همگرایی روسیه و چین در برابر یکجانبه گرایی امریکا
مسأله ائتلاف چین و روسیه در برابر هژمونی آمریکا، از چالشهای اصلی ایالات متحده در سالهای اخیر بوده است. نکتهای که عمده توجه و تمرکز نخبگان تصمیمساز در آمریکا را به خود مشغول داشته است. روند روبهرشد همراهی این دو دولت علیه امریکا در دوران ترامپ به واسطه سیاست «اول آمریکا»ی این دولت، تسریع یافت. با این حال دولت بایدن قصد دارد اولاً با تنظیم دوباره روابط آمریکا و متحدانش جبهه متحدی در برابر این دو قدرت ضدهژمون غرب، شکل دهد و ثانیاً با روشهای مختلف درصدد شکاف و اختلاف در این ائتلاف برآید. فروپاشی شوروی، تصور شکلگیری جهان تکقطبی به محوریت آمریکا را ایجاد کرد.
بازسازی روسیه از خاکستر شوروی، به زمان زیادی نیاز داشت. چین نیز که در مسیر رشد اقتصادی قرار گرفته بود، برای تداوم مسیر نیازمند ثبات بود. هژمونی غرب بر فضای روابط بینالملل پس از جنگ سرد، بهتدریج چین و روسیه را به یکدیگر نزدیک کرد. ابتدای دهه ۱۹۹۰ بر حل مشکلات مرزی همت گماشتند. در میانه این دهه، روابط تجاری سرعت گرفت و مبادله تسلیحاتی از مبدأ روسیه به مقصد چین نیز آغاز شد. تشکیل سازمان همکاری شانگهای در ۱۹۹۶ نقطه عطف مهمی در همکاریهای چندجانبه با محوریت این دو دولت بود که سطح روابط را به استراتژیک ارتقا داد. استقرار پوتین در کرملین به رشد روابط دوجانبه سرعت بخشید. چنانچه حجم تجارت دوجانبه از ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۹، بیش از ۶ برابر شد. همکاریهای مهم در حوزه انتقال نفت و گاز از روسیه به چین، بُعد دیگری از روابط مؤثر دو کشور طی دهه ۲۰۰۰ بوده است. بهمرور و با توسعه توان اقتصادی چین و قدرت نظامی روسیه، فضا برای رویکرد توسعهطلبانه در سیاست خارجی این دو کشور بیشازپیش فراهم شد.چین از روابط با مسکو برای تکمیل خلأهای نظامیاش استفاده میکند تا علناً موقعیت نظامی آمریکا در حوزههای ژئوپلتیک شرق آسیا را به چالش بکشد. همکاری چین و روسیه به عنوان دو قدرت مهم غیرغربی در سطح جهانی، تبعات جدی برای هژمونی جبهه لیبرالدموکراسی با محوریت آمریکا در ابعاد سخت، نیمهسخت و نرم دارد و توسعه نفوذ جهانی ایالات متحده را به خطر میاندازد.
این مسأله در نظرات بسیاری از اندیشمندان آمریکایی طی سالهای اخیر منعکس شده است. برژینسکی بیان داشته که مرکز ثقل سیاسی و اقتصادی جهان در حال حرکت از اقیانوس اطلس به اقیانوس آرام است. فرید زکریا در «جهان پساآمریکایی» از جابجایی قدرت به سوی قدرتهای نوظهور اقتصادی سخن میگوید. هانتینگتون معتقد است دوران جهان تکقطبی به سر آمده و میرشایمر نبرد میان چین و آمریکا را گریزناپذیر توصیف کرده است. مهمترین چالشهای این همافزایی برای آمریکای امروز را در سه محور نظامی(سخت)، اقتصادی(نیمهسخت) و الگوی حکمرانی(نرم) میتوان برشمرد.در حوزه نطامی، روسیه در حال حاضر سیستمهای تسلیحاتی پیشرفتهای با قابلیت دفاع هوایی، ضدکشتی و زیردریایی برای تقویت ارتش جمهوری خلق چین ارائه میکند تا ایالات متحده را از حیاط خانه خود دور نگه دارد. این دو همچنین در حال افزایش همکاریهای فناوری هستند که در نهایت میتواند به آنها اجازه دهد سریعتر از آمریکا نوآوریهای نظامی و امنیتی را به دست آورند. زیرا از یکسو بودجه دفاعی آمریکا به دلایل بحرانهای اقتصادی تحت فشار قرار دارد و اختلافنظرها پیرامون دو حزب دموکرات و جمهوریخواه بر سر این مسأله در کنگره خودنمایی کرده و از سوی دیگر سیاستهای مداخلهجویانهاش در عراق، افغانستان و سوریه نیز با ناکامی مواجه شده است. اولویتبندی تیم سیاست خارجی بایدن بر دیپلماسی به جای ابزارهای سخت، نشان از همین محدودیتها دارد و این فضا را برای توسعهطلبیهای چالشبرانگیز چین و روسیه فراهمتر میکند.در حوزه اقتصادی، همکاریهای پکن و مسکو، اهرمهای اقتصادی سیاست خارجی آمریکا مانند تحریم، کنترل صادرات یا هژمونی در نهادهای بینالمللی اقتصادی مانند سازمان تجارت جهانی را با معضل روبرو خواهد ساخت.
این همکاری اگر به شبکهای از کشورهای تحت هجمه آمریکا وصل شود، میتواند حصاری در برابر ابزارهای اجبارآمیز اقتصادی بسازد که مداخلهجوییهای ایالات متحده را مانع شود. برای مثال توافقهای دو یا چندجانبه استفاده از ارزهای بومی و تقویت روابط بینبانکی چین و روسیه، از مهمترین اقدامهایی است که در صورت توسعه به دولتهای غیرغربی، هژمونی اقتصادی دالر را خدشهدار خواهد ساخت. این مسأله اکنون که دولت بایدن با تبعات اقتصادی کرونا دستبهگریبان است و از سوی دیگر چشمانداز رشد اقتصادی و اشتغال در ایالات متحده مبهم مینماید، بیشازپیش رخ خواهد نمود. بهویژه که چین با مهار کرونا توانسته موقعیت برتری برای گسترش نفوذ خود بیابد.در حوزه الگوی حکمرانی، همسویی روسیه و چین خطرات قابل توجهی برای ارزشهای آمریکایی دارد. تقویت دولتها و رهبران غیرلیبرال در حوزههای پیرامونیشان مانند حمایت روسیه از بلاروس و یا چین از کوریای شمالی در کنار حمایتها از یکدیگر در برابر ادعاهای حقوقبشری غرب در مجامع جهانی، از نمونههای این امر است.
دولت بایدن که اولویت بیشتری به مسائل حقوقبشری و ارزشهای دموکراتیک میدهد، با این بحران روبروست که روایتی از الگوی حکمرانی مقتدر و تمرکزگرا از سوی این دو دولت بهخصوص درباره غلبه بر کرونا منتشر شود که ارزشمندی الگوی لیبرالدموکراسی را با چالش روبرو سازد. چالشی که بخشی از آن را نیز به دلیل بیتوجهی ترامپ به این ارزشها در دوران حکمرانیاش از جمله قتل جرجفلوید توسط پلیس آمریکا و تشنجها و آشوبهای پس از انتخابات، به ارث برده است. همچنین چین در جریان مقابله با اعتراضهای اخیر در هنککنگ و روسیه در مقابله با حامیان ناوالنی، دغدغه مشترکی در برابر اظهارات و مواضع مداخلهجویانه آمریکاییها دارند.
دکتر عبدالطیف نظری