اکنون چه باید کرد؟
اکنون که امریکا و ناتو در یک طرح پیچیده و خطرناک افغانستان را معامله کرده و خود فرار ذلّتبار کردهاند؛
اکنون که دولتمردان و رهبران سیاسی با کولهبارهایی از دالر و طلا گریختهاند و در سواحل آرام ترکیه و اروپا، بدبختیهای مردم افغانستان را تماشا میکنند؛ اکنون که قانون “الحق لمن غلب” بر کرسی نشسته و حکومت زور سلطة خود را بر کشور گسترانده است؛اکنون که ملاها خود را پشت خدا و دین پنهان کرده و به نام خدا و دین اراده، اختیار و آزادی را از شهروندان گرفتهاند؛ اکنون که استبداد حاکم، صداهای اعتراض زنان، مردان، رسانهها، نویسندگان و فرهنگیان را در گلو خفه میکند؛
سخنم با کسانی است که استبداد مذهبی را برنمیتابند و قصد مبارزة با آن را دارند.
مبارزه؟ بلی؛ خداوند، انسان را برای مبارزه و تلاش آفریده است؛ امّا مبارزهای که چراغی را روشن کند؛ آگاهی و بیداریبخش باشد؛ کشور را در باتلاق جنگهای دیگری غرق نکند؛ صلح و ثبات دایمی بیاورد و …
از دو نوع مبارزه میتوان سخن گفت:
- مبارزه نظامی
در وضعیت کنونی، بسیاریها طرفدار این نوع مبارزه هستند؛ راهی که احمد مسعود، علیپور و پنجشیریان در پیش گرفتهاند و ممکن است در آینده در مناطق دیگری هم تکثیر شود.
تاریخ معاصر افغانستان ثابت کرده است که درخت جنگ و خشونت، میوة صلح و امنیت و حکومت ملّی نمیدهد. جنگ، جنگ میآورد و این دور باطل دایماً تکرار میشود و میوهای جز خشونت، کشتار، ویرانی و دشمنی بیشتر ندارد.
مردم افغانستان از سال 1357 خورشیدی؛ یعنی نیم قرن به اینطرف روزی را بدون جنگ ندیدهاند. از جنگ خسته و بیزاراند و از مبارزة مسلّحانه حمایت گسترده نمیکنند.
مقاومت مسلّحانة کنونی در برابر امارت طالبانی را نمیتوان با مقاومت 20 سال پیش مقایسه کرد؛ وضعیت سیاسی و نظامی جهان به خصوص کشورهای منطقه اکنون چیز دیگری است؛ چنانکه فعلاً قهرمانی چون احمدشاه مسعود در میدان نیست؛ او یک نابغة نظامی بود که سالها با ارتش سرخ جنگیده بود و از جانب کشورهای ایران، هندوستان، روسیه، تاجیکستان، ازبکستان و برخی کشورهای غربی حمایت همهجانبه میشد. آن زمان تاجیکها، هزاهها و ازبکها در کنار هم بودند و رهبران آنها نیز اندک اعتباری در نزد مردم خود داشتند.
چنانکه طالبان کنونی، طالبان 20 سال پیش نیستند. آنها تجربة 20 سال جنگ با امریکا را دارند، امکانات جنگی و حامیان منطقهای کسب کردهاند و از غرور و روحیة بالایی برخوردار میباشند.
بنابراین پندار من این است که با جنگ نمیتوان به جنگهای طولانی و دور باطل خشونت در افغانستان پایان داد و حکومت فراگیر ملّی ایجاد کرد.
2. مبارزه سیاسی و فرهنگی
ناکامی دموکراسی و حکومتهای مدرن امانالله خان، دهة چهل ظاهر خان و 20 سال گذشته ثابت میکند که زمینههای فکری و روانی این نوع حکومتها هنوز در افغانستان ایجاد نشده و جامعه به آگاهی سیاسی و فکری لازم نرسیده است. بنابراین آگاهی سیاسی و بیداری فکری ضرورت نخست مردم میباشد. مهمتر از آن مردم نیاز به اندکی دوری از جنگ و تأمّل پیرامون حوادث 20 سال اخیر دارند که خود عامل بیداری خواهد شد.
تردید ندارم که راهحل نهایی معضل نیمقرنة افغانستان آگاهی و بیداری مردم است. بدون آگاهی و بیداری مردم، جنگ تنها چهره عوض میکند و نیروها جابجا میشوند؛ گروههای جهادی سوار بر قدرت میشوند، طالبان با آنها جهاد میکنند و به قدرت میرسند. اینبار جهادیها مجاهد میشوند و جنگ را از سر میگیرند و … تنها آگاهی و بیداری سیاسی و فرهنگی مردم میتواند به این دور باطل مهر پایان دهد و صلح و ثبات دایمی را به ارمغان بیاورد.
نقطة ضعف و آسیبپذیری طالبان نرمافزاری است و نه نظامی. مبارزة سیاسی و فرهنگیای که بتواند:
1. مردم افغانستان را آگاه و بیدار کند/ حتّی خود طالبان را
2. امارت را از درون ویران کند/ گذشت زمان در اینکار کمک میکند
3. ماهیت واقعی امارت را به جهان معرفی کند/ با گذشت زمان معرفی خواهد شد
4. امارت را در سازمانهای بینالمللی و کشورهای جهان منزوی کند
در پایان لازم است اشاره کنم که مبارزة سیاسی و فرهنگی میتواند در حاشیة خود مبارزه نظامی را نیز داشته باشد و خود را محافظت و یاری کند.
مبارزه سیاسی و فرهنگی مبارزه اصیل است؛ هرکسی هم توان آن را ندارد. زمانبر است و لازمة آن بردباری است؛ امّا اگر به ثمر بنشیند، میوة آن آگاهی و بیداری مردم است؛ مردم آگاه، بر سرنوشت خود حاکم میشوند؛ حکومت مردمسالار، عادلانه و ملّی و صلح و ثبات دایمی میوة درخت آگاهی و بیداری است.
سید اسحاق شجاعی