناک
بگویید حق تا نگردید هلاک
به اخلاص و اجر از خدا کارتان
ستمدیده را یار و بر ظالمان
بخوانم به نظم و به اصلاحِ کار
شنیدم ز پیغامبر بار بار
که صلح و سلم بین تان افضل است
ز سالی عبادت به روزِ الست
خدارا، خدا را، یتیمان را
گرسنه نمانید و حق شان ادا
خدا را، خدا را، به همسایه ها!
که کردی وصیت رسول خدا
چنان بر نکویی که پنداشتی
به ایشان ز میراث بگذاشتی
خدا را، خدا را، به قرآن وفا
مبادا کسی پیشتر از شما
خدارا، خدا را، بدانید هان
نماز است تهداب آیین تان
خدا را، خدا را، به حج اهتمام
چو خالی شدی مهلتی هم تمام
خدا را، خدا را، جهادی چنان
به جان و به مال و به فکر و زبان
وصیت کنم من به پیوست تان
حذر می دهم من ز بگسست تان
به معروف خوانید و نهی از بدی
مبادا که زشتی مسلط شدی
شب و روز آنگه خدا و دعا
نیابید اما جواب از خدا
مبادا پس از من به کشتار و بند
بگویید مولای مان کشته اند
که کشتن فقط قاتلم را سزاست
فقط ضربه ای، مُثله اش نارواست
چه بشنیده ام از رسول خدا
حذر مر ز ببریدن دست و پا!
سید علی موسوی چکاوک