آینده تاریک زنان و دختران افغان: مدینه نمی داند تا آمدن بهار زنده خواهد بود!
آینده تاریک زنان و دختران افغان از هر دردی در دنیا سنگین تر و طاقت فرسا تر است. زنان و دختران توانمندی که اکنون پشت کلکین ها و دروازه های بسته حسرت به دل به بیرون می نگرند و روزهای شاد گذشته را همچون یک خواب مرور می کنند، روزهایی که به سر کار می رفتند، برای پیشرفت کشورشان برنامه ها داشتند و به اتفاق دوستانشان تلاش می کردند.
«مدینه» یکی از این دختران است. او شغل رویایی اش را در ذهن می پروراند: مدینه یک ژورنالیست بود و معاشش به سختی کفاف زندگی فامیلش در افغانستان را می داد، اما خوشحال بود چون بالاخره یک شغل داشت و می توانست پول به دست بیاورد.
با تسلط دوباره طالبان اما تمام آرزوهای مدینه نقش بر آب شد. وی حالا مانند هزاران و میلیون ها دختر و زن افغان دیگر نمی تواند به سر کار برود و فامیلش منبع درآمد خود را از دست داده است. همپای اقتصاد افغانستان که در حال فروپاشی ست و براساس آمار سازمان ملل نصف جمعیت افغانستان در زمستان پیشرو به غذا دسترسی نخواهند داشت، مدینه نیز در صف مرگبار فقر و تنگدستی انگار به استقبال مرگ می رود.
مدینه پشت کلکین ها و دروازه های بسته گیر مانده است و با عصبانیت به این فکر است که چگونه اجاره خانه را پرداخت کند و در زمستان چوب و زغال برای گرم کردن خانه اش فراهم نماید.
او نمی داند تا آمدن بهار زنده خواهد ماند!
مدینه(نام مستعار برای پنهان نگه داشتن هویت) می گوید یک آینده تاریک در پیشرو دارد.
درست چند ماه پیش مدینه این زن جوان برای یک رادیو که از سوی امریکایی ها تمویل می شد کار می کرد. آرزو داشت روزی نطاق خبر در تلویزیون شود و احتمالا در آینده وارد سیاست گردد.
حالا اما رادیو بسته شده است و دنبال یک شغل تازه گشتن غیر ممکن است و جز برخی سکتورها مانند سکتور صحت و آموزش در دیگر بخش ها زنان حق کار ندارند. از زمان تسلط دوباره طالبان تاکنون زنان کمی موفق به یافتن شغل یا بازگشت به وظایف قبلی شان شده اند.
سال گذشته و در دولت پیشین بیش از بیست و هفت درصد خدمتکاران زن بودند. اکنون طالبان از آنها خواسته اند تا اطلاع ثانوی در خانه بمانند.
بسیاری از فامیل ها بخش اعظم درآمد خود را از دست داده اند و افغانستان به سوی یکی از وحشتناک ترین بحران های انسانی به پیش می رود.
در زمستان پیشرو پیش بینی می شود بیش از بیست و دو میلیون افغان امنیت غذایی نداشته باشند و براساس آمار سازمان ملل در کنار مشکلات ناشی از تسلط دوباره طالبان، خشکسالی ناشی از تغییرات آب و هوایی نیز افغانستان را به شدت تهدید می کند.
مدینه که با والدین خود زندگی می کند بزرگترین دختر این خانواده هشت نفری ست: او سه خواهر و دو برادر دارد. پدرش که یک کارگر ساده است روی آموزش مدینه قمار زد که البته تا رسیدن طالبان به کابل به نظر می رسید شرط بندی خوبی کرده بود.
فامیل روی معاش دو نفر زندگی می کرد: یکی معاش مدینه و دیگری درآمد پدر کارگر!
مدینه می گوید من اجاره بهای خانه را می دادم زمانیکه شغل داشتم و از پس مخارج خانواده بر می آمدم.
اکنون اما خانواده مجبور است مواد غذایی مثل برنج و آرد را به صورت نسیه بخرند اما در زمستان که هم اکنون سردی اش خود را نشان داده فامیل پولی برای خرید زغال و چوب جهت گرم کردن خانه ندارد.
مدینه می گوید خیلی برایش سخت است که این سختی ها را می بیند!
در زندان
ربیعه(اسم مستعار) نیز در وزارت معادن و پطرولیوم کار می کرد. روز پانزده آگوست ساعت ده صبح مجبور شد دفتر کارش را با آه و ناله ترک کند چون طالبان به کابل رسیده بودند.
همکاران مردش توانستند به وظیفه بازگردند اما او نتوانست.
ربیعه بیست و پنج ساله می گوید:«احساس می کنم در خانه زندانی شده ام.» وی همراه برادر و خواهرش که هر دو معلم هستند زندگی می کند. برادر و خواهرش کار می کنند اما ماه هاست که معاش نگرفته اند. خانواده وی هشت عضو دارد و مطمئنا پس انداز خانواده آنقدر نیست که خیلی دوام بیاورد.
ربیعه می گوید:« دو یا سه ماه؟ نمی دانم ما پول برای گرم نگه داشتن خانه نیاز خواهیم داشت!»
وی می افزاید از جامعه جهانی می خواهد فشار لازم بر طالبان را وارد کند تا به زنان اجازه کار دهند چون در بسیاری موارد زنان نان آور خانه هایشان هستند.
بسیار خجالت زده
لیلا(نام مستعار) نیز تنها نان آور خانه است. قبلا او در خانه های مردم پاک کاری می کرد. اما با تسلط طالبان خانواده های متمول از افغانستان فرار کردند.
وی اکنون در یکی از بازارهای کابل گدایی می کند و به عنوان یک زن تنها در میان مردان مجبور است برقع بپوشد تا بتواند تا حدودی شخصیت و وقارش را حفظ کند.
مجبور است از شش طفلش محافظت و مخارج شان را پرداخت کند. شوهرش نیست گفته می شود مرده است یا شاید هم با زن دیگری ازدواج کرده و آنها را ترک کرده است.
لیلا می گوید فرزندانش در خانه است و نمی دانند او گدایی می کند! برای سیر کردن شکم آنها وی مجبور است گدایی کند.
لیلا می گوید:« در خانه حتی یک لیوان آرد هم نداریم! خیلی خجالت می کشم، این اولین بار در زندگی ام است که گدایی می کنم!»
وقتی از او پرسیده می شود از طریق گدایی آیا می تواند مخارج فامیلش را تامین کند زیر گریه می زند.
او می گوید خیلی غمگین است و هرگز چنین مشکلات فراوانی که طی این دو هفته دیده است را در کل زندگی اش ندیده است.
مدینه می گوید هر روز گریه می کند، به سختی بیرون می رود و بی نهایت از طالبان می ترسد. تنها سرگرمی او انجام کارهای خانه و مطالعه است.
وی می گوید:« با دوستانم در مورد وضعیتم صحبت نمی کنم، این کار بی فایده است چون همه ما وضعیت مشابهی داریم.»
ربیعه نیز می گوید به شدت افسرده شده است، وضعیت روحی و روانی خوبی ندارد اما تلاش می کند نزد خانواده خود را شجاع نشان دهد. خانواده ربیعه به او می گوید تنها او نیست که در این مشکلات افتاده است.
منبع: چاپان تایمز
مترجم: حفیظ الله رجبی