طالبان جاده صاف کن شرکت های نفتی امریکایی و غرب
آمارها نشان میدهد، قرن بیستم میلادی رکورد دار بیشترین تلفات انسانی در تاریخ بشر است. این واقعیت تلخ برای ما قرن بیستمی ها تأسف بار است، اما جالب تر آنکه حداقل در دو قرن اخیر دیده شده است که بیشترین بحران های بشری و تحولات سیاسی نظامی، اعم از جنگ های جهانی و تغیر وتبدیل رژیم ها ریشهی اقتصادی داشته است.
در کشور های فقیر و در حال توسعه که جهان سوم لقب گرفته اند جنگ ها، کودتا ها، مرزبندی ها، و روی کار آمدن و سقوط رژیم ها به وسیلهی غول های اقتصادی دنیا صورت میگیرد. ایالات متحدهی امریکا با داشتن وال استریت ، مرکز تجارت جهانی و بانک های جهانی بیشترین حصه را در تغیر و تبدیل نظام ها و حکومت ها به عهده داشته است. البته قدرت نظامی برتر، ابر نشریه ها و غول های رسانه ای، مافیا و جاسوسی سحر آمیز شبکه های استخباراتی آن، موجودیت سازمان های حقوقی و از جمله مقر ملل متحد و شورای امنیت در کنار اقتصاد و موازی با آن بوده است، اما نقش محوری را همیشه اقتصاد امریکا بازی نموده است.
کشور های مقتدر و ثروتمند دیگر که ابرقدرت یا نیمه ابرقدرت هستند هرکدام به اندازهی سهم شان درین جنگ اقتصادی برای بلعیدن سرمایه های دنیا حصه گرفته اند.
مسایلی از قبیل گسترش دموکراسی، آزادی، حقوق بشر، صلح و کمک به همنوع که به وسیلهی سازمان هایی که باز همه مرکز فرماندهی شان درین همین کشور های صنعتی و اقتصادی یا به اصطلاح جهان اولی تمرکز دارند ابزاری برای سوء استفاده وسرپوشی برای سه مفهوم ماکیاولی استحمار، استعمار و استثماراست. حتی اگر بسیار آرمان گرایانه بحث نکنیم با چشم باز و واقعیت های عینی دیده میشود که سازمان های اقتصادی میتوانند یک شبه ملتی را نابود و رژیمی را روی کار آرند. آنچه هر سال یا هر چند سال بعد در منطقه شاهد آن می باشیم. آنها میتوانند یک شبه سرنوشت ملت های فقیر چون افغانستان را تغیر بدهند.
برای شرکت های اقتصادی و غول های انرژی خوار دنیا کشته شدن میلیون ها انسان که در نتیجهی جنگ ها ، کودتا ها و تغیر و تبدیل رژیم ها اتفاق می افتد ، چیز پیش پا افتاده است. آنها به کرامت انسانی نمی اندیشند و تنها چیزی که اندیشهی شان را اشغال کرده است پول دار شدن بیشتر ، عیش و مصرف بیشتر، تولید بیشتر ، کشتن و ویرانی بیشتر و بلعیدن بیشتر ثروت وسرمایهی ملت های جهان است. تاریخ شاهد به قدرت رسانیدن پینوشه و صدام حسین در شیلی و عراق بوسیله امریکا است، و پس ازآنکه عالی جنابان میلیون ها انسان را به کام مرگ فرستادند بوسیله خودامریکا نابود شدند. گویا همانند صافی یکبارمصرف تاریخ انقضای شان به اتمام رسیده بود. از اینگونه مثال ها بسیار سراغ داریم، نه اول کار است ونه آخر آن. در سال های اخیر شاهد یکشبه روی کار آمدن ویکشبه نابود شدن دیکتاتور های زیادی بوسیله غول های اقتصادی و نظام سلطهی جهانی خواهیم بود.
اینکه در این بازی شطرنج میلییون ها لیتر خون به زمین می ریزد، سرزمین های فراوانی ویران می شود و به آتش می سوزد و مردمان بسیاری از فقر و فلاکت وبیماری میمیرند، کسی خم به ابرو نمیآورد، و این است داستان مستند قرن ما!
خاورمیانه برای آن بحرانیست و جنگهای همیشگی در آن شعله ور، و کودتا های پیاپی در آن اتفاق و رژیم های گوناگون می روند و می آیند که در آن نفت و انرژی بیشتر موجود است و در واقع این بوی نفت است که ابرقدرت ها را مست کرده وبسوی خلیج فارس می کشاند. اما بالاخره نفت خلیج فارس به اتمام خواهد رسید، نفت خواران به فکر چاره میبایست بر میآمدند. بعد از اینکه جستجو گران انرژیِ و شرکت های نفتخوار غربی دریافتند که ذخیرهی بزرگ انرژی (نفت و گاز) در آسیای میانه موجود است، از حرص و طمع دیوانه شدند و بخاطر به دست آوردن آن به تکاپو افتادند. درهمین امریکا که ذکر خیر آن پیشتر رفت، سنا و پارلمان در دست رؤسای شرکت های نفتی و میلیونر ها می چرخد و اکثر سازمان های اقتصادی و سیاسی و اجتماعی را آنها اداره میکنند. تلویزیون ها ، روزنامه ها ، سینما و هنر و منابع اطلاعات جمعی و سازمان های حقوقی دیگر نیز در دست آنهاست. جورج بوش اول که جنگ اول خاور میانه موسوم به طوفان صحرا را به راه انداخت رییس جمهور و یکی از ثروتمداران میلیونر امریکا ودر ضمن مالک شرکت نفتی بود . دبلیو بوشِ پسر که سکان دار جنگ های اخیر عراق و افغانستان است نیز چند شرکت نفتی دارد و کابینه اش با اشخاص محوری چون ( دیک چینی، کوندولیزا رایس، رامسفیلد، جنرال پاول، زلمی خلیل زاد و… ) در دید نخست یک کابینهی نفتی و به طبع آن کابینهی جنگی بود.
موجودیت ذخایر بزرگ نفت و گاز در آسیای میانه و چگونگی انتقال آن برای افغانستان نیز حوادث آفرین و دردسرساز بود. از جملهی شرکت های بیشمار نفتخوار جهانی دو شرکت نفتی بریداس آرژانتین و یونیکال امریکا که برای نفت و گاز افغانستان رقابت می کردند . مسؤولین ومدیران ارشد این دو شرکت نفتی همواره میان کابل ، اسلام آباد و آسیای میانه در رفت و آمد بودند.
احمد رشید روزنامه نگار و پژوهشگر سیاسی نامدار پاکستانی در کتاب طالبان ، اسلام، نفت و بازی بزرگ، آسیای میانه را به بوتل پر از نفت و انرژی تشبیه میکند و افغانستان میتوانست خواه ناخواه دهنه این بوتل باشد. در واقع سه محور یا سه راه حمل و نقل برای عبور لوله های نفت وگاز آسیای میانه وجود داشت. اول راه انتقال نفت وگاز ازطریق ترکیه که بسیار طولانی بود و برای شرکت ها بی صرفه به نظر میآمد. دومین راه ایران بود که به لحاظ دشمنی با امریکا و غرب عبور نفت و گاز از طریق آن ناممکن بود . و سومین و آخرین راه موجود که کوتاه ترین وباصرفه ترین راه نیز بود افغانستان ناآرام وبی ثبات بود که درآن هیچگونه تضمین امنیتی برای عبور پاپلاین های گاز و نفت وجود نداشت.
آنها طالبان را آگاه یا ناآگاه از آیندهی خطرناک آنها به عنوان جاده صاف کن شرکت های نفت یا حتی برای تسلط دایمی در افغانستان انتخاب کردند و پاکستان نیز که از یکطرف گاز ترکمنستان را میخواست و از طرف دیگربه دنبال سپر دفاعی از گروه های رادیکالِ وهابی سلفی در مقابل هند بود و هم نگران از خط دیورند مسلماً از پروسهی تولید گروهی به نام طالبان حمایت میکرد و گویا آنرا برای خود چانس بزرگ می پنداشت و در عمق استراتیژیکش جای داده بود و فقط طالبان میتوانست از عهدهی این همه برنامه های بزرگ و شوم برآید.
اسامه بن لادن ثروتمند میلیاردر سعودی و رهبر شبکهی القاعده که زمانی امریکا اورا علیه اتحاد شوروی تسلیح و تقویه می کرد و روابط ویژه با او داشت تشویق شد تا به طالبان کمک اقتصادی و نظامی کند . اسامه شبکهی وسیع تروریستی و افراد آموزش دیده اش را که از آسیای میانه، چچن، ترکستان، کشمیر وشبه قاره، خلیج فارس وجزایر عربی، شمال افریقا و حتی اروپا و امریکا گردآورده بود در افغانستان به کمک طالبان سوق داد. آی اس آی و ارتش پاکستان نیز از او و طالبان حمایت میکردند و گویا طالبان عروسک های کوکی در دست آنان بود.
گفته میشود وقتی رابین رافایل معاون وزارت خارجه امریکا به دیدار احمد شاه مسعود فرمانده کل و وزیردفاع دولت مجاهدین آمد، با کنایه گفت: گروه جدیدی(طالبان) در شرف ظهور است، گروهی که سراسر افغانستان را تسخیر خواهد گرد. مسعود در جواب گفته بود به کوه ها پناهنده میشویم و آنجا سنگر میگیریم و رافایل در ادامه ایضاح میکند که این گروه جدید بر فراز قله ها و شاخ های کوه هم مسلط خواهد شد! این شواهد همه نشانگر طرح بزرگ کشورهای معین در تولید کالایی به نام طالبان است.
معلوم نیست که عربستان سعودی چه منافع اقتصادی دربه وجود آوردن طالبان داشت که امیر ترکی فیصل وزیر استخبارات سعودی در بحبوبهی شکل گیری طالبان سفر های سری به پاکستان و افغانستان داشت وبعد ها واضح شد که او برای تنظیم وکمک گزاف اقتصادی برای طالبان در رفت و آمد بوده است.
شاید برای سعودی ها مسایل ایدیولوژیک و همراهی مداوم با طرح های امریکایی مهم تر از مسایل اقتصادی مطرح بوده باشد. مهم ترین دغدغهی آل سعود جمهوری اسلامی ایران و به زعم آنها تفکرات شیعی و گسترش آن به جهان اسلام و مخصوصا کشور های عربی بوده است. این نگرانی ها وقتی افزایش می یافت که ایران با شعار صدور انقلاب اسلامی گاهی اعراب را آزار می داد.
میدانیم که در سوریه علوی های طرفدار ایران و دشمن رژیم صیهونیستی حاکم بود و کشور های عراق، لبنان، یمن و بحرین در اطراف عربستان اکثریت شیعی هواه خواه ایران دارند وبه همین مناسبت است که اعراب خلیجی در تبلیغ ایران هراسی و ظهور هلال شیعی میکوشند.
عربستان سعودی با ایجاد سپر طالبانی با مفکوره های متحجرِ وهابی سلفی که مذهب رسمی آل سعود نیز است و رمز بقای این خانواده ، میخواست از ایدیولوژی رو به گسترش جمهوری اسلامی ایران و مفکوره های امام خمینی جلوگیری کند.
جلوگیری از خطر رو به تزاید ایران، روسیه، هند و چین که قدرت های بزرگ نظامی و اقتصادی در منطقه به شمار می آیند و می روند تا قطب مخالفی را علیه غرب بسازند، پیشروی ناتو بسوی قطب ورشو و ساحهی تحت نفوذ شوروی سابق، حرکت بسوی جهانی شدن و دهکدهی کوچک، طرح خاور میانه بزرگ و دموکراتیزه کردن رژیم های خودکامهی آن و بالاخره نمایاندن چهرهی زشت از اسلام نیز میتواند از دلایل موجه اما گاهی به ظاهرمتناقض ایجاد طالبان و به تبع شبکه جهانی تروریستی( القاعده ) باشد.
در سیاست جهانی ماکیاولی امروز نیت های شوم پشت چهره های زیبا و سخنان شیرین بازی گران سیاسی پنهان می ماند، اما دانایان از روی طرز رفتار و نتیجهی کار آنها قضاوت می کنند.
قطعا طالبان با آن قیافه های ژولیده و وحشتناک ، با آن چماق ها و شلاق های شرعی ، با آن مفکوره های سلفی متحجر و قرون وسطایی و با آن شعار های خشک وافراطی برای امریکا و غرب و حامیان منطقوی شان ناخوش آیند و نامطلوب بودند ، اما آنها از طالبان به عنوان یک پروژه سیاسی، اقتصادی، نظامی و حتی فرهنگی وتمدنی استفاده میکردند و هم چنین کردند.
صلح و امنیت سرپوش رنگینی بود که به روی طالبان کشیده شده بود
قبلا مفهوم صلح وابعاد امنیت ملی را به کنکاش گرفتیم. بررسی مفهوم امنیت ملی در رژیم امارتی طالبان چندش آور و مسخره آمیز است. ابعاد اساسی امنیت ملی اعم از نظامی، سیاسی، اقتصادی و… برای طالبان نامفهوم بود. طالبان از امنیت زیست محیطی و فرهنگی بیگانه بودند و اصولا برای از بین بردن آنها آمده بودند.
تنها امنیت که طالبان برای مردم و کشورما به زور تفنگ و شلاق و زندان های امر بمعروفی و تفتیش عقاید و بریدن دست و پا و سنگسار کردن به وجود آورده بود زنده ماندن در زندان بزرگی تحت اداره طالبان بود. در زندان های امروز هم گاهی شکنجهی جسمانی وجود ندارد، اما زندان بزرگ طالبان پر از شکنجه و تعذیب بود. آنها مردم افغانستان را به اسارت گرفته بودند.
استاد ربانی رییس جمهور دولت مجاهدین، حکومت طالبان را به گورستان خاموش و اندوهبار تشبیه نموده بود و از واقعیت نگذریم که این تشبیه بسیار رسا و ریالیستیک بوده است.
بعضی ها امنیت در نظام طالبان را با وضعیت اسفبار جنگ های داخلی در حکومت مجاهدین مقایسه میکنند و با قیاس مع الفارق شان امنیت طالبانی را ترجیع می دهند.
آنها حق دارند این گونه فکر کنند. شاید شکنجه برای برخی انسان ها بهتر از مرگ باشد اما باید متوجه بود برای عده ای هم یکبار مردن بهتر از هر لحظه مردن است. با این همه شکنجه در حکومت طالبان اکثر به مرگ و معیوبیت میانجامید.
اگر آمار دقیقی اخذ شود، شاهدان عینی به هزاران نفر خواهد رسید که ادعای ما را صحه بگذارد.
آیا اعدام های صحرایی، کشتار دسته جمعی، سوزانیدن مزارع، کوچ دادن های جبری اقوام، بریدن دست وپا و سنگسار کردن ها، محبوس کردن زنان و تحریم آموزش آنان، شلاق زدن تا سرحد مرگ، اجبار بستن عمامه و گذاشتن ریش و تراشیدن مو، تحریم فاتحه بر اموات و زیارت قبور، تکفیر مسلمانان غیروهابی و … چه همخوانی با صلح و آموزه های اسلامی دارد ودر کجای امنیت ملی قرار می گیرد؟ طالبان وحشت قرون وسطایی، خفقانِ تفتیش عقاید مسیحیت و شنکنجه و اعدام که انسان در اوراق تاریخ مطالعه میکند یکبار دیگر در آخرین سالهای قرن بیستم تکرار کردند، اما در آخر ناگفته نباید گذاشت تقصیر اصلی به دوش مجریان طرح ایجاد طالبان و تولید کننده های این سموم کشنده است، کارخانه هایی که تاهنوز هم در تولید این سموم جهانی ادامه می دهند.
کارنامه سیاه طالبان
بدون شک طالبان کارنامه های بزرگ و بلندی!؟ دارند که در مقالهی کوچک ما نمی گنجد . صرف به اهم آنها اشاره می کنیم:
1ـ قتل عام مردم افغانستان درگور های دسته جمعی در مزارشریف، بامیان، فاریاب و شمال کابل که در نتیجه هزاران انسان بیگناه به کام مرگ فرورفتتند.
2ـ سوزانیدن باغ بزرگ افغانستان یا سرزمین سرسبزشمالی (کوهدامن زمین) و اعمال سیاست زمین سوخته وکوچ اجباری اقوام در مناطق گوناگون افغانستان.
3ـ شهادت قهرمان ملی کشور احمدشاه مسعود ورهبران دیگر افغانستان.
4ـ سوء استفاده از اسلام و شریعت و ارائهی چهرهی زشت و خشن از دین مقدس اسلام که به این آیین مهرآفرین وسعادت بخش لطمهی سختی وارد نمود.
5ـ زمینه سازی برای اشغال افغانستان توسط نیروهای خارجی و انداختن کشور به دام اشغال امریکا.
6ـ معرفی افغانستان به عنوان تولید کننده و صادرکنندهی زهر یا مواد مخدر به مردم جهان طوریکه اط نام افغان بوی ترک وترور به مشام برسد.
7ـ تبدیل افغانستان این مسکن بزرگان علم و اندیشه به لانهی تروریست ها ، جنایتکاران و مافیای جهانی.
8ـ سیاست ضد انسانی و اسلامی در مقابل زنان مسلمان کشور وبازداشتن آنان از ابتدایی ترین حقوقشان.
9ـ اعمال سیاست ضد بشری در مقابل مذاهب اسلامی و پیروان ادیان دیگر و بروز تفرقهی دینی، اپارتایت مذهبی و تصفیهی نژادی.
10ـ تشدید عقب ماندگی کشور در زمینه های فرهنگی ، اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی و…
سید علی موسوی چکاوک