دیپلمات: 5 جنگ جاری در افغانستان
چندی پیش آسوشیتد پرس در گزارشی عنوان کرد که پنتاگون تصمیم دارد به زودی تا 4 هزار سرباز دیگر به 14 هزار سرباز کنونی ناتو در افغانستان اضافه نماید. این تصمیم به دنبال درخواست جنرال جان نیکلسون فرمانده نیروهای خارجی در افغانستان صورت گرفت. او گفته بود که به چند هزار سرباز دیگر در افغانستان نیاز دارد تا بتواند ماموریت را به اتمام برساند. اما صرف افزودن سرباز معمای افغانستان را حل نمی کند.
هر گاه سخن از بحران افغانستان می گردد، جنگ و استراتژی آمریکا در افغانستان به طور ناخودآگاه محوریت اصلی بحث را در بر می گیرد. این شیوه خلاصه کردن بحران افغانستان، در واقع از این حقیقت چشم پوشی می کند که در افغانستان نه تنها یک جنگ، بلکه 5 جنگ متمایز جاری است. جالب است که بدانید 4 جنگ از این 5 جنگ، پیش از ورود نظامی نیروهای آمریکایی در سال 2001 جاری بود. با این وجود، استراتژی آمریکا در افغانستان، پیچیدگی های تاریخی منطقه را ندیده گرفته است.
اولین جنگ که می توان در مورد آن صحبت کرد، جنگ قومی در افغانستان است. این موضوع برمی گردد به تقابل دیرینه اکثریت قومیت پشتون و اقوام دیگر در افغانستان مانند ازبک، تاجیک، هزاره، ایماق و دیگر اقوام با اقلیت های بسیار کم که برای در دست داشتن قدرت سیاسی علیه هم درتلاش بوده اند. به لحاظ تاریخی، پشتون ها با وجود اینکه کمتر از نصف جمعیت افغانستان را شکل می دهند، اما همواره در صدر قدرت سیاسی افغانستان حضور داشته اند. تلاش پر شور این قوم برای حفظ قدرت سیاسی خود سبب شده تا دیگر اقوام گاها با تشکیل ائتلاف علیه آنها برخیزند.
این امر در سال 2004 و زمانی که چارچوب قانون اساسی جدید به دنبال متمرکز کردن قدرت در دفتر رئیس جمهوری بود، آنقدر به وضوح قابل دید بود، که از سوی جناح های غیرپشتون با مخالفت روبرو شد و در نهایت در سال 2014، محمد اشرف غنی رئیس جمهور که از قومیت پشتون است مجبور به تقسیم قدرت با عبدالله عبدالله از قومیت تاجیک شد.
این تقسیم قدرت منجر به تشکیل دولتی شد که شاید پایدار باشد اما آنقدر شکننده است که نمی تواند نقش خود را به عنوان دولت به طور موثر ایفا کند. برای مثال اختلافات بسیار میان غنی و عبدالله پس از این تقسیم قدرت همواره این دو را به بن بست های سیاسی بویژه در قسمت مقرری های سیاسی رسانده است.
این جدال های قومیتی به سطح های زیرین مانند مقامات محلی و دسته های نظامی نیز رسیده است. آنهایی که حامیان این نوع شکاف ها هستند پیروانشان را با پول و یا ترفیع مقام در کنار خود نگه می دارند، و بروکرات ها نیز مردم را مجبور می کنند تا به مافوق شان پول پرداخت کنند. از این رو، در جایی که مناسبات قومی چارچوب اصلی مشروعیت سیاسی را شکل می دهد، خویش خوری و فساد شایع گردیده و به دیگر بخش های اجتماع نیز نفوذ می کند. بدین صورت است که تمامی تلاش هایی که از سوی جامعه جهانی برای کاهش فساد در افغانستان صورت می گیرد با شکست مواجه می گردد. برای تایید این موضوع نیز می توان به گزارش سال 2016 سازمان شفافیت بین الملل نگاه کرد که در آن افغانستان جایگاه 169 جهان را به خود اختصاص داد.
اما مسئله قومیتی تنها به این جا ختم نمی گردد و پیچیده تر می شود، زیرا پشتون ها نیز میان خود دچار اختلاف هستند. این دومین درگیری در افغانستان محسوب می گردد که به منازعات درون قومی اشاره می کند و تاریخچه آن به قرن 18 می رسد. شاخص ترین این منازعات درون قومی پشتون ها، میان قوم «غیلزی» از روستاییان شرق و قوم دورانی از شهرنشینان جنوب افغانستان است. دولت افغانستان در سال 1747 میلادی و زمانی که قوم غیلزی توسط قوم دورانی شکست داده شد، تاسیس گردید. از آن زمان الی سال 1996 تنها در چند مورد کوتاه استثنا، دورانی ها قدرت را در افغانستان بدست داشتند. اما در سال 1996، طالبان با رهبریت ملا محمد عمر از پشتون های غیلزی قدرت را در اختیار گرفت. در سال 2002 اما آمریکا قدرت را از طالبان گرفت و به حامد کرزی رئیس دولت موقت از قوم دورانی تحویل داد. امروزه نیز خشونت های موجود در شرق کشور ادامه همان تقابل قدرت تاریخی میان این دو قوم است. لازم به ذکر است که بیش تر جنگجویان طالبان نیز از قومیت غیلزی می باشند که به گفته ی خودشان در جنگی مقدس علیه اشغال گران خارجی و دولت افغانستان که بدست دورانی ها اداره می گردد، قرار دارند.
درگیری سوم در افغانستان، جنگ فرهنگی میان طرفداران پیشرفت همگام با جهان در مراکز شهرها و محافظه کاران مذهبی در مناطق روستایی می باشد. این درگیری نیز به صدها سال پیش بر می گردد. درقرن 19 میلادی، امیر عبدالرحمان خان به اصلاحاتی از قبیل لیبرالیزه کردن کشور و سلب مشروعیت قانونی رهبران مذهبی دست زد. این اقدام او، منجر به شکل گیری 40 گروه شورشی علیه وی شد.
در دهه 1920 میلادی و زمانی که امان الله خان نوه عبدالرحمان خان نیز به دنبال مدرنیزه کردن کشور و حقوق زنان بود، محافظه کاران مذهبی شورشی را علیه وی مهندسی کردند که منجر به کناره گیری او از قدرت شد. در سال 1979 و زمانی که حفیظ الله امین از رهبران کمونیست نیز در تلاش برای اجرای برنامه ای برای سوادآموزی زنان بود، قیامی دیگر از سمت غرب علیه وی به راه افتاد. اما مبارزه امین با استفاده از زور علیه این خیزش، منجر شد که این خیزش به تمام سطح کشور پراکنده گردد. و بالاخره شوروی سابق نیز با ترس اینکه این خیزش احتمالا طرح سیا (آژانس اطلاعات آمریکا) برای نا امن سازی مرزهای جنوبی شوروی است، به افغانستان حمله کرد. میلیون ها کتابچه و قلم نیاز است تا در مورد هرج و مرج های پس از این ماجرا نوشت.
درگیری چهارم در افغانستان، نزاعی است که تقریبا تمام منطقه جنوب آسیا را در بر می گیرد؛ و آن جنگ سرد میان پاکستان و هند است. پاکستان پس از استقلال همواره در سیاست خارجی اش در قبال هند از منشور امنیتی نگریسته است. در حقیقت، هر دو کشور پاکستان و هند همواره از افغانستان برای استراتژی های عمیق خود و برتری نسبت به یکدیگر استفاده کرده اند. ماحصل این جنگ سرد میان این دو کشور، منجر به تشکیل یک گروه شورشی دیگر (طالبان پاکستانی) گردیده است که به طور عمده در مناطق قبایلی نشین پاکستان حضور و فعالیت دارند. این گروه از شورشیان به جنبش بزرگتر طالبان متصل است، و دو کشور هند و پاکستان همواره متهم به این بوده اند که از خاک افغانستان برای فعالیت های شورشیانه در خاک دیگری استفاده می کند.
و در نهایت جنگ حال حاضر آمریکا علیه طالبان، پنجمین جنگ و درگیری در افغانستان است که تقریبا تمامی چهار درگیری فوق الذکر را تحت الشاع خود قرار داده است. این درگیری ها در حال تکه تکه کردن افغانستان است. اضافه کردن 4 هزار سرباز آمریکایی در افغانستان به تقابل دیرینه پشتون ها و دیگر اقوام در افغانستان خاتمه نمی دهد، همچنین نمی تواند دشمنی میان قوم دورانی و غیلزی را کاهش دهد. جامعه روستایی افغانستان همچنان با هر گونه تهاجم از سوی خارجی ها برای اصلاحات فرهنگ سنتی آنان مقابله خواهد کرد. 15 سال دپیلماسی وسواسی آمریکا در افغانستان نتوانسته استراتژی جامع اسلام آباد در افغانستان را تغییر دهد و از سوی دیگر افغانستان همچنان صحنه تیاتری برای جنگ سرد پاکستان و هند خواهد بود.
با اضافه کردن سربازان بیشتر در افغانستان، ترامپ در واقع اشتباهی که روسای جمهوری قبل از او مرتکب شدند را تکرار می کند. در بهترین حالت، این اقدام احتمالا از بخشی از پیشروی طالبان جلوگیری می کند؛ اما به طور قطع نمی تواند صلح و ثباتی پایدار و سودمند برای افغانستان به ارمغان بیاورد. در خلال این درگیری های چند گانه، مبدل شدن افغانستان به کشوری لیبرال و مدرن، دست یافتنی و پایدار نخواهد بود.