افغانستان، جامعهیی خشونتگرا
به نظر میرسد، خشونت، خشونتگرایی و لذتجویی از خشونت، جزء لاینفک فرهنگ(سبک و شیوه زندگی)مان شده است. روزمره و به طور عادی، شواهد و چشمدیدهای زیادی از خشونتگرایی و حتا لذت بردن از انواع خشونت را در لایهها و ابعاد مختلف زندگی و در میان اقشار مختلف مردم شاهد هستیم. این نبشته، جنگهای جبههای و خونینی را که از آغاز آن بیش از چهار دهه سپری شده است، کنار میگذارد. روی سخنم در خشونتگرایی غیرنظامیان است. برخی از مصداق و نمونههای خشونتگرایی، مردم را چنین میتوان برجسته کرد: انواع خشونت در خانواده(میان زن و شوهر، میان فرزندان، خشونت والدین بر فرزندان و خشونت مردان خانواده بر زنان خانواده)، خشونت در عروسیها و مجالس شادی (شلیکهای هوایی، ذبح کردن حیوانات به یمن قدوم عروس، رقصاندن اطفال و…)، انواع خشونت در سرگرمیهای محلی مانند جنگاندن حیوانات و بزکشی و …، تبارز خشونت با شلیکهای شادیانه در تجلیل از پیروزیهای ملی مانند بردن یک بازی فوتبال یا کرکت، تبارز خشونت و شلیکهای هوایی در اعیاد یا بزرگداشت از سالیاد درگذشت بعضی از بزرگان، ترویج و تبلیغ خشونت از منابر و مساجد، انواع خشونت در مکاتب و مدارس، خشونتگرایی در پارلمان، خشونتگرایی و تهدید به خشونت فزیکی میان سیاسیون(داستان دندانکشیدنها)، تعقیب و پرداختن به موضوعات خشونتبار در شبکههای اجتماعی و رسانههای جمعی، انواعی از خشونتها و مخصوصاً خشونت زبانی در زندگی روزمره بازاریان و… همهوهمه دال بر موجودیت خشونتگرایی در فرهنگ و سبک زندگی ما است. روی دیگر این سکهی مکدر، نبود همدیگرپذیری و بردباری اجتماعی و تندمزاجی و خونگرمی، فقدان گذشت و تحمل و نداشتن مهارتهای کنترل و مدیریت منازعه است. خشونت و خشونتگرایی را میتوان از منظر رشتههای مختلف تبیین کرد. خشونت از نظر جامعهشناسی منحیث یک پدیده اجتماعی، دارای متغیّرهای مختلف و متعدد میباشد. فقر مادی و معنوی، بیکاری، اعتیاد، تعدد ازدواج و فرزندآوری بیرویه، جنگهای دوامدار ۴۰ ساله، تاویل و تفسیر خشونتبار از دین و موارد مشابه دیگر را میتوان از مهمترین علل خشونتگرایی در نظر گرفت. اما در کنار این همه، جریان جامعهپذیری و فرایند اجتماعی شدن اطفال و جوانان همراه با خشونت به پیش رفته و ابزارها و عوامل اجتماعی ساختن افراد آکنده از خشونت و خشونتگرایی است. در این نوشتار کوتاه به بررسی چگونگی اجتماعی شدن افراد، عوامل و ابزارهای اجتماعی ساختن و نقش آن در ساختن منش و شخصیت افرادی که برآیند آن خشونتگرایی است، پرداخته میشود. برای وضاحت بحث، اجتماعی شدن و جامعهپذیری را به صورت فشرده از دیدگاه جامعهشناسان معرفی میکنم. منوچهر محسنی معتقد است که: مفهوم اجتماعی شدن (Socialization) بازگوکننده تمامی تجربیاتی است که از طریق آن اعضای جوانان و تازه وارد جامعه، فرهنگ جامعهی خویش را میآموزند و این وقتی است که از دیدگاه جمعی به این مفهوم نگاه میکنیم. اما از دیدگاه فردی، از طریق فرایند اجتماعی شدن انسان آمادهگی رفتاری را در رابطه با زندگی گروهی کسب میکند. به زبان دیگر، اجتماعی شدن، فرآیندی است که انسانها از طریق آن اعتقادها، گرایشها، ارزشها، هنجارها و عادات را از فرهنگ میگیرند. به تعبیر بروس کوئن، اجتماعی شدن فرآیندی است که به انسان، راههای زندگی کردن در جامعه را میآموزد، شخصیت میدهد و ظرفیتهای او را در جهت انجام وظایف فردی و به عنوان عضو جامعه، توسعه میبخشد. در آغاز زندهگی، کودک از دیگران فرا میگیرد که چه رفتارهایی از او انتظار میرود و او باید دارای چه نوع شخصیتی باشد. از نظر جامعهشناسی منش و شخصیت افراد تحت تاثیر روند جامعهپذیری شکل میگیرد. در واقع عوامل و ابزارهایی که در فرایند جامعهپذیری نقش دارند، زیرساختهای ذهنی، سلوک، رفتار و شخصیت افراد را میسازد. جامعهشناسان معمولاً به چهار عامل عمده(خانواده، نهاد آموزش و پرورش «مدرسه، مکتب و دانشگاه»، گروه همسالان و رسانههای جمعی) در اجتماعی کردن افراد تأکید کردهاند. اینک چگونهگی این عوامل شخصیتدهنده را که برآیند آن خشونتگرایی و لذتجویی از خشونت در جامعه افغانستان میباشد، به بحث میگیریم.
۱- خانواده: فرایند اجتماعی شدن کودک از خانواده شروع میشود. دنیای کودک والدین، اعضای خانواده و محیط خانه میباشد، پایهها و تهداب اصلی شخصیت کودک در محیط خانه و با معماری اعضای خانواده گذاشته میشود. در افغانستان معمولاً خانواده از نوع گسترده بوده، ازدواج متعدد و فرزندآوری به شکل بیرویه و بیبرنامه صورت میگیرد. در عین زمان فقر، بیسوادی، بیکاری، اعتیاد، نبود فضاهای مناسب تفریحی و سرگرمی با گرافها و پارامترهای متفاوت در میان اکثریت خانوادهها وجود دارد. در چنین خانوادهها معمولاً شکل تربیت از نوع تنبیهی است و خشونت به اشکال مختلف آن وجود دارد. لتوکوب، فحش و دشنام، فضای رعب و وحشت در میان اعضای چنین خانوادهها کاملاً عادی است. خشونتگرایی، اعمال خشونت و لذتجویی از خشونت، برآیند تربیت اطفال، در چنین خانوادهها است.
۲- مدرسه، مکتب و دانشگاه: در جوامع پیشرفته برعکس جوامع ابتدایی، نهادهای آموزش و پرورش مسوولیت اجتماعی کردن، آموزش و تربیت اطفال را دارد. آموزشگاههای رسمی مسوولیت انتقال دانشها، معارف، هنجارهای اجتماعی و… را به کودکان، نوجوانان و جوانان دارند. در افغانستان علاوه بر خشونت ساختاری نهاد آموزش و پرورش، مواد نصاب درسی، برخورد ملاهای مساجد، معلمان مکاتب و حتا استادان دانشگاهها در خشونتپروری و عقدهمندسازی شاگردان نقش دارد. تقربیاً همه کودکان و نوجوانان دهه ۷۰ هجری به ماقبل آن، خشونت فزیکی و روحی ملاهای منابر و مساجد را تجربه کردهاند، در حالی که یک کودک هفت تا ۱۰ ساله و حتا بالاتر از آن خواندن و نوشتن به زبان مادریشان را نمیدانستند، اما از ساعت هشت صبح تا چهار بعد از ظهر به خواندن ثقیلترین متون فارسی و عربی مجبور میشدند و هر اشتباهی شدیدترین مجازات را درپی داشت. همچنان در مکاتب علاوه بر متون خشونتپرور، رفتار معلمان نیز هتلرگونه است. جدیدترین پژوهش میدانی نشانگر ترویج خشونت در دانشگاهها نیز میباشد. این نشان میدهد که نهاد تعلیم و تربیت نیز در خشونتپروری و خشونتگرایی سهمی ایفا کرده است.
۳- گروه همسالان، گرچه هدف مستقیم گروه همسالان تفریح و سرگرمی است. اما این گونه گروهها تاثیر بس بزرگی را بر شخصیت و فرایند اجتماعی شدن کودک میگذارند. هرچند کشمکش و جنگهای کودکانه ممکن یک امر معمول باشد، ولی آنچه در میان کودکان افغانستانی دیده میشود، معمولاً منحیث جنگجویان ایفای نقش میکنند. بازیهای کودکانه و وسایل و ابزارهای سرگرمی(تفنگهای پلاستیکی) کودکانه مملو از خشونتگرایی و لذتجویی از خشونت است.
۴- رسانههای جمعی، عصر حاضر را عصر ارتباطات و اطلاعات نیز گفتهاند، بدون شک نقش رسانهها در تمام جوامع برای فرهنگسازی، انتقال فرهنگ، فرهنگپذیری و تقویت ارزشها و هنجارهای اجتماعی، بسیار مهم و سازنده است. رسانهها مهمان شب و روز مردماناند که از تاثیرگذاری آنها تا حدود زیادی بیخبر اند. در کشورهای جهان سوم این نقش، فوقالعاده وسیع و عمیق است و بسیاری از اوقات مردمان صرف برخورد با رسانههای جمعی اعم از دیداری، نوشتاری و شنیداری میگردد. رسانهها در افغانستان به رغم رشد کمی، از کیفیت لازم و متناسب با وضعیت جامعه برخوردار نیستند. پخش و نشر فلمها و سریالهای خشونتبار، برگزاری میزگردهای پر از تشنج و برجسته ساختن بیش از حد اخبار خشن و ناامیدکننده، همهوهمه بر ذهن و روان مخاطب تأثیر منفی گذاشته و شخصیت و منش افراد خشن، خشونتپرور و خشونتگرا، شکل میگیرد.
سیدمحمد فیروزی