طالبان در میدان صلح، با امریکا، حکومت افغانستان و کشورهای منطقه بازی میکنند!
در این روزها که تنور پروسه صلح افغانستان گرم شده گفتمان غالب روی موضوعاتی چون «سازوکار حکومت افغانستان در مورد صلح، خواستهای امریکا در پروسه صلح و موضع اپوزیسیون حکومت در قبال صلح» تمرکز یافته و در این میان کمتر به صلح از دیدگاه طالبان پرداختهشدهاست.
این درحالیست که خواست، اهداف، روش مذاکره و سازوکارهای سیاسی-نظامی طالبان در مذاکرات صلح از اهمیت خاصی برخوردار است، اینکه طالبان از صلح چه میخواهند؛ آیا صلح برای طالبان یک هدف است یا این گروه با استفاده ابزاری از صلح به دنبال اهداف سیاسی و نظامی دیگر میباشند؟
طالبان در میدان صلح، بازی سهگانهای را دنبال میکنند: « بازی با امریکا، بازی با منطقه و بازی با حکومت و سیاسیون افغان.»
روایت طالبان در بازی با امریکا و متحدانش با روایت طالبان در بازی با منطقه و حکومت افغانستان تفاوتهای فاحشی دارد. طالبان به امریکا و متحدانش اطمینان میدهند که دیگر با القاعده و دیگر گروهکهای تروریستی همپیمان نیستند و تنها یک جنبش داخلی با اجندای داخلیاند و هیچ وقت نخواهند گذاشت که تحت حاکمیتشان تهدیدی از خاک افغانستان متوجه امریکا و متحدان امریکا شود. روایتشان به کشورهای منطقه این است که طالبان تهدیدی برای کشورهای منطقه به حساب نمیآید؛ طالبان گروههای تروریستی که امنیت کشورهای منطقه را تهدید میکنند، را در افغانستان جای نمیدهند.
طالبان در تلاشند به کشورهای منطقه بقبولانند که در همکاری با آنها، امریکا و نیروهای ناتو را که تهدیدی بالقوه برای پاکستان، ایران، چین، روسیه و آسیای مرکزی است را از خاک افغانستان بیرون خواهند راند.
طالبان در نشستهای صلح با حکومت افغانستان و جریانهای سیاسی در این کشور سیاست «تفرقه بیانداز و حکومت کن» را دنبال میکنند. طالبان از مذاکرات «دولتمحور» میهراسند و روی همین محاسبه است که میخواهند از انتخابات ریاست جمهوری به عنوان یک بهانه استفاده کنند و حکومت افغانستان را تا سطح یک گروه سیاسی که نمیتواند از کلیت نظام به خاطر انتخابات و کاندیداتوری رییس جمهور غنی نمایندگی کند تقلیل جایگاه دهند. این منطق اشتباه و خلط نمودن نظام با کاروزار انتخاباتی است. از سوی دیگر حکومت افغانستان هم به دلیل نداشتن یک تیم سیاسی قوی نتوانسته از خود درایت، کفایت و فراست سیاسی نشان دهد تا بتواند تمامی طرفهای سیاسی افغانستان را دور خود جمع کند و با رویکرد دولت-محور بودن صلح با طالبان مذاکره کند.
با تمام این ترفندها طالبان یک استراتژی پیچیده سیاسی- نظامی سه لایهای را دنبال میکنند: در قدم اول طالبان به دنبال کسب مشروعیت سیاسی ملی و بینالمللی هستند. باورشان این است که با دنبال نمودن بازی صلح، میتوانند خودشان را به عنوان یک حکومت بدیل با مشروعیت ملی، منطقهای و بینالمللی برای جهانیان معرفی کنند. این به معنای بدل شدن خشونت در میدانهای جنگ به مشروعیت در میز مذاکرات صلح میباشد.
در قدم دوم طالبان به دنبال مذاکرات با ایالات متحده امریکا برای سه خواست عمده (دریافات تقسیم اوقات زمانبندی شده برای خروج نیروهای امریکایی، رهایی زندانیان طالب و کسب مشروعیت بینالمللی) است و در قدم سوم طالبان کنار زدن و به حاشیه کشانیدن حکومت افغانستان و تقلیل آن به یک گروه سیاسی میباشد. بناً طالبان بازی صلح را تکمیلکننده میدان جنگ میدانند و از آن به خاطر مشروعیتزدایی حکومت افغانستان، کسب شناخت بینالمللی و ارایه بدیل استفاده میکنند.
صلح برای طالبان یک تاکتیک سیاسی بوده و استراتژی نیست. صلح ابزار است و نه هدف و از این ابزار برای تداوم استراتژی جنگی خویش استفاده میکنند. تا کنون هیچ اراده جدی از جانب طالبان برای صلحخواهی دیده نشده است، آنچه مسلم و قابل لمس بوده تشدید جنگ در میادین جنگی است. روایتهای طالبان را میتوان از چهار منبع: حسابهای شبکههای اجتماعی مرتبط به طالبان، سخنان و موقفگیریهای اراکین پیشین طالبان در داخل و بیرون افغانستان، متحدان منطقهای طالبان و سیاسیون نزدیک به طالبان به دست آورد وقتی که اینها را کنار هم میگذاریم، به وضوح دیده میشود که طالبان تا هنوز بر این باورند که میتوانند جنگ جاری در افغانستان را از طریق خشونت به پیش ببرند و امریکاییها هم دیر و یا زود از جنگ افغانستان خسته شده افغانستان را ترک خواهند کرد. در چنین وضعیتی طالبان جنگ را شدت بخشیده و صبر سیاسی برای کسب مشروعیت ملی و بینالمللی و ارائه حکومت بدیل را در پیش گرفتهاند.
منطق طالبان و حامیان منطقهایشان روی سه شاخص اساسی جنگمحور « انارشی و نفاق سیاسی در تیاتر سیاسی کابل، خستهسازی مفرط امریکا از جنگ افغانستان و تشدید رقابتهای منطقهای برای خروج امریکا از منطقه، مخصوصاً در محوریت ایران و روسیه» استوار است.
اما چیزی که طالبان از آن غافلاند گروههای مختلف سیاسی- نظامی جهادی و غیرجهادی افغان است که تا هنوز نجنگیدهاند. این گروهها تا حال جزئی از حکومت بودهاند و در صورت شکست و فروپاشی نظام دوباره مسلح گردیده و به جنگ خواهند پرداخت. از جانب دیگر نسل جدید پسایازدهم سپتامبر است که فعلاً به یک کتله عظیم بدل شده و در صورت اجبار میتوانند به یک نیروی نظامی بزرگ در برابر طالبان به خاطر دفاع و حفاظت از آزادیهایشان قرار بگیرند. این گروه ظرفیت بالقوه نظامی دارد و میتواند به یک نیروی قوی نظامی – سیاسی تبدیل شوند.
پس هدف طالبان از نشستهای مختلف صلح در نشستهای مختلف کسب مشروعیت، قباحتزدایی از خود و ارایه یک حکومت بدیل بوده و هیچ ارادهای برای ختم خشونتها و کاهش جنگ ندارند. محاسبه رهبری سیاسی – نظامی طالبان و مشاوران خارجیشان این است که پروسهی صلح را میتواند طولانی ساخته و حوصله امریکا و متحدانش به شمول ناتو را بیازمایند و در نهایت بازی صلح را به نفع جنگ تمام کنند و با تمامیتخواهی این جنگ را در میدان سیاست و جنگ برنده شوند.
پس با این حساب طالبان اهداف جنگی را در زیر چتر صلح دنبال میکنند و منطقشان این است که با به درازا کشانیدن مذاکرات صلح و شدت بخشیدن فشار ماشین جنگیشان در جبهات جنگ امتیازات بیشتری را سر میز مذاکره به دست آورده و بالاخره امریکا و متحدانشان را مجبور به خروج اجباری از افغانستان خواهند کرد.
با این روش و استراتژی، مذاکره طالبان بر این فرض استوار است که زلمی خلیلزاد، نماینده خاص وزارت خارجه امریکا برای صلح افغانستان، تحت فشار زمانی کار میکند و اگر نتواند در مدت زمان معین نتایج ملموسی را به اداره ترامپ پیشکش کند، مجبور به کنارهگیری شده و در این صورت کسانی به جای زلمی خلیلزاد مأموریت حل مشکل افغانستان را برعهده خواهند گرفت که بحث خروج نیروهای خارجی از افغانستان را جدیتر مطرح خواهند کرد و در نهایت امریکا مجبور خواهد شد افغانستان را ترک کند.
تمیم عاصی