سومین قوم بزرگ افغانستان در تحولات اخیر فقط تماشاچی بوده است
حضور و نقشآفرینی هزارهها در تحولاتِ سیلآسای اخیر، بسیار ضعیف و نحیف و رقتانگیز بود. در قیاس با سایر اقوام و مجموعهها، تأثیرگذاری و نقشآفرینی ما هرگز از حدّ تماشاچی و سیاهیلشکر فراتر نرفت.
سهم و نقش پشتونها در مدیریت تحولات اخیر، بینیاز از بیان و برهان است. فعالان سیاسی ـ نظامی این قومیت از امریکا و قطر تا افغانستان و پاکستان، مدیریت و کارگردانی هر دو طرف منازعه را در دست داشتند و اکنون حاکم و مالک مطلق کشور هستند.
کارنامۀ فعالان سیاسی ـ نظامی تاجیکها نیز تا حدودی درخور توجه و قابل دفاع بود و حداقل نشان داد که این قومیت هنوز در قید حیات است و نفس میکشد. اسماعیل خان و عطا محمد، سنگرهای مقاومت در هرات و مزار دایر کردند. احمد مسعود و امر الله صالح در پنجشیر پرچم مقاومت برافراشتند و تا کنون تنها نیروی مخالف طالبان به شمار میروند.
در جبههی ازبکها نیز مقاومت و ایستادگی مارشال دوستم و فرزندانش در شبرغان و فاریاب و مزار، درخور توجه بود و حداقل نامی از قومیت ازبک برده شد.
اما از سومین قومیت بزرگ افغانستان (هزارهها) در تحولات اخیر هیچ صدایی شنیده نشد و هیچ قیام یا اقدامی به مرحلهی عمل نرسید. ما صرفاً تماشاچی و نظارهگرِ فروپاشی و تباهی و بربادی وطن خود بودیم. نه با لشکر پیروز طالبان همراه شدیم و نه در جبههی جمهوریت و دولت، کدام نمود و ظهوری داشتیم و حتی از کانون توجه رسانهها هم غایب شدیم.
نه از سران و رهبرانِ همسو با جمهوریت (دانش و مراد و محقق و خلیلی و مدبر و …) کدام قیام و قعودی در حد اسماعیل خان و دوستم و عطا و صالح و مسعود به مشاهده رسید و نه از سوی جبهههای مقاومت شماره یک و دو کدام صدای تفنگ برخاست.
نقش و حضور هزارهها آنچنان بیرمق و بیرونق بود که طالبان رغبت نکردند به هیچ منطقهای هزارهجات لشکرکشی کنند. تمام هزارستان بدون هیچگونه یورش یا اخطار قبلی، توسط عوامل ضعیف النفس حکومت تخلیه شد و سالم در اختیار طالبان قرار گرفت.
به دلیل همین نقش حاشیهای و تماشاچی، مواجهی طالبان با هزارهها آنقدر تحقیرآمیز بود که در اعلامیهای عفو سران جمهوریت، از غنی و معاونش صالح نام برده شد؛ اما از معاون هزارهتبارش (دانش) حتی نام هم برده نشد!
مسیح ارزگانی