برگزیده هاسیاست

بحران بهسود نیازمند دور اندیشی سیاسی می باشد

قضیه این روزهای بهسود آن هم در شرایط بسیار حاد کنونی کشور نگرانی های شهروندان نسبت به آینده کشورشان را افزایش داده است.

حکومت علی پور و نیروهای تحت امرش را مسئول سقوط دادن چرخ بال ارتش در ولسوالی بهسود میدان وردک که در آن چندین نیروی زبده و کارآمد از جمله دو پیلوت کشته شدند، می داند و برای انتقام از یک فرمانده محلی لشکری هزار نفری با امکانات و تجهیزات نظامی ویژه را به بهسود گسیل داشته است.

از سوی دیگر علی پور و افرادش تحت نام جبهه مقاومت مدعی دفاع از سرزمین و ناموس مردم بهسود در مقابل حملات طالبان و کوچی ها می باشد.

در چنین فضایی واکنش ها و اظهار نظرات متعددی از سوی محافل و اشخاص سیاسی و کارشناسان نسبت به قضیه بهسود مطرح شده است.

حمزه واعظی، چهره شناخته شده ادبی کشور و کارشناس مسائل سیاسی، می گوید:«لشکرکشی سنگین نظامی به بهسود، در شرایطی که حتا کابل در محاصره ی تروریست ها و میدان شهر در محاصره ی طالبان می باشند و 50 کیلومتر جاده میدان شهرـ بهسود از کنترل دولت خارج است، جنگ در لوگر و بغلان و فاریاب و سراسر کشور جریان دارد، با هیچ منطق سیاسی و مدیریت نظامی قابل توجیه نیست. این لشکرکشی هزار نفری با دهها تانک و توپ و زبده ترین نیروهای تعلیم دیده ی نظامی در مقابل یک فرمانده محلی، نه به خاطر تطبیق قانون است و نه با هدف گسترش حاکمیت دولت. یک زورآزمایی و زهرچشم گرفتن ابلهانه در برابر آرام ترین و بی دفاع ترین و حاشیه نشین ترین مردم این سرزمین است.»

این لشکرکشی نشان خواهد داد هیچ دستاورد نظامی برای جبروت سیاسی حاکمان ارگ نشین نخواهد داشت. آشکارترین پیامد آن شکاف عظیم میان حکومت و شهروندان مناطق مرکزی و بی اعتمادی و دوری و سلب حمایت بسیاری از هزاره ها از حاکمان کابل می باشد. این شکاف و فاصله و بی اعتمادی درشرایطی که خطر گزینه جنگ سراسری با طالبان با شکست مذاکرات صلح مطرح است، بیش از هرچیزی حاکمیت را از حامیان طبیعی اش محروم می سازد و دشمنی های قومی را فراختر و بنیان های همگرایی شهروندان را با گسستگی های بیشتری رو برو می کند.

به گفته آقای واعظی برجسته کردن سقوط یک هلیکوپتر توسط نیروهای علیپور، از آن سناریوهای مضحکی ست که فقط از فکر توطئه آمیز حلقات امینتی و سیاسی مطیع ارگ ساخته است. کسانی که گروه علیپور را می شناسند می دانند که او نه توان تهیه موشک را دارد و نه قدرت خرید پهباد و نه نیازمند به سلاح های ضد هوایی پیشرفته است؛ چراکه اساسن ساختار نیروی او بر دفاع زمینی استوار است که براساس مقابله با طالبان و مهاجمان محلی تنظیم شده نه با جنگ با قوای هوایی یک دولت.

برعهده گرفتن مسولیت ضمنی سقوط هلیکوپتر توسط خودِ علیپور، نشان دهنده ی نادانی سیاسی او می باشد که بهانه ی لشکرکشی حکومت را فراهم کرد. علیپور نه ازهوش سیاسی برخوردار است و نه آن استعداد مدیریتی و ظرفیت فکری لازم را دارد که بتواند به یک محور قدرتمند سیاسی ـ نظامی تبدیل شود تا بدینوسیله قادر گردد در درازمدت، آرزوهای سیاسی وغرور اجتماعی عقیم هزاره هارا برآورده نماید. به همین خاطر، هزینه کردن سیاسی برای اسطوره ساختن او، نه معقول است و نه مبتنی بر درک منافع استراتژیک جامعه هزاره.

حقیقت این است که علیپور را سیاست های نابخردانه و بزرگنمایی های ابلهانه ی دستگاههای امنیتی بزرگ نمود ودر اذهان سیاسی ـ اجتماعی به مثابه یک افسانه مطرح کرد. حلقات امنیتی، ابتدا در ماه میزان 1397 با چندین هلیکوپتر و دهها نیروی کوماندو به ولسوالی لعل حمله کردند تا اورا دستگیر کنند ولی آن اقدام جزکشتار 11 نفر و زخمی کردن 9 نفراز افراد ملکی و حتا زنان و کودکان، دستاورد دیگری نداشت.

درماه قوس همان سال، امنیت ملی او را در کابل دستگیر و به بند کشید و سپس آزادش نمود. حدود دو ماه پیش، یعنی درماه دلو 1399، لشکری از میدان شهر برای دستگیری اش به حصه اول بهسود فرستادند که بازهم منجر به کشتار فجیع 11غیرنظامی شد و اکنون بیش ازهزار نیروی مسلح با دهها عراده تانک و توپ به بهسود گسیل کرده است. همه ی این اقدامات نابخردانه و ماجراجویانه، باعث شد که علیپور را از یک قوماندان گمنام محلی به یک قطب مشهور و به دروغ دشمن دولت تبدیل کنند

درست است که احساسات عمومی بسیاری از هزاره ها از اعمال سیاست ها و رفتارهای متکبرانه و تحقیرآمیز حکومت در ماجراهای اخیر به شدت جریحه دار شده است. اما بسیار مهم است که نخبگان، سیاست مداران، و روشنفکران هزاره در مواجهه با این بحران، افق بلندتری را ببینند و مصالح بزرگ تر، منافع کلان تر و نگاه جامع تری نسبت به آینده و سرنوشت سیاسی و استراتژیک جامعه ی رو به جلو ودرحال تغییر خویش، داشته باشند.

تبلیغ و تحریک به جنگ با دولت، برانگیختن حس عمومی نفرت و دشمنی و بدبینی با کلیت نظام سیاسی، و درنهایت، رویارو ساختن هزاره ها با حکومت، ارتش و نهادهای امنیتی، نه به مصلحت هزاره ها می باشد و نه در توان این جامعه وبلکه پیامدی جز خلق فاجعه های کلان تر، انزوای بیشتر و تضعیف و گسست قدرت اجتماعی، سیاسی و حضور ملی این جامعه در ساختار کلان ملی نخواهد داشت.

گرِه زدن سرنوشت سیاسی، منافع کلان قومی و مصالح حضور سیاسی در ساختار ملی جامعه ی هزاره با سرنوشت یک فرمانده محلی، انتخاب سیاست ورزانه، معقولانه، مصلحت اندیشانه و آینده نگرانه ای نیست. دوراندیشی استراتژیک و تعریف منافع کلان ایجاب می کند که هزاره ها می باید همانگونه که تا کنون راه آمده اند، از این پس نیز، اشرف غنی و تیم فاسد قوم اندیش اورا معادل نظام سیاسی نشمارند و با نظام سیاسی موجود که خود در بنیان گزاری، تألیف، تحکیم وحمایت آن نقش بنیادی داشته اند، همچنان حمایت و همراهی استراتژیک خودرا حفظ کنند.

آقای واعظی در فیس بوک خود می نویسد راه حل بحران موجود را باید در گزینه های رویکرد سیاسی و عقلانیتِ گفتگو و درپرتو صبوری، آرامش وخونسردی اجتماعی جستجو نمود. بهترین راه حل این است که روشنفکران و نهادهای مدنی و بزرگان و متفذین اجتماعی در هماهنگی با رهبران سیاسی، بکوشند با مقامات امنیتی و ارگ نشینیان موضوع را مورد مذاکره قرار دهند و نسبت به تحولات اخیر، هجوم حکومت، بررسی کشتار غیرنظامیان، چگونگی سقوط هلیکوپتر تحقیق نموده و نسبت به سرنوشت و آینده علیپور و پاسخگو نمودن او ویا احتمالن جذب وی در ساختار شبه نظامی تحت نظارت حکومت مرکزی، گفتگو نموده به یک راه حل معقول و مصلحت جویانه برسند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا