ارتباط طالبان با القاعده همچنان ادامه می یابد
پس از امضای توافقنامه میان ایالات متحده امریکا و گروه طالبان در ۲۹ فبروری ۲۰۲۰، از میان همه بندهای تعهد شده، مسأله قطع روابط طالبان با شبکه القاعده، موضوع جنجالی و قابل تأمل بوده است. با گذشت بیشتر از یکسال از امضای این توافقنامه، هنوز هم روابط بین این دو گروه پابرجا بوده است و هیچ نشانهای از قطع روابط میان گروه طالبان و شبکه القاعده به چشم نمیآید. به هر حال، در این نبشته تلاش خواهد شد تا نشانههایی از ادامه روابط طالبان با شبکه القاعده برجسته شود.
در همان آغاز گفتوگوهای صلح، گروه طالبان در تلاش بود تا از جایگاه قدرت وارد مذاکرات شود و میکوشید تا روی مبانی فکری و ایدیولوژیک خود قیمتگذاری کند و با این روش، دست بالایی در مذاکرات داشته باشد. بدیهی است که نیروهای پشتپرده (سازمانهای استخباراتی و متفکران شبکه القاعده) آنها را تغذیه اطلاعاتی میکردند و مشوره میدادند. با این تاکتیک، طالبان خواهان به کرسی نشاندن دیدگاه خود بودند و چیزی کمتر از آن نمیخواستند. اما بخش دیگری از مذاکرات، مطالبات حکومت افغانستان و خواستهای امریکاییها از طالبان بود که تبلور آن در موافقتنامه دیده میشود. یکی از موارد جدی در این موافقتنامه، قطع روابط طالبان با شبکه القاعده بود که طالبان تا هنوز برای قطع روابط شان با شبکه موصوف از خود قاطعیت نشان ندادهاند و در ضمن، اطلاعات و شواهد زیادی مبنی بر دوام و تحکیم روابط میان این دو گروه وجود دارد.
پس از آفتابی شدن دوام روابط طالبان با القاعده، دستگاه تبلیغاتی این گروه همواره روابط شان با القاعده را در اعلامیههای رسمی و در نشستهای خود رد میکرد. باید اذعان کرد که طالبان با حفظ و تحکیم روابط شان با القاعده در این وهله زمانی دنبال سه هدف مهم و راهبردی هستند.
نگاه ابزاری طالبان به القاعده
در شرایط کنونی، طالبان جدا از پیوند ایدیولوژیک با القاعده، نگاه ابزاری نسبت به این شبکه دارند. آنها از القاعده به عنوان آخرین کارت بازی استفاده میکنند تا معادله و فرمول مذاکرات را تغییر بدهند. بدون شک، القاعده و شاخ و برگ آنها در افغانستان، منطقه و جهان، هنوز هم تهدید جدی در برابر منافع بعضی کشورها، از جمله ایالات متحده امریکا پنداشته میشود. طالبان با درک این واقعیت تلاش دارند روابط شان با القاعده همچنان ادامه داشته باشد و غیرمستقیم برای امریکاییها این پیام را میدهند که قطع روابط آنها با القاعده قیمت گزاف در پی خواهد داشت. این مطلوبترین روش برای باجگیری از امریکاییها و حکومت افغانستان است.
شکست مذاکرات و نقش القاعده
از آنجایی که طالبان به تنهایی روی جنگ و صلح تصمیم نمیگیرند، آنها به عنوان نیروهای نیابتی و پیشقراولان فاقد دیدگاه، در واقع آجندای مبهم و چندلایه دیگران را وسیله میشوند و روی محتوای آن چانهزنی میکنند تا مطالبات بازیگران اصلی برآورده شود. با این حال، طالبان با شکست مذاکرات صلح نیاز به حامیان مالی و ایدیولوژیک دارند تا ماشین جنگی آنها متوقف نشود و قدرت بسیج افراد تحت امر شان را از دست ندهند. سازمانی که میتواند نقش تعیین کنندهای پس از شکست مذاکرات صلح در بسیج و آرایش نیروهای طالبان داشته باشد، القاعده است. با این حال، طالبان به خوبی میدانند که همکار استراتژیک خود یعنی القاعده را از دست ندهند.
ترس از رقبای منطقهای
براساس اطلاعات موجود، بیشتر از بیست گروه تروریستی با ظرفیتهای سازمانی و خاستگاههای تقریباً مشابه عملاً در منطقه فعال هستند. شبکه القاعده با اکثریت این گروههای تروریستی در تماس بوده و نوع تعامل این سازمان با گروههای تروریستی منطقه براساس نیاز دو طرف تحکیم شده است. شبکه القاعده در سه سطح تاکتیکی، اطلاعاتی و ایدیولوژیکی با گروههای تروریستی منطقه در تعامل است و دو نوع همکاری مالی و آموزشی نیز با این گروهها دارد. طالبان با درک این پیوند چندلایه القاعده با رقبای منطقهای خود، ترس از دست دادن همکاری راهبردی القاعده را دارند و میدانند که هر نوع مقاطعه در این شرایط، ذهن القاعده را به سوی دیگری معطوف خواهد کرد. اسناد و مدارک متعددی نشان میدهد که سازمان القاعده بر علاوه داشتن روابط با گروه طالبان و شبکه حقانی، با گروههای تروریستی پاکستانی «لشکر طیبه، تحریک طالبان پاکستانی، انصار الاسلام، سپاه صحابه، لشکر جنگوی و…» و گروههای تروریستی آسیای میانه «حرکت اسلامی اوزبیکستان و جماعت انصارالله تاجیکستان» روابط نزدیک دارد که هرکدام از این گروهها به عنوان یک پتانسیل منطقهای نزد القاعده مطرح است. این امر دست بلندی برای القاعده میدهد تا برای پیشبرد اهداف تروریستی خود انتخاب متعددی داشته باشد. با این حال، دوام روابط طالبان با القاعده برای این گروه حیاتی پنداشته میشود. از اینرو، طالبان تلاش خواهند کرد تا ارتباط زیرزمینی و معنادار شان محفوظ بماند.
مانیفست تدوین شده القاعده نشان میدهد که سه مولفه «جهاد و مبارزه با کفر، بازیابی هویت گذشته (بازگشت به اسلام راستین) و پاکسازی کشورهای اسلامی از حاکمان فاسد» بازگو کننده تفکر اصلی آنها است. این مولفهها و مبانی ایدیولوژیک شبکه القاعده برمیگردد به تاثیرپذیری آنها از اندیشههای سید قطب و جریان اخوانالمسلمین. باید اذعان کرد که نظام فکری حاکم بر القاعده، ریشه در سلفیگری دارد و میتوان آن را در افکار خوارج، احمد بن حنبل، ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب به خوبی جستوجو کرد. روشن است که سلفیها به سبب ماهیت واپسگرا و گذشتهنگر خود به سمت سنتگرایی پیشمیروند. القاعده همچنان با طرز تفکر مشابه خواهان برقراری نظم اسلامی در جهان است که توسط بنیادگرایان صورت میگیرد؛ جهانی که تحت رهبری یک خلیفه قرار داشته باشد. با چنین تفکری، القاعده در گوشههای دنیا ریشه دوانده و هستههای عملیاتی خود را مستقر ساخته است. پس از اعلام «جنگ برعلیه ترور» و متواری ساختن نیروهای القاعده توسط ائتلاف جهانی به رهبری ایالات متحده امریکا، بعضی از رهبران این شبکه و اعضای آن دوباره به کمک طالبان توانستند در نقاط مختلف افغانستان جابهجا شوند. اطلاعات استخباراتی نشان میدهد که اعضای القاعده در ۱۹ ولایت افغانستان در تبانی با طالبان فعالیتهای تخریبی، آموزشی و اطلاعاتی دارند.
زابل، ارزگان، بدخشان، بلخ، قندهار، کنر، فاریاب، فراه، غزنی، کاپیسا، کابل، جوزجان، هلمند، خوست، لوگر، ننگرهار، تخار، نیمروز و پکتیکا از جمله ولایتهایی اند که اعضای شبکه القاعده زیر چتر طالبان در آن عملاً فعالیت دارند. القاعده ساختار سازمانی نظاممند دارد. شورای مرکزی آنها به مثابه فرماندهی کل نیروها دارای بخشهای نظامی، مالی، مذهبی و تبلیغاتی است. هر بخش توسط افراد وفادار و تذکیه شده رهبری میشود و شورای مرکزی آجندای فعالیت و تحرکاتشان را تدوین میکند. براساس اطلاعات، شمار اعضای گروه القاعده در افغانستان بین ۴۰۰ تا ۶۰۰ تن میرسد که اکثریت آنها شهروندان کشورهای خارجی، مخصوصاً کشورهای عربی، پاکستان، بنگلهدیش، برما، مالدیف، اوزبیکستان، قرغیزستان، چچین و ترکیه هستند.
فواد حسین، روزنامهنگار اردنی که مدتی همبند ابومصعب الزرقاوی در زندان بود، در خلال نگارش کتاب خود «الزرقاوی؛ نسل دوم القاعده»، کوشیده است با بسیاری از رهبران این شبکه ارتباط برقرار کند. وی مینویسد: «من با طیفی از اعضای القاعده با عقاید مختلف مصاحبه کردم تا تصوری از چگونهگی تحول جنگ بین تروریستها و واشنگتن را به دست بیاورم». او نیز یادآور شده است که شبکه القاعده امیدوار است، در هفت مرحله جداگانه نظم ایدهآل خود را در جهان براساس خلافت اسلامی حاکم بسازد. آنها مراحل هفتگانه را چنین دستهبندی کردهاند:
مرحله بیدارسازی بین سالهای ۲۰۰۰ الی ۲۰۰۳، مرحله گشودن چشمها؛ تبدیل ساختن عراق به پایگاه اصلی القاعده در جهان بین سالهای ۲۰۰۳ الی ۲۰۰۶، مرحله برپا خاستن؛ تمرکز بالای سوریه و تصمیم حمله بالای ترکیه و اسراییل بین سالهای ۲۰۰۷ الی ۲۰۱۰، مرحله فروپاشی حکومتهای عربی بین سالهای ۲۰۱۰ الی ۲۰۱۳، مرحله اعلام خلافت اسلامی بین سالهای ۲۰۱۳ الی ۲۰۱۶ و مرحله رویارویی مطلق؛ رویارویی سپاه اسلام بین معتقدان و بیاعتقادان که در سال ۲۰۱۶ پیشبینی شده بود. در نهایت، مرحله هفتم، پیروزی قطعی توصیف شده است. وی میافزاید که از نظر تروریستها، به علت آنکه بقیه جهان توسط ۱٫۵ میلیارد مسلمان درهم کوبیده خواهد شد، خلافت بدون شک به پیروزی خواهد رسید. این مرحله باید تا سال ۲۰۲۰ به پایان برسد و جنگ نباید بیش از دو سال به طول انجامد.
آنچه که حسین روایت میکند، به وضوح نشان میدهد که رهبران القاعده به اصول راهبردی خود دست نیافتهاند و هنوز در مرحله چهارم و پنجم که خشونت و مقاومت سختگیرانه را نشان میدهد، گیرماندهاند. با این حال در تلاش و تکاپو هستند تا ریشههایشان الی تکمیل شدن مرحله هفتم نخشکند. از همینرو، در جهان عرب با جبهه النصره، در سوریه با انصار الشریعه، در یمن با جنبش الشباب و در افغانستان با گروه طالبان و سایر گروههای تروریستی در تماساند تا به خواستهای استراتژیکشان که همانا سه مولفه اصلی تفکر و تکمیل مراحل هفتگانه است، برسند. بنابراین، القاعده به خاطر بقای خود در منطقه برای فعلاً شریک خوبتر از طالبان سراغ ندارند و همسویی این دو گروه ظاهراً برای هردویشان سودآور است.
نشانههایی از همسویی و روابط طالبان با القاعده
ریاست عمومی امنیت ملی افغانستان ادعا میکند که در جریان بیشتر از یکسال، یعنی پس از امضای توافقنامه دوحه میان ایالات متحده امریکا و گروه طالبان، چهار تن از اعضای رهبری شبکه القاعده توسط عملیات نیروهای ویژه ریاست عمومی امنیت ملی کشته شدهاند. براساس اعلامیههای رسمی این نهاد، هر چهار فرد مهم شبکه مذکور در مناطق مربوط به گروه طالبان زیست داشته و تحت حمایت آنها فعالیتهای خود را پیش میبردهاند.
بریدهای از اعلامیه رسمی ریاست عمومی امنیت، ۳ ثور ۱۳۹۹: «منیب فرزند سردار خان ولدیت حیات خان، باشنده اصلی پاکستان، عضو شورای مرکزی شاخه خراسان داعش، قاضی و مسوول هماهنگی و ارتباطات میان شاخه خراسان داعش و گروههای تروریستی مثل لشکر طیبه، شبکه حقانی، سپاه صحابه و جمعیت العلمای اسلام؛ این مسوول بلندپایه داعش شاخه خراسان در جریان تحقیق در مورد چگونهگی تبانی و تشریک مساعی میان شاخه خراسان داعش و گروههای تروریستی صحبت کرده است. نامبرده قبل از اینکه با گروه داعش بپیوندد، جزو افراد کلیدی گروه تروریستی القاعده بوده است».
اعلامیه ریاست عمومی امنیت ملی، ۴ عقرب ۱۳۹۹: «حسام عبدالرووف، مشهور به ابومحسن المصری، یکی از رهبران ارشد القاعده در جریان یک عملیات نیروهای قطعات خاص ریاست عمومی امنیت ملی در ولسوالی اندر ولایت غزنی به هلاکت رسید. نامبرده تا سال ۲۰۱۵ میلادی مسوولیت تبلیغاتی و مطبوعاتی را برای شبکه القاعده بر عهده داشت. حسام عبدالرووف با طالبان و شبکه حقانی رابطه نزدیک برقرار کرده بود و جنگجویان این گروه را حمایت مالی و لوژستیکی میکرد. او سالهای متمادی زیر چتر طالبان در آن طرف خط دیورند و یا در داخل خاک افغانستان به طور پنهان زندهگی میکرد. در این عملیات، یکی از قوماندانهای طالبان و از همکاران نزدیک حسام عبدالرووف، به نام عبدالرحیم بازداشت شده است».
اعلامیه ریاست عمومی امنیت ملی، ۲۰ عقرب ۱۳۹۹: «نیروهای قطعات خاص ریاست عمومی امنیت ملی براساس معلومات دقیق و در جریان یک عملیات هدفمند، اسامی محمد حنیف فرزند محمد انور به اسم مستعار عبدالله، یکی از رهبران القاعده برای شبهقاره هند را از بین بردهاند. اسامی حنیف باشنده اصلی شهر کراچی پاکستان میباشد که در جریان عملیات از قبل پلان شده در ولسوالی بکواه ولایت فراه توسط نیروهای قطعات خاص امنیت ملی کشته شد. نامبرده در ابتدا عضویت گروه تروریستی طالبان را داشته و بعد از سال ۲۰۱۰ عضویت شبکه تروریستی القاعده را نیز کسب کرده بود».
اعلامیه ریاست عمومی امنیت ملی، ۱۰ حمل ۱۴۰۰: «نیروهای قطعات خاص ریاست عمومی امنیت ملی در عملیات هدفمند یک عضو برجسته شبکه القاعده و یک فرمانده طالبان را در ولسوالی گیان ولایت پکتیکا به هلاکت رساندند. دولتبیگ تاجیکی مشهور به ابومحمد التاجیکی، عضو برجسته شبکه القاعده در شبهقاره هند و حضرت علی مشهور به حمزه، مهاجر باشنده اصلی وزیرستان، فرمانده گروه تروریستی طالبان، از پلانگذاران اصلی حملات مشترک، پیچیده، خونین و بزرگ طالبان و القاعده بودهاند. این افراد، اشخاص ارتباطی میان شبکه القاعده و گروه تروریستی طالبان بوده و مسوولیت تجهیز و تمویل گروه تروریستی طالبان را پیش میبردند».
همانطوری که موضوع صلح و جنگ در افغانستان تصمیم محض داخلی نیست، هر نوع پیشرفت در مذاکرات صلح و چالش سد راه این پروسه، پیامدهای منطقهای و جهانی دارد. حکومت افغانستان و همکاران بینالملیاش انتظار داشتند تا توافقنامه دوحه نقشه راه برای رسیدن به صلح پایدار گردد و منجر به قطع جنگ شود؛ اما عدم پابندی طالبان به مفاد این توافقنامه، بازی را پیچیده ساخته است و مقامات حکومت افغانستان و کشورهای دخیل در پروسه صلح افغانستان، در این مورد واکنشهایی داشتهاند.
امرالله صالح، معاون نخست ریاست جمهوری در ۲۸ دلو ۱۳۹۹ در قندهار گفته بود که تعهدی را که طالبان کرده بودند و گفته بودند که به ما وقت بدهید که ۲۰ گروه تروریستی دیگر را از افغانستان بیرون کنیم، یکی آن را هم عملی نکردند. وی گفت: «شما شاهد هستید که سومین رهبر القاعده دو ماه پیش در غزنی پیدا شد و این یعنی که طالبان به تعهدشان پابند نیستند».
احمد ضیا سراج، رییس عمومی امنیت ملی افغانستان در ۳۰ دلو ۱۳۹۹ در کابل گفت که حضور فعال القاعده در کشورغیرقابل انکار است. او افزود: «حدود سه صد جنگجوی این گروه در افغانستان با طالبان همکاری گسترده و استراتژیک دارند. هماکنون شش تا ده هزار جنگجوی خارجی، از جمله جنگجویان جنبش اسلامی اوزبیکستان، جنبش اسلامی تاجیکستان و جنگجویان ترکستان شرقی چین حضور دارند که هدف نهاییشان کشاندن دامنه جنگ به کشورهای آسیای میانه و ترکستان شرقی است».
در بخشی از گزارش وزارت دفاع امریکا به کنگره در ۱۱ سرطان ۱۳۹۹ آمده است که گروه طالبان به ادامه همکاری با شاخه القاعده در شبهقاره هند متهم است. با وجود پیشرفتهای اخیر در روند صلح، شاخه القاعده در شبهقاره هند روابط نزدیک با طالبان در افغانستان دارد که احتمالاً برای محافظت و آموزش باشد و به طور مرتب با اعضای رده پایین طالبان برای تضعیف دولت افغانستان همکاری میکند.
گروه تحلیل و نظارت بر تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل (UN Security Council Sanction Analysis and Monitoring Group) در ۱۵ دلو ۱۳۹۹ در بخشی از گزارش چنین گفته است: «روابط طالبان با القاعده، داعش و برخی از گروههای تروریستی دیگر هنوز پابرجا و محکم است. کشته شدن چندین فرمانده القاعده، از جمله حسام عبدالرووف معروف به ابومحسن المصری در مناطق تحت کنترل طالبان، گواه این مدعا است.»
بازرس ویژه ایالات متحده (US Special Inspector General) در ۲۰ حوت ۱۳۹۹ در بخشی از گزارش سیگار آورده است: «افغانستان هنوز هم با تهدید گروههای افراطی روبهرو است. گروه طالبان الی اکنون تاکتیکها و اهداف خود را تغییر نداده و سطح خشونتها هنوز هم در افغانستان بالا است. یافتههای ما نشان میدهد که در کنار طالبان گروههای تروریستی مثل داعش و القاعده هنوز هم در افغانستان حضور دارند».
رییس کمیته روابط خارجی مجلس سنای امریکا (Senator Robert Menendez) در ۱۹ حوت ۱۳۹۹، در صحبت با خبرنگاران در پیوند به عدم پابندی طالبان به تعهدات آنها گفت: «ما راجع به صلح افغانستان نگرانی داریم. قطع رابطه با گروههای دهشتافگن، کاهش خشونت و پیوستن به مذاکرات صلح بینالافغانی از تعهدات اساسی طالبان در توافقنامه آن گروه با ایالات متحده امریکا در دوحه بود. اما آنگونه که دیده میشود، خشونت طالبان کاهش نیافته و مذاکرات آنها با حکومت افغانستان نتیجه ملموس نداشته است و به استناد گزارش وزارت دفاع ایالات متحده، روابط طالبان با القاعده نیز قطع نگردیده است».
دبیرکل ناتو (NATO Secretary General Jens Stoltenberg) در ۹ دلو ۱۳۹۹ گفت: «طالبان هنوز هم با گروههای تروریستی در افغانستان در تماساند و این گروه روابط شان را با سازمان القاعده قطع نکرده است.»
پس از کشته شدن عمر عاصم، مسوول القاعده در جنوبشرق آسیا، مسأله «امنیت خودی» به عنوان جدیترین اصل از سوی شورای مرکزی این شبکه، همهگانی و برای همه اعضای سازمان گوشزد شد تا حین استفاده از تکنولوژی و رسانههای اجتماعی از احتیاط کار بگیرند. اطلاعات حاکی از آن است که اعضای شبکه القاعده بیشتر از واتساپ و سیگنال استفاده میکنند و اجازه ندارند در رسانههای اجتماعی فعال باشند. همچنان یافتههای استخباراتی نشان میدهد که اعضای شبکه القاعده به تناسب اعضای گروه طالبان و داعش کمتر در رسانههای اجتماعی فعالاند؛ چون مسأله «امنیت خودی» براساس دستور شورای مرکزی باید مدنظر گرفته شود. اما اعضای این شبکه با نامهای مستعار در ۳۴ گروپ مربوط به طالبان و داعش حضور فعال دارند. با این حال، گفته میتوانیم که اعضای شبکه القاعده در جریان تمام تصمیمگیریهای گروه طالبان و داعش قرار دارند.
نتیجهگیری
به نظر میرسد که طالبان به این سادهگی آماده نمیشوند تا روابط شان را با القاعده قطع کنند. آنها هنوز اعضای القاعده را جهادگران واقعی میدانند و خود را در برابر آنها وامدار حس میکنند. حتا اگر اعضای دفتر سیاسی طالبان و هیأت مذاکره کننده آنها بنابر فشار کشورها و نهادهای بینالمللی مقاطعه را اعلام کنند، واقعیت اراضی چیز دیگری خواهد بود. جنگجویان طالب پس از دو دهه همراهی از وضعیت قراردادی و تعاملی در روابط شان با القاعده عبور کردهاند و حالا پیوند عاطفی میان آنها شکل گرفته است. این احساس عاطفی رابطه را مستحکم، معنادار و ماندگار میسازد. از منظر دیگر، طالبان هنوز با دلگرمی تمام وارد مذاکرات نشدهاند و باور ندارند که مذاکرات نتیجهبخش تمام شود. بنابراین، از دست دادن همکار قدیمی و ایدیولوژیک «القاعده» برای آنها هزینه بالایی در پی خواهد داشت.
هشت صبح