رأی نود درصدی
رهبران تیم ثبات و همگرایی مدعی هستند که این بار نود در صد هزاره ها به تیم ثبات و همگرایی رای داده اند. بر فرض صحت این سخن ( که درست نیست)، این ادعا وارونه کوبیدن نعل و به تعبیر عامیانه عریضه علیه خود است. معنای مدعای فوق این است که بالاترین رای را هزاره ها به تیم ثبات و همگرایی داده اند و حتی شاید بالاتر از تاجیک ها و یقینا گسترده تر از ازبک ها. حال اولین سوال این است که اگر چنین است و این نتیجه را پیشبینی هم کرده بودید، پس چرا به معاونت دومی قناعت کردید؛ هیچ دلیلی ندارد که با رای نود فیصدی و ایجاد انسجام حداکثری (طبق گفته خود شما) باز جایگاه سوم از آن ما هزاره ها باشد؛ با هیچ منطقی قابل قبول نیست که اکثریت رای از ما، ولی در مقابل کمترین امتیاز هم از ما.
استدلال حضرات در دوره های قبل این بود که ما به معاونت دوم قانع هستیم؛ چون اولا چوکی معاونت اولی از وطن داران تاجیک است که اکثریت هستند و ثانیا هزاره ها پراکنده اند و رای کم دارند و در معادلات سیاسی بیشتر از آن محاسبه نمی شوند. اما این بار طبق گفته خود شما هر دو صورت منتفی بود، پس چرا رای هزاره را ارزان فروختید و از آن پاسداری نکردید؟ اگرچه فعلا تشکیل کابینه از سوی تیم ثبات و همگرایی منتفی است، اما هیچ تضمین وجود نداشت که در حکومت داکتر عبدالله به هزاره ها جایگاه مناسب داده می شد. واقعیت این است که داکتر صاحب عبدالله و تیم فکری وی هیچ وقت پاسدار آرای هزاره ها و قدردان اعتماد مردم ما نبوده است.
قطع نظر از نحوه تعامل تیم فکری داکتر در حکومت مجاهدین و اجلاس بن با هزاره ها (کتاب فرستاده مطالعه شود) و کارکرد جناب داکتر در وزارت خارجه، کافی است که به دو دور انتخابات ریاست جمهوری(دور دوم کرزی و حکومت وحدت ملی) توجه شود که بیشترین رای هزاره ها مستقیما به آدرس داکتر عبدالله رفت، اما او برای هزاره ها چی کرد؟ می توان گفت هیچ. بار اول رای را در مقابل ایجاد ادارات خاص در وزارتخانه ها برای نزدیکان خود و گرفتن پول هنگفت از کرزی، فروخت (استاد خلیلی معاون دوم وقت ریاست جمهوری به خوبی آگاه است).
اما در حکومت وحدت ملی که سهم پنجاه در صدی نیز در حکومت داشت، باز همان مسیر پیموده شد. عبدالله می توانست بادادن یک وزارت خانه کلیدی چون وزارت داخله از سهم خود به مردم ما، اعتماد هزاره ها را جلب نماید و دیوار بلند و ضخیم بی اعتمادی تاریخی را بردارد. اما وی نه تنها این کار را نکرد، بلکه در برابر پروژه توتاپ مقاومت کرد، در ارتباط با قضیه دهمزنگ سکوت کرد، مانع وزیر شدن داکتر شاران شد، نهایت تلاش کرد که ظهیر والی بامیان نشود و در اواخر کمر بست تا ایشان را برکنار نماید، حتی از استاد محقق که به قول خودش هشتاد درصد رای هزاره را برایش جمع کرده بود، پس از عزلش حمایت لازم را نکرد و در انتخابات نیز صادقانه با ایشان بازی نکرد. پر واضح است که این بار نیز رای هزاره ها دود شده و به هوا می رود. چون طبق اعلام ابتدایی نتیجه انتخابات این رای به چوکی ریاست جمهوری مبدل نمی شود و بر فرض تبدیل شدن، طبق شواهد تاریخ، هیچ اثری در جهت بهبود وضعیت هزاره ها نخواهد داشت. لذا جلوداران این حرکت باید در برابر مردم پاسخگو باشند که چرا همواره با سرنوشت مردم بازی می کنند. از منظر دیگر، اگر رای نود فیصدی بیانگر جایگاه شخص شما در میان مردم است؛ معنای شان این است که مردم به شما امید بسته اند آن هم نود فیصد مردم؛ یعنی اوج محبوبیت.
حال سوال این است که پاسخ شما به وضعیت آشفته جامعه هزاره چیست؟ چرا کشتی به زمین نشسته هزاره را به ساحل نجات نمی رسانید. چرا از این قدرت خود، برای حل مشکلات هزاره بهره نمی جویید؟ کدام کار عام المنفعه از آدرس شما برای هزاره انجام شده است؟ چرا در پارلمان از ادرس شما وکیل نداریم؟ چرا خود را حداقل در رهبری حزب، به انتخاب مردم نمی گزاریم؟ وقتی نود فیصد مردم را با خود داریم چرا از یک نقد فیسبوکی میترسیم؟ چرا بجای تحمل و مدا از فحش و دشنام برای سرکوب منتقدان خود استفاده می کنیم؟ چرا جوانان تحصیل کرده شما دست به دامن افراد غیر هزاره می شوند تا کاری برای خود بیابند؟ این در حالی است که در موقعیت های بلند حکومتی بوده اید و هستید. پس اگر افتخار چهل سال رهبری جامعه هزاره را برای تثبیت موقعیت خود یدک می کشید، پس به من جوان هزاره هم حق دهید که از رنج های که در سال های متوالی بر این مردم تحمیل شده است، سوال کنم و علت آن را بدانم. رهبران جامعه بیش از هر کسی در این قسمت مسئولیت دارند و نمی توانند افتخارات را به خود و کاستی ها و کمبودها را به دیگران نسبت دهند و خود را از آن تبرئه نمایند. باید قبول کنیم که نتوانیستیم جامعه هزاره را بدرستی مدیریت کنیم و یا نکردیم. که هر دو صورت جای تاسف دارد. ما انتظار داشتیم که میراث رهبر شهید دچار انشقاق نمی شد تا اینکه به انسجام مقطعی آن افتخار کنیم، ما توقع داشتیم و داریم که میراث داران رهبر شهید با همدیگر متحد و در برابر خصم قوی ایستاد می شد، ولی حالا بر عکس شده است.
اگر این واقعیت ها را قبول نکنیم باز مسیر انحرافی را خواهیم پیمود. اما واقعیت این است که رای اکثریت هزارها به تیم ثبات و همگرایی نه بخاطر دلخوشی از رهبران تیم ثبات، بلکه به نحوه نگاه ما هزاره ها به تیم حاکم بر می گردد که مختص این دوره هم نیست. انتخابات های دور اول و دوم ریاست جمهوری، بخوبی این مدعا را اثبات می کند. در آن دوران نیز بیش از سیزده در صد مردم ما به تیم کرزی رای ندادند ( بارها شخصا این مطلب را از استاد خلیلی به عنوان یک گلایه شنیدم)؛ در حالیکه در ۱۳۸۸ اکثریت رهبران هزاره به شمول استاد محقق با حامد کرزی بودند، اما تغییر بنیادی در افزایش رای پیش نیامد.
شاید بتوان گفت جمعیت که استاد محقق در یک تظاهرات به خاطر پس گرفتن رای خود به میدان آورده بود، از میزان رای شان به کرزی بیشتر بود. مضاف بر آن انتخابات پارلمان نیز سنجه خوبی برای سنجش جایگاه واقعی افراد و جریان ها در میان مردم است که در این مجال نیازی به تشریح نیست. اما رای سی و پنج فیصدی هزاره ها در این دور به تیم حاکم بی سابقه و بیانگر یک تحول نگرشی است. رهبران تیم ثبات بجای ناراحت شدن از میزان رای هزاره ها به تیم دولت ساز و انکار واقعیت های عینی، بدنبال آن باشند که از رای ریخته شده در صندوق تیم ثبات و همگرایی به نفع مردم استفاده شوند و رای شهروندان مثل دفعات قبل دود هوا نشوند و امید مردم به یاس مبدل نشود. که در آن صورت پیش خلق و خالق مدیون هستید و هیچ جوابی نخواهید داشت.
داکتر امان فصیحی